شمارهٔ ۴۵۷
مرا کرد بیچاره در کار او
حدیثی ز لعل شکربار او
بکونین می ننگرم زآنکه کرد
مرا عشق او فارغ از کار او
بسوزد نقاب شب وروی روز
بیک پرتو از شمع رخسار او
بجان تا شکر می فروشد لبش
پر از نقد جانست بازار او
گل ار از لب او برد چاشنی
رطب بردهدبعد از آن خار او
نه در عشق خسرو بود مثل من
نه در حسن شیرین بود یار او
برو نرخ وصلش ز درویش پرس
که نبود توانگر خریداراو
چو ترسا چلیپا ز زلفش کند
میان بند روحست زنار او
درین محنت آبادبی عافیت
ز صحت بود رنج بیمار او
بدیوار او بر بسی سر زدیم
زما نقش نگرفت دیوار او
کمین چاکرش سیف فرغانیست
یکی عندلیبی ز گلزار او
از آن بی نشانی که مقصود تست
نشانی بیابی در اشعار او
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا کرد بیچاره در کار او
حدیثی ز لعل شکربار او
هوش مصنوعی: مرا در کار او بیچاره کرده است، داستانی از زیبایی و جذابیت او.
بکونین می ننگرم زآنکه کرد
مرا عشق او فارغ از کار او
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق او، از همه امور و مشغلهها بیخیالم و فقط به او فکر میکنم.
بسوزد نقاب شب وروی روز
بیک پرتو از شمع رخسار او
هوش مصنوعی: با شعلهای از نور چهرهاش، شب را میسوزاند و روز را روشن میکند.
بجان تا شکر می فروشد لبش
پر از نقد جانست بازار او
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی لب معشوق اشاره میکند و آن را به نوعی بازاری تشبیه میکند که در آن عشق و جان انسانها ارزشمندتر از هر جنس دیگری است. لب معشوق به مانند میوههای شیرین و دلپذیر است که در آن بازار عرضه میشود و جان انسانها در این معامله، ارزش واقعی دارد. در واقع، لب معشوق بارزترین علامت عشق و جذابیت است که همه چیز را در محیطی پر از شکر و شیرینی احاطه کرده است.
گل ار از لب او برد چاشنی
رطب بردهدبعد از آن خار او
هوش مصنوعی: اگر گل از لب او چاشنی ترش را بگیرد، بعد از آن خار او را هم خواهد برید.
نه در عشق خسرو بود مثل من
نه در حسن شیرین بود یار او
هوش مصنوعی: هیچ کس در عشق به اندازه من مثل خسرو نیست و هیچ کس در زیبایی به اندازه یار او به شیرینی نیست.
برو نرخ وصلش ز درویش پرس
که نبود توانگر خریداراو
هوش مصنوعی: برای فهمیدن ارزش و اهمیت محبوبش، به درویشها مراجعه کن؛ زیرا کسی که در این عشق واقعاً ارزشمند است، همیشه ثروتمند نیست و نمیتوان به آسانی او را خرید.
چو ترسا چلیپا ز زلفش کند
میان بند روحست زنار او
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی توصیف میکند که چگونه زلف معشوق به گونهای پیچیده و جذاب است که مانند زنجیری روح را به خود میکشد. شاعر به وضوح اشاره دارد که این زلف، همانند نشانهای از عاشقانههای ناب، توانایی ایجاد یک ارتباط عمیق و روحانی با دیگران دارد. این زیبایی و جذبهی زلف، به نوعی قدرت روحانی و معنایی را به تصویر میکشد.
درین محنت آبادبی عافیت
ز صحت بود رنج بیمار او
هوش مصنوعی: در این مکان پر از سختی و مشکلات، از سلامت خبری نیست و تنها زحمتی که وجود دارد، درد و رنج بیمار است.
بدیوار او بر بسی سر زدیم
زما نقش نگرفت دیوار او
هوش مصنوعی: ما بارها بر دیوار او ضربه زدیم، اما هیچ اثری از ما بر آن باقی نماند.
کمین چاکرش سیف فرغانیست
یکی عندلیبی ز گلزار او
هوش مصنوعی: در کمین چاکر سیف فرغانی، یک بلبل هست که در گلزار او زندگی میکند.
از آن بی نشانی که مقصود تست
نشانی بیابی در اشعار او
هوش مصنوعی: اگر در اشعار او به دنبال نشانهای از مقصود خود هستی، باید بدان که آن نشانهای که میخواهی، به واسطهی بینشانی و عدم وضوح او پیدا خواهد شد.