گنجور

شمارهٔ ۴۷۳

ای که اندر چشم مستت فتنه دارد خوابگاه
دل بزلفت داده ام کز فتنه باشد در پناه
یکنفر از خیل تست این آفتاب تیغ زن
یک سوار از موکب تو این مه انجم سپاه
با جمالت یک جهان اسپید روی حسن را
از خجالت هر نفس چون خاک گشته رخ سیاه
آسمان چرخ زن پیش گدایان درت
شرم دارد گر بیارد نان خور با قرص ماه
زلف چون دام تو گشت و دانه خال تو شد
باز جان را پای بند و مرغ دل را دامگاه
عکس روی چون مهت گر بر زمین افتد دمی
ای بعنبر داده بوی از خاک پایت گرد راه،
خاک را هر ذره یابی کوکبی بر اوج چرخ
آب را هر قطره بینی یوسفی در قعر چاه
سرو و مه را با تو نسبت نبود ای جان گر بود
سرو را در بر قبا و ماه را بر سر کلاه
در مصلای عبادت زاحتساب عشق تو
محو گردد رسم طاعت چون ز آمرزش گناه
هم ز عشق تو رخم زردست چون برگ از خزان
هم ز تیغ تو سرم سبزست چون خاک از گیاه
در بهای وصل دارد سیف فرغانی سری
عذر درویشی او از وصل خود هم خود بخواه

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای که اندر چشم مستت فتنه دارد خوابگاه
دل بزلفت داده ام کز فتنه باشد در پناه
هوش مصنوعی: ای کسی که در چشمان می‌خوارت، جاذبه و فریبایی وجود دارد، من دل خود را به موهایت سپرده‌ام، زیرا این فریبایی می‌تواند مرا در امان نگه دارد.
یکنفر از خیل تست این آفتاب تیغ زن
یک سوار از موکب تو این مه انجم سپاه
هوش مصنوعی: شخصی از میان جمعیت تو مانند آفتابی درخشان است، همانند جنگجویی که از رژه تو خارج شده و درخشندگی‌اش را با نور ماه شب نجومی مقایسه می‌کند.
با جمالت یک جهان اسپید روی حسن را
از خجالت هر نفس چون خاک گشته رخ سیاه
هوش مصنوعی: زیبایی تو باعث شده که زیبایی‌های دیگر در برابرش شرمنده شوند، به طوری که هر لحظه به خاطر این شرم، مانند خاک سیاه شده‌اند.
آسمان چرخ زن پیش گدایان درت
شرم دارد گر بیارد نان خور با قرص ماه
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر اینکه به گدایان در آستانه‌ات نان می‌دهد، خجالت می‌کشد، حتی اگر نان به اندازهٔ قرص ماه باشد.
زلف چون دام تو گشت و دانه خال تو شد
باز جان را پای بند و مرغ دل را دامگاه
هوش مصنوعی: موهای تو همچون دام شده و نقطه‌ای که بر صورت توست، جان را گرفتار کرده و دل را به دام انداخته است.
عکس روی چون مهت گر بر زمین افتد دمی
ای بعنبر داده بوی از خاک پایت گرد راه،
هوش مصنوعی: اگر تصویر روی زیبای تو لحظه‌ای بر زمین بیفتد، بوی خوشی شبیه عطر عنبر از خاک پایت به مشام خواهد رسید.
خاک را هر ذره یابی کوکبی بر اوج چرخ
آب را هر قطره بینی یوسفی در قعر چاه
هوش مصنوعی: هر ذره خاک مانند ستاره‌ای است که در آسمان می‌درخشد و هر قطره آب همچون یوسف در قعر چاه زیبایی و ارزش خاصی دارد.
سرو و مه را با تو نسبت نبود ای جان گر بود
سرو را در بر قبا و ماه را بر سر کلاه
هوش مصنوعی: ای جان، سرو و ماه هیچ نسبتی با تو ندارند. حتی اگر سرو را در آغوش خود بگیری و ماه را بر سرت بگذاری، باز هم این نسبت برقرار نمی‌شود.
در مصلای عبادت زاحتساب عشق تو
محو گردد رسم طاعت چون ز آمرزش گناه
هوش مصنوعی: در مکان مقدس عبادت، وقتی که عشق تو را در خود غرق کند، دیگر رعایت رسم عبادت کم رنگ می‌شود، مانند اینکه تجربه بخشش گناه از یاد برود.
هم ز عشق تو رخم زردست چون برگ از خزان
هم ز تیغ تو سرم سبزست چون خاک از گیاه
هوش مصنوعی: چهره‌ام به خاطر عشق تو زرد شده، همان‌طور که برگ‌ها در پاییز زرد می‌شوند؛ اما با این حال، سرم به خاطر ضربه‌های تو سبز و سرزنده است، مانند خاکی که از گیاه زندگی می‌گیرد.
در بهای وصل دارد سیف فرغانی سری
عذر درویشی او از وصل خود هم خود بخواه
هوش مصنوعی: در ارزش ارتباط، سیف فرغانی، به خاطر وضعیت خود، به درویشی اشاره می‌کند که حتی از وصل خود هم باید طلب کند.