گنجور

شمارهٔ ۴۷۱

ای صبا قصه عشاق بر یار بگو
خبری از من دل داده بدلدار بگو
از رسانیدن پیغام رهی عار مدار
بگلستان چو درآیی سخن خار بگو
چون بحضرت رسی امسال بدان راحت جان
آنچه از رنج رسیدست بمن پار بگو
ور بقانون ادب بر در او ره یابی
با شفایک دو سخن از من بیمار بگو
خبر آدم سرگشته برضوان برسان
قصه بلبل شوریده بگلزار بگو
چون بدان خسرو شیرین ملاحت برسی
بیتکی چندش ازین مخزن اسرار بگو
غزلی کز من گوینده سماعت باشد
باصولی که درآن طبع کند کار بگو
ور بپرسد که برویم نگرانی دارد
شعف بنده بدان طلعت و دیدار بگو
خادمانی که درآن پرده عزت باشند
در اگر بر تو ببندند ز دیوار بگو
ور بدانی که دوم بار نیابی فرصت
وقت اگر دست دهد جمله بیکبار بگو
کای ازو روی نهان کرده چو اصحاب الکهف
او سگ تست مرانش زدر غار بگو
سیف فرغانی بی روی تو تا کی گوید
ای صبا قصه عشاق بر یار بگو

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای صبا قصه عشاق بر یار بگو
خبری از من دل داده بدلدار بگو
هوش مصنوعی: ای نسیم، داستان عاشقان را به معشوقه بگو و از حال من که دل باخته‌ام و دلم برای او تنگ است، خبر بده.
از رسانیدن پیغام رهی عار مدار
بگلستان چو درآیی سخن خار بگو
هوش مصنوعی: اگر پیامی برای کسی داری، در انتقال آن خجالت نکش. وقتی وارد گلستان می‌شوی، از دردها و سختی‌ها حرف بزن.
چون بحضرت رسی امسال بدان راحت جان
آنچه از رنج رسیدست بمن پار بگو
هوش مصنوعی: زمانی که به حضورت می‌رسم، امسال می‌خواهم از آرامش زندگی بگویم و همه‌ی سختی‌ها و رنج‌هایی که تحمل کرده‌ام را کنار بگذارم و با تو درباره‌ی خوشی‌ها صحبت کنم.
ور بقانون ادب بر در او ره یابی
با شفایک دو سخن از من بیمار بگو
هوش مصنوعی: اگر با رعایت آداب و قوانین به در او راه یابی، با لطافت و نرمی از حال من بیمار دو کلام بگو.
خبر آدم سرگشته برضوان برسان
قصه بلبل شوریده بگلزار بگو
هوش مصنوعی: به کسی که در بهشت است بگو که داستان بلبل غمگین را در گلزار روایت کند.
چون بدان خسرو شیرین ملاحت برسی
بیتکی چندش ازین مخزن اسرار بگو
هوش مصنوعی: زمانی که به زیبایی و ملایمت خسرو شیرین می‌رسی، چند نکته از این گنجینه‌ی اسرار را بگو.
غزلی کز من گوینده سماعت باشد
باصولی که درآن طبع کند کار بگو
هوش مصنوعی: غزلی که من می‌گویم، اگر با اصولی که در آن به کار می‌رود، شما را تحت تأثیر قرار دهد، بفرمایید که بگویم.
ور بپرسد که برویم نگرانی دارد
شعف بنده بدان طلعت و دیدار بگو
هوش مصنوعی: اگر کسی از من بخواهد که برویم، نگران است. بگو که من به خاطر چهره و دیدن او خوشحالم.
خادمانی که درآن پرده عزت باشند
در اگر بر تو ببندند ز دیوار بگو
هوش مصنوعی: کسانی که در مقام و شأن بلندی قرار دارند، اگر درب را به روی تو ببندند، از دیوار بگو و ناامید نشو.
ور بدانی که دوم بار نیابی فرصت
وقت اگر دست دهد جمله بیکبار بگو
هوش مصنوعی: اگر می‌دانی که دیگر فرصتی برای تکرار پیدا نخواهی کرد، پس باید تمام گفتگوهایت را به یک بار بگویی.
کای ازو روی نهان کرده چو اصحاب الکهف
او سگ تست مرانش زدر غار بگو
هوش مصنوعی: ای کسی که چهره‌ات پنهان است، مانند اصحاب کهف که در غار پنهان شدند، این سگ تو هستی، خدایش را از غار دور نکن.
سیف فرغانی بی روی تو تا کی گوید
ای صبا قصه عشاق بر یار بگو
هوش مصنوعی: سیف فرغانی در این بیت به احساس تنهایی و دلتنگی خود اشاره می‌کند. او از نسیم صبح انتظار دارد که داستان عشق‌های بی‌ثمر را برای محبوبش بگوید و از او خواستار توجه و حضور می‌شود. او در می‌پرسد که بدون روی محبوبش چه زمانی می‌تواند داستان عشق را بازگو کند.