گنجور

شمارهٔ ۴۶۱

عاشقم بر تو و بر صورت جان پرور تو
من ازین معنی کردم دل و جان در سر تو
همچو بازان نخورم گوشت ز دست شاهان
استخوان می طلبم همچو سگان از در تو
ای علم کرده ز خورشید سپاه حسنت
مه استاره حشم یک نفر از لشکر تو
دل اشکسته که چون پسته گشادست دهان
قوت جان می طلبد از لب چون شکر تو
تا بمعنی نظرم بر خط و رویت افتاد
عاشقم بر قلم قدرت صورت گر تو
گردنم کز پی پای تو کشد بار سری
طوق دارد ببقای ابد از خنجر تو
پرده بردار که از پشت زمین هر ذره
آفتابی شود از روی ضیاگستر تو
بر ز آغوش و بر تو بخورم گر یکشب
بخت بیدار بخواباندم اندر بر تو
ترک خرگاه جهانی و برآرد شب و روز
مه و خورشید سر از خیمه چون چادر تو
حسن کو جلوه خود میکند اندر مه و خور
هر نفس صورت او جان خوهد از پیکر تو
گر بدانم که دلت را بسماعست نشاط
از رگ جان کنم ابریشم خنیاگر تو
سیف فرغانی پندار که شعر تو زرست
گر ببازار رود هیچ نیارد زر تو

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاشقم بر تو و بر صورت جان پرور تو
من ازین معنی کردم دل و جان در سر تو
هوش مصنوعی: من عاشق تو و زیبایی جان‌پرور تو هستم. به خاطر همین عشق، دل و جانم را تماماً فدای تو کرده‌ام.
همچو بازان نخورم گوشت ز دست شاهان
استخوان می طلبم همچو سگان از در تو
هوش مصنوعی: سانتوری، من مانند پرندگان شکاری که از شاهان غذا نمی‌خورند، خواسته‌ام از تو استخوانی بی‌غذای لذیذ داشته باشم، مانند سگان که از در تو طلب می‌کنند.
ای علم کرده ز خورشید سپاه حسنت
مه استاره حشم یک نفر از لشکر تو
هوش مصنوعی: ای مهربانی که مانند خورشید زیبایی، زیبایی‌ات همواره درخشنده است، در میان لشکر تو، ستاره‌ها به مانند خدمتی وفادار به چشم می‌خورند.
دل اشکسته که چون پسته گشادست دهان
قوت جان می طلبد از لب چون شکر تو
هوش مصنوعی: دل شکسته‌ای دارم که مانند پسته باز است و این دل، از زبان تو که مانند شکر شیرین است، نیازمند روح و زندگی می‌باشد.
تا بمعنی نظرم بر خط و رویت افتاد
عاشقم بر قلم قدرت صورت گر تو
هوش مصنوعی: وقتی که به زیبایی و چهره‌ات نگریستم، شیفته‌ات شدم و قلم قدرت، تصویر تو را بر کاغذ نقش می‌زند.
گردنم کز پی پای تو کشد بار سری
طوق دارد ببقای ابد از خنجر تو
هوش مصنوعی: گردن من که به خاطر تو آن را کج کرده‌ام و بار سنگینی را بر دوش می‌کشم، به خاطر زخم‌هایی که از تو خورده‌ام، به حالتی دائمی و ابدی زخمی است.
پرده بردار که از پشت زمین هر ذره
آفتابی شود از روی ضیاگستر تو
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن تا هر ذره‌ای از زمین، به نور و روشنی تو روشن شود.
بر ز آغوش و بر تو بخورم گر یکشب
بخت بیدار بخواباندم اندر بر تو
هوش مصنوعی: اگر یک شب بخت و اقبال به من روی آورد و به آغوش تو بیفتم، می‌خواهم تمام شب را در کنار تو سپری کنم.
ترک خرگاه جهانی و برآرد شب و روز
مه و خورشید سر از خیمه چون چادر تو
هوش مصنوعی: خیمه‌ی تو با آمدن شب و روز مانند چادر، نور ماه و خورشید را از خود بیرون می‌آورد. این مفهوم به زیبایی و جذابیت خاصی اشاره دارد که مکان تو دارد و نشان‌دهنده‌ی تاثیری است که محیط تو بر طبیعیات روز و شب می‌گذارد.
حسن کو جلوه خود میکند اندر مه و خور
هر نفس صورت او جان خوهد از پیکر تو
هوش مصنوعی: زیبایی حقیقت خود را در هر نفس و در هر جلوه‌ای از ماه و خورشید نشان می‌دهد و وجود او همچنان ادامه دارد و جان تو را از پیکرت جدا نمی‌کند.
گر بدانم که دلت را بسماعست نشاط
از رگ جان کنم ابریشم خنیاگر تو
هوش مصنوعی: اگر بدانم که صدای دل تو را شادمان می‌کند، از عمق وجودم برای تو مانند ابریشم نغمه‌سرا می‌شوم.
سیف فرغانی پندار که شعر تو زرست
گر ببازار رود هیچ نیارد زر تو
هوش مصنوعی: اگر شعر تو به واقع خوب و ارزنده است، همانند طلا خواهد بود؛ اما اگر به بازار برود، هیچ کس از آن طلا نخواهد خرید.