شمارهٔ ۴۵۶
من چو از جان شده ام عاشق آن روی نکو
آخراین عشق مرا با تو سبب چیست بگو
از خودم بوی تو می آید واین نیست عجب
هرچه را با گل وبا مشک نهی گیرد بو
من چو با روی تو همچون مگسم با شکر
بیش همچون مگس ای دوست مرانم از رو
تیر مژگان تراهمچو هدف سازم دل
چون کشی بر سپر روی کمان ابرو
باغ حسن تو مگر کارگه سامریست
گل فسون گرشده اندر وی ونرگس جادو
چون لبت در دهن جام کند آب حیات
خون ازین غصه برآرم چو صراحی زگلو
دست در گردن خود ساعد سیمین ترا
کس ندیدست مگر دولت زرین بازو
سیف فرغانی از شعر عسل می سازد
غم اودر دل تو همچو مگس درکندو
طبع شاعر نکند وصف تو چون خاطر من
آب هرگز نرود راست چو کژباشد جو
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من چو از جان شده ام عاشق آن روی نکو
آخراین عشق مرا با تو سبب چیست بگو
هوش مصنوعی: من زمانی که به عشق زیبایی تو متعهد شدم، به حدی به تو وابسته شدم که حالا باید بپرسم این عشق من به تو چه دلیلی دارد؟ بگو.
از خودم بوی تو می آید واین نیست عجب
هرچه را با گل وبا مشک نهی گیرد بو
هوش مصنوعی: من از خودم عطرت را احساس میکنم و این جای شگفتی ندارد، زیرا هر چیزی که به گل و مشک آمیخته شود، بویی خوش پیدا میکند.
من چو با روی تو همچون مگسم با شکر
بیش همچون مگس ای دوست مرانم از رو
هوش مصنوعی: من مانند مگسی هستم که به شکر نزدیک است، پس مهربانانه مرا از خود دور نکن.
تیر مژگان تراهمچو هدف سازم دل
چون کشی بر سپر روی کمان ابرو
هوش مصنوعی: من مژگان تو را مانند تیری میسازم و دلم را مانند سپری در برابر کمان ابرویت قرار میدهم.
باغ حسن تو مگر کارگه سامریست
گل فسون گرشده اندر وی ونرگس جادو
هوش مصنوعی: باغ زیبایی تو انگار که محل جادوگری است، همانطور که در آن گلها جادو شدهاند و نرگسها هم تحت تاثیر سحر و جادو قرار گرفتهاند.
چون لبت در دهن جام کند آب حیات
خون ازین غصه برآرم چو صراحی زگلو
هوش مصنوعی: وقتی لب تو در کنار جام قرار میگیرد و آب حیات را مینوشی، من از غم و اندوه مثل یک پارچ که از گلویش آب خارج میشود، احساس رهایی میکنم.
دست در گردن خود ساعد سیمین ترا
کس ندیدست مگر دولت زرین بازو
هوش مصنوعی: دست خود را به دور گردن زیبا و نازک خود انداختهای و کسی جز خوشبختی نهفته در بازوی تو، تو را نمیبیند.
سیف فرغانی از شعر عسل می سازد
غم اودر دل تو همچو مگس درکندو
هوش مصنوعی: سیف فرغانی با مهارت خود شعر را به شیرینی عسل تبدیل میکند، در حالی که غم او در دل تو همانند مگسی است که در کندو نشسته است.
طبع شاعر نکند وصف تو چون خاطر من
آب هرگز نرود راست چو کژباشد جو
هوش مصنوعی: شاعر به سختی میتواند تو را توصیف کند، زیرا مانند خاطره من، هیچگاه واضح و روشن نیست. وقتی که جریان زندگی دچار انحراف و کژتابی باشد، نمیتوان به درستی حقیقت را بیان کرد.