شمارهٔ ۴۵۹
چو هیچ می نکنی التفات با ما تو
چه فایده است درین التفات ما با تو
برای چیست تکاپوی من بهر طرفی
چو در میانه مسافت همین منم تا تو
ز بس که خلعت عشق تو جان من پوشید
خیالم است که در جامه این منم یا تو
بچشم معنی چندانکه باز می نگرم
ز روی نسبت ما قطره ایم و دریا تو
پس این تویی و منی در میانه چندانست
که قطره بحر ببیند تو ما شوی ما تو
ترا ببردن دلهای خلق معجزه ییست
که دلبران همه سحرند و دست بیضا تو
اجل بکشتن من قصد داشت، عشقت گفت
که این وظیفه از آن منست فرما تو
شب وصال دهان بر لبم نهادی و گفت
منم بلب شکر و طوطی شکر خا تو
بدانکه هست ترا با دهان من نسبت
که در جهان بسخن می شوی هویدا تو
فدا کند پس ازین جان و دل بدست آرد
چو دید بنده که در دل همی کنی جا تو
ز فرقت تو چو مرده است سیف فرغانی
توی بوصل خود این مرده را مسیحا تو
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو هیچ می نکنی التفات با ما تو
چه فایده است درین التفات ما با تو
هوش مصنوعی: وقتی تو هیچ توجهی به ما نداری، چه سودی دارد که ما به تو توجه کنیم؟
برای چیست تکاپوی من بهر طرفی
چو در میانه مسافت همین منم تا تو
هوش مصنوعی: من برای چه تلاشی میکنم و به کدام سو میروم، در حالی که در میانهی راه، خودم همینجا هستم تا تو را ببینم؟
ز بس که خلعت عشق تو جان من پوشید
خیالم است که در جامه این منم یا تو
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، چنان در وجودم نفوذ کردهای که گاهی فکر میکنم آیا من هستم یا تو در این وجودم.
بچشم معنی چندانکه باز می نگرم
ز روی نسبت ما قطره ایم و دریا تو
هوش مصنوعی: هرچقدر که دوباره به آن فکر میکنم، میبینم که از نظر نسبتی که با تو داریم، ما فقط یک قطره هستیم و تو همان دریا هستی.
پس این تویی و منی در میانه چندانست
که قطره بحر ببیند تو ما شوی ما تو
هوش مصنوعی: تو و من در این میان به قدری نزدیکیم که مانند قطرهای از دریا هستیم؛ به طوری که تو من میشوی و من تو میشوم.
ترا ببردن دلهای خلق معجزه ییست
که دلبران همه سحرند و دست بیضا تو
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که قدرت و جذابیت تو به گونهای است که دلهای مردم را به سمت خود میکشد. این یک نوع معجزه است، زیرا تمامی عاشقانهها و زیباییها در این زمینه دیده میشوند، اما تو با تواناییهای خاص خود این دلها را تسخیر میکنی.
اجل بکشتن من قصد داشت، عشقت گفت
که این وظیفه از آن منست فرما تو
هوش مصنوعی: مرگ قصد داشت مرا از میان بردارد، اما عشق تو گفت که این کار به من مربوط میشود و تو را رها کن.
شب وصال دهان بر لبم نهادی و گفت
منم بلب شکر و طوطی شکر خا تو
هوش مصنوعی: در شب وصال، تو لبان خود را بر لبان من گذاشتی و گفتی که من طعمی شیرین مانند بلبلی از شکر و طوطی خوش صدا هستم.
بدانکه هست ترا با دهان من نسبت
که در جهان بسخن می شوی هویدا تو
هوش مصنوعی: بدان که بین تو و سخنان من ارتباطی وجود دارد که از طریق آن در جهان خود را به نمایش میگذاری.
فدا کند پس ازین جان و دل بدست آرد
چو دید بنده که در دل همی کنی جا تو
هوش مصنوعی: پس از این، جان و دلش را فدای تو میکند و زمانی که بنده ببیند که تو در دلش جا داری، همه چیز را به خاطر تو به دست میآورد.
ز فرقت تو چو مرده است سیف فرغانی
توی بوصل خود این مرده را مسیحا تو
هوش مصنوعی: از جدایی تو، حال سیف فرغانی مانند مردهای است که تو با وصالت میتوانی او را زنده کنی.