شمارهٔ ۴۷۴
ای مهر و مه رعیت و روی تو پادشاه
پشت زمین ز روی تو چون آسمان ز ماه
جستم بسی و ره ننمودی مرا به خود
گفتم بسی و داد ندادی به دادخواه
در معرض رخ تو نیارد کشید تیغ
خورشید را گر از مه و انجم بود سپاه
از حسن تو به عشق در آویخت جان و دل
بادش بزد به آب درآمیخت خاک راه
ما عاشقان صادق آن حضرتیم و هست
هم آب چشم حجت و هم رنگ رو گواه
بر یاد روز وصل تو ای دوست میکنیم
هر شب هزار ناله و هر دم هزار آه
تو تاجدار حسنی و دستار بر سرت
زیباترست از پر طاوس بر کلاه
از نیکویی رخ تو گل سرخ میکند
بر عارض سپید تو آن خال رو سیاه
خورشید کاهل کفر ورا سجده میکنند
قبله ز روی تو کند اندر نمازگاه
از لطف و حسن دایم در جمع نیکوان
هستی چو ژاله بر گل و چون لاله در گیاه
در روی ما چنان به ارادت نظر کنی
کآهو سوی سگان شکاری کند نگاه
لطفی بکن ز قهر خودم در پناه گیر
کز قهر تو به لطف تو دارم گریزگاه
گفتم به دوست لابه کنم وز سر حضور
خواهم قبول طاعت و آمرزش گناه
همت به نعره بانگ برآورد و گفت سیف
از دوست غیر دوست دگر حاجتی مخواه
ای ره به دوست برده چنین از رهت که برد؟
آن سرو نازنین که چه خوش میرود براه
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای مهر و مه رعیت و روی تو پادشاه
پشت زمین ز روی تو چون آسمان ز ماه
هوش مصنوعی: ای خورشید و ماه، تو حاکم و سرور این دنیایی و به خاطر وجودت، زمین مانند آسمان و زیبا میشود.
جستم بسی و ره ننمودی مرا به خود
گفتم بسی و داد ندادی به دادخواه
هوش مصنوعی: مدت زیادی به دنبال تو گشتم و راهی به من نشان ندادی. به خودم گفتم که بارها سخن گفتم و از تو کمکی نخواستم، اما تو حتی به فریادم هم نرسیدی.
در معرض رخ تو نیارد کشید تیغ
خورشید را گر از مه و انجم بود سپاه
هوش مصنوعی: اگر چهرهی تو نمایان شود، هیچکس نمیتواند نور خورشید را به چالش بکشد، حتی اگر کس دیگری به عنوان یاری، ماه و ستارهها باشند.
از حسن تو به عشق در آویخت جان و دل
بادش بزد به آب درآمیخت خاک راه
هوش مصنوعی: از زیبایی تو، جان و دل، به عشق پیوند خوردهاند و مثل بادی که در آب میوزد، همراه با خاک مسیر، در هم آمیخته شدهاند.
ما عاشقان صادق آن حضرتیم و هست
هم آب چشم حجت و هم رنگ رو گواه
هوش مصنوعی: ما عاشقان واقعی آن حضرت هستیم و هم اشک ما نشانه حقیقت است و هم رنگ چهرهمان گواه بر این عشق.
بر یاد روز وصل تو ای دوست میکنیم
هر شب هزار ناله و هر دم هزار آه
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر یاد آن روزی که با تو بودم، هزار بار ناله میزنیم و هر لحظه هزار بار آه میکشیم.
تو تاجدار حسنی و دستار بر سرت
زیباترست از پر طاوس بر کلاه
هوش مصنوعی: تو زیبایی و بر سرت تاجی داری که از پر طاووس هم زیباتر است.
از نیکویی رخ تو گل سرخ میکند
بر عارض سپید تو آن خال رو سیاه
هوش مصنوعی: چهره زیبا و نیکوی تو مانند گلی سرخ در کنار پوست سفیدت جلوهگری میکند، و آن نقطه سیاه روی صورتت به زیباییات افزوده است.
خورشید کاهل کفر ورا سجده میکنند
قبله ز روی تو کند اندر نمازگاه
هوش مصنوعی: خورشید خسته و بیحال هم در برابر تو سجده میکند و قبله، از روی تو در مکان نماز به سمت تو میچرخد.
از لطف و حسن دایم در جمع نیکوان
هستی چو ژاله بر گل و چون لاله در گیاه
هوش مصنوعی: تو با زیبایی و مهربانیات همیشه در کنار نیکان قرار داری، همانطور که قطرات شبنم بر گلها نشسته و لاله در میان گیاهان میبالد.
در روی ما چنان به ارادت نظر کنی
کآهو سوی سگان شکاری کند نگاه
هوش مصنوعی: تو با عشق و ارادت به ما نگاه میکنی، همچنان که آهو به سگان شکاری نگاه میکند.
لطفی بکن ز قهر خودم در پناه گیر
کز قهر تو به لطف تو دارم گریزگاه
هوش مصنوعی: لطفی کن و از خشم خودم مرا حفاظت کن، زیرا من از خشم تو به لطف تو پناه میبرم.
گفتم به دوست لابه کنم وز سر حضور
خواهم قبول طاعت و آمرزش گناه
هوش مصنوعی: به دوست گفتم که از او کمک بطلبم و از قلب و با تمام وجودم آمادگی دارم که از او فرمانبرداری کرده و برای گناهانم بخشش بخواهم.
همت به نعره بانگ برآورد و گفت سیف
از دوست غیر دوست دگر حاجتی مخواه
هوش مصنوعی: او با صدای بلند و پر از عزم اعلام کرد که ای سیف، از دوست هیچ خواستهای جز دوست دیگر نداشته باش.
ای ره به دوست برده چنین از رهت که برد؟
آن سرو نازنین که چه خوش میرود براه
هوش مصنوعی: ای کسی که در مسیر عشق به معشوق قدم میزنی، چه راهی به تو نشان دادهاند؟ آن جوانی که به زیباییاش در حال رفتن است، چه خوش میگذرد در این مسیر.