شمارهٔ ۴۴۷
همه جان و دلست دلبر من
گرچه نگذاشت جان و دل بر من
دل ز روزن چو گرد بیرون شد
کو چو باد اندر آمد از در من
مرغ شوقش مرا چو دانه بخورد
باز مهرش همی کند پر من
ز ابروی چون کمان خدنگ مژه
راست چون کرد در برابر من
علم صبر بر زمین انداخت
دل که او بود قلب لشکر من
ای غمت خاک کوی را هر شب
آب داده ز دیده تر من
خامی من نگر که در هوست
دیگ سوداست کاسه سر من
من خطیب ثنای حسن توام
نه فلک پایهای منبر من
همچو آتش هرآنچه دید بسوخت
عود غم در دل چو مجمر من
مصر جامع منم غمان ترا
اشک و شعرست نیل و شکر من
تا من از مجلس تو دور شدم
پر شد از خون دیده ساغر من
گوییا چون بریشم چنگست
هر رگی بهر ناله در بر من
گر کسی از تو حال من پرسد
تو بگو ای بغمزه دلبر من
بی نواییست بهر آوازی
همچو پرده ملازم در من
از همه خلق سیف فرغانیست
بارادت غلام و چاکر من
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همه جان و دلست دلبر من
گرچه نگذاشت جان و دل بر من
هوش مصنوعی: محبوب من تمام وجودم است، با اینکه او جان و دل من را رها کرده است.
دل ز روزن چو گرد بیرون شد
کو چو باد اندر آمد از در من
هوش مصنوعی: دل مانند گردی است که از روزنهای بیرون میآید و چون باد وارد میشود.
مرغ شوقش مرا چو دانه بخورد
باز مهرش همی کند پر من
هوش مصنوعی: پرندهای که نماد شوق و اشتیاق است، مرا مانند دانهای میخورد و بعد از آن، عشق و محبتش را به من میدهد و باعث پرواز روحم میشود.
ز ابروی چون کمان خدنگ مژه
راست چون کرد در برابر من
هوش مصنوعی: چشمهای تو مانند تیر هستند و ابروی تو مثل کمان میماند که وقتی در برابر من قرار میگیرد، تاثیر خاصی بر من میگذارد.
علم صبر بر زمین انداخت
دل که او بود قلب لشکر من
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره میکند که دانش و آگاهی میتواند باعث تسلط بر احساسات و دلایل انسانی شود. او میگوید که دلش به خاطر داشتن این علم، در برابر مشکلات و چالشها فرود آمده و این علم را بهعنوان نیرویی اصلی و قلبپُرتشجیع برای خود میداند. به عبارت دیگر، علم و آگاهی مهمترین سلاح او در مواجهه با چالشها و سختیهاست.
ای غمت خاک کوی را هر شب
آب داده ز دیده تر من
هوش مصنوعی: غم تو شبها به قدری بر دلم سنگینی میکند که با اشکهایم، خاک کوی تو را خیس میکنم.
خامی من نگر که در هوست
دیگ سوداست کاسه سر من
هوش مصنوعی: به سادگی بگویم، من هنوز در مورد خودم پخته نشدهام و در دنیای تو غرق شدهام. احساس میکنم که فقط در حال مصرف و استفاده هستم، بدون اینکه به عمق وجودم بپردازم.
من خطیب ثنای حسن توام
نه فلک پایهای منبر من
هوش مصنوعی: من سخنران و ستایشگر زیباییهای تو هستم، نه مانند آسمان که در بالای منبر قرار دارد.
همچو آتش هرآنچه دید بسوخت
عود غم در دل چو مجمر من
هوش مصنوعی: مانند آتش، هر چه را میبینم میسوزاند؛ عطر غم در دلم مانند عود در ظرف بخور است.
مصر جامع منم غمان ترا
اشک و شعرست نیل و شکر من
هوش مصنوعی: من مانند مصر هستم که غمهایت را در خود جای داده؛ اشک و شعر من مانند نیل و شکر است.
تا من از مجلس تو دور شدم
پر شد از خون دیده ساغر من
هوش مصنوعی: زمانی که از جمع تو فاصله گرفتم، جام من از اشک چشمانم پر شد.
گوییا چون بریشم چنگست
هر رگی بهر ناله در بر من
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که هر رگ من مانند رشتهای از ابریشم در حال ناله و شکایت است.
گر کسی از تو حال من پرسد
تو بگو ای بغمزه دلبر من
هوش مصنوعی: اگر کسی از تو دربارهی حال من سوال کند، به او بگو که ای دلبر زیبای من.
بی نواییست بهر آوازی
همچو پرده ملازم در من
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که فقر و بیچارگی باعث شده که من مانند پردهای که در کنارِ سخنرانی ملازم است، بیصدا و خاموش بمانم، و قدرت بیان خود را از دست دادهام.
از همه خلق سیف فرغانیست
بارادت غلام و چاکر من
هوش مصنوعی: سیف فرغانی از همه مردم برتر است و من خدمتگزار و بنده او هستم.