گنجور

شمارهٔ ۴۵۰

ترا اگر چه فراغت بود ز یاری من
بریده نیست ز وصلت امیدواری من
از آرزوی تو در خاک و خون همی گردم
بیا و عزت خود باز بین و خواری من
در اشتیاق تو شبها چنان بنالیدم
که خسته شد دل شب از فغان و زاری من
غم تو خوردم و خون شد دلم جزاک الله
که خوش قیام نمودی بغمگساری من
مرا غم تو بباطل همی کشد، چه شود
اگر برآری دستی بحق گزاری من
ز صبر و عقل درین وقت شکرها دارم
که در فراق تو چون می کنند یاری من
جماعتی که مرا منع می کنند از تو
ببین قساوت ایشان و بردباری من
فسرده طبع نداند که از سر سوزست
چو شمع در غم عشق تو پایداری من
وفا و مهر تو را من بدان جهان ببرم
گمان مبر که همین بود دوستداری من
مرا از آمد و شد نزد تو چه حاصل بود
بجز ملامت خصمان و شرمساری من
ز تند باد فراق تو سیف فرغانیست
بسان برگ خزان (ای) گل بهاری من

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترا اگر چه فراغت بود ز یاری من
بریده نیست ز وصلت امیدواری من
هوش مصنوعی: اگر چه از محبت و همراهی من رهایی یافتی، اما امید من به وصالت همچنان قطع نشده است.
از آرزوی تو در خاک و خون همی گردم
بیا و عزت خود باز بین و خواری من
هوش مصنوعی: من به خاطر آرزوی تو همچون خاک و خون می‌گردم، بیا و ارزش والای خودت را ببین و به ذلت من توجهی نکن.
در اشتیاق تو شبها چنان بنالیدم
که خسته شد دل شب از فغان و زاری من
هوش مصنوعی: در انتظار تو، شب‌ها به قدری ناله و زاری کردم که دل شب هم از صدای من خسته شد.
غم تو خوردم و خون شد دلم جزاک الله
که خوش قیام نمودی بغمگساری من
هوش مصنوعی: من به خاطر غم تو ناراحت شدم و دلم به درد آمد. خداوند تو را پاداش نیکو دهد که در مقابل غم‌های من، این‌گونه با وقار و استقامت ظاهر شدی.
مرا غم تو بباطل همی کشد، چه شود
اگر برآری دستی بحق گزاری من
هوش مصنوعی: غم و اندوه تو مرا حتی به بی‌دلی می‌کشاند، چه مشکلی دارد اگر دستی به حق برآوری و به من کمک کنی؟
ز صبر و عقل درین وقت شکرها دارم
که در فراق تو چون می کنند یاری من
هوش مصنوعی: در این لحظه، بخاطر صبر و دانشی که دارم، شکرگزارم. زیرا در دوری تو، مثل دیگران، نمی‌توانند به من کمک کنند.
جماعتی که مرا منع می کنند از تو
ببین قساوت ایشان و بردباری من
هوش مصنوعی: به گروهی که مرا از سمتی دور می‌کنند، نگاه کن تا ببینی چقدر بی‌رحم و سخت‌دل هستند، و در مقابل من چقدر صبر و تحمل دارم.
فسرده طبع نداند که از سر سوزست
چو شمع در غم عشق تو پایداری من
هوش مصنوعی: طبع خسته و افسرده نمی‌داند که چه‌قدر از درون می‌سوزم. مثل شمعی که در عشق تو می‌سوزد و در برابر مشکلات مقاومت می‌کند.
وفا و مهر تو را من بدان جهان ببرم
گمان مبر که همین بود دوستداری من
هوش مصنوعی: من وفاداری و محبت تو را به همه جا می‌برم، اما فکر نکن که همین مقدار از دوست داشتن من کافی است.
مرا از آمد و شد نزد تو چه حاصل بود
بجز ملامت خصمان و شرمساری من
هوش مصنوعی: برای من از رفت و آمد به نزد تو چه سودی داشت جز این که خصومت دشمنان را به سرزنش و شرمساری من منجر شد؟
ز تند باد فراق تو سیف فرغانیست
بسان برگ خزان (ای) گل بهاری من
هوش مصنوعی: از تند باد دوری تو، حال من مانند برگ‌های پاییزی است، ای گل بهاری من.