گنجور

شمارهٔ ۴۵۳

ای جمال تو رشک حورالعین
روح را کوی تست خلد برین
تا پدید آمد آفتاب رخت
شرمسارست آسمان ز زمین
گرچه زلف تو داده یاری کفر
روی خوب تو کرده پشتی دین
وصل ما خود کی اتفاق افتد
تو توانگر بحسن و من مسکین
دور خوبی چو روزگار گلست
تکیه بر نیکویی مکن چندین
در فراقت همی کنم بسخن
این دل بی قرار را تسکین
همچو خسرو که کرد روزی چند
بشکر دفع غصه شیرین
گر بگریم من از فراقت زار
ور بنالم من از جفات حزین
دل تهی می کنم ز غصه تو
هست اشکم بهانه یی رنگین
عاشق تو بخلق دل ندهد
میل نکند ملک بعجل سمین
چند گویی که هست جان و دلم
از جفای رقیب او غمگین
سر جور شکر فروشت نیست
ای مگس خیز و با شکر منشین
عشق در جان سیف فرغانیست
چون در اجزای خاک ماء معین

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای جمال تو رشک حورالعین
روح را کوی تست خلد برین
هوش مصنوعی: زیبایی تو آن‌قدر بی‌نظیر است که حتی حورالعین هم به آن حسادت می‌کند. روح من به قدری مجذوب توست که گویا در بهشت سیر می‌کند.
تا پدید آمد آفتاب رخت
شرمسارست آسمان ز زمین
هوش مصنوعی: زمانی که آفتاب طلوع می‌کند، آسمان به خاطر زیبایی زمین شرمنده می‌شود.
گرچه زلف تو داده یاری کفر
روی خوب تو کرده پشتی دین
هوش مصنوعی: هرچند زلف تو به یاری آمده است، زیبایی چهره‌ات باعث شده تا دین در برابر کفر قرار بگیرد.
وصل ما خود کی اتفاق افتد
تو توانگر بحسن و من مسکین
هوش مصنوعی: این دو نفر به همدیگر محبت و عشق دارند، اما معلوم نیست که چه زمانی به هم خواهند رسید. یکی از آن‌ها در زیبایی و جذابیت غنی است، در حالی که دیگری در عشق و احساسات خود فقیر است.
دور خوبی چو روزگار گلست
تکیه بر نیکویی مکن چندین
هوش مصنوعی: دوستی و خوبی مانند روزهای گل و سرسبز است، اما نباید به نیکی و خوبی تکیه و اعتماد زیادی کرد، زیرا ممکن است پایدار نباشند.
در فراقت همی کنم بسخن
این دل بی قرار را تسکین
هوش مصنوعی: در غیبت تو، این دل نگران و بی‌قرار را با سخنان خود آرام می‌کنم.
همچو خسرو که کرد روزی چند
بشکر دفع غصه شیرین
هوش مصنوعی: همچون خسرو که برای غافل کردن خود از غم و اندوه، چند روزی را با شیرینی و لذت می‌گذراند.
گر بگریم من از فراقت زار
ور بنالم من از جفات حزین
هوش مصنوعی: اگر از دوری تو به شدت بگریم و دردی که دارم را با صدای بلند بیان کنم، آیا کسی به این اندوه من توجه خواهد کرد؟
دل تهی می کنم ز غصه تو
هست اشکم بهانه یی رنگین
هوش مصنوعی: دل خود را از غم تو خالی می‌کنم، اشکم بهانه‌ای برای رنگ‌ها و احساسات مختلف است.
عاشق تو بخلق دل ندهد
میل نکند ملک بعجل سمین
هوش مصنوعی: عاشق تو به دیگران توجه نمی‌کند و دل‌خوشی از دنیا ندارد، حتی اگر به او قدرت و ثروت بسیاری هم داده شود.
چند گویی که هست جان و دلم
از جفای رقیب او غمگین
هوش مصنوعی: چند بار باید بگویم که به خاطر ناملایمات و رفتارهای رقیب، روح و قلب من در ناراحتی است؟
سر جور شکر فروشت نیست
ای مگس خیز و با شکر منشین
هوش مصنوعی: مگس، تو که فقط برای بهره‌برداری از شکر آمده‌ای، به خاطر داشته باش که نمی‌توانی در جایی که شکر به فروش می‌رسد بگویی که از آن بهرمند هستی. پس بهتر است دور شده و به جای نشستن بر روی شکر، به جای دیگری بروی.
عشق در جان سیف فرغانیست
چون در اجزای خاک ماء معین
هوش مصنوعی: عشق همچون آبی صاف و معین در وجود سیف فرغانی نهفته است، همان‌طور که آب در اجزای خاک وجود دارد.