شمارهٔ ۴۴۶
ای دل ای دل مهرآن مه ورز وایمان تازه کن
سر بنه در پای جانان عهد وپیمان تازه کن
عالم غیبت شهادت میشود از روی دوست
کهنه شد چون کفر دینت خیز وایمان تازه کن
خاک پایش گر نیابی رو زگرد دامنش
پاره یی برگیر ومشک اندر گریبان تازه کن
از دهانش گر نشانی می توانی یافتن
در کنارش گیرو لب بر لب نه وجان تازه کن
روی او خندان شود هرگه که توگریان شوی
ای سحاب درفشان گل را بباران تازه کن
ابر گریانی واشکت می روذ بر روی خاک
گوگلی ازآب چشمت روی خندان تازه کن
رسم مردان دادن جانست اندر راه عشق
دست جان افشان تو داری رسم مردان تازه کن
ای شهنشه با رعیت مگذر از آیین عدل
وی توانگر باگدایان رسم احسان تازه کن
پشت اسلامست رویت پرده از رخ برفگن
کفر کافر زایل ودین مسلمان تازه کن
همچو بلبل خامشم اندر زمستان فراق
از نسیم وصل بازم چون گلستان تازه کن
چون دلم بی عشق بینی شمع رویت برفروز
بهر این افسرده آتش در زمستان تازه کن
سیف فرغانی چواو سلطان ملک حسن شد
تو بدین توقیع نو منشور سلطان تازه کن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دل ای دل مهرآن مه ورز وایمان تازه کن
سر بنه در پای جانان عهد وپیمان تازه کن
هوش مصنوعی: ای دل، ای دل! عشق و محبت آن معشوق را در قلب خود تازه کن و به زندگیات روح تازه ببخش. سر تسلیم و وفای به محبوب را به زمین بگذار و پیمان و عهدی نو ببند.
عالم غیبت شهادت میشود از روی دوست
کهنه شد چون کفر دینت خیز وایمان تازه کن
هوش مصنوعی: در دنیای پنهان، شهادت و گواهی به وجود میآید، اما با عشق و دوستی باید کهنگی را ترک کرد و ایمان نوینی را در دل بپروراند.
خاک پایش گر نیابی رو زگرد دامنش
پاره یی برگیر ومشک اندر گریبان تازه کن
هوش مصنوعی: اگر نتوانی خاک پای او را پیدا کنی، از گرد و غبار دامنش تکهای بردار و مشک را در گریبانت تازه کن.
از دهانش گر نشانی می توانی یافتن
در کنارش گیرو لب بر لب نه وجان تازه کن
هوش مصنوعی: اگر از صحبتهای او نشانهای میخواهی، در کنارش باش و با او صحبت کن تا جان تازهای بگیری و احساس تازهای پیدا کنی.
روی او خندان شود هرگه که توگریان شوی
ای سحاب درفشان گل را بباران تازه کن
هوش مصنوعی: هر بار که تو اشک بریزی، چهرهٔ او پر از شادی میشود. ای ابر، با بارش گل، شکوفهها را تازه کن.
ابر گریانی واشکت می روذ بر روی خاک
گوگلی ازآب چشمت روی خندان تازه کن
هوش مصنوعی: ابر بارانی که میبارد، بر روی زمین شادابی میآورد. پس از آن، با اشکی که از چشمت ریخته میشود، چهرهات را شاداب و تازه کن.
رسم مردان دادن جانست اندر راه عشق
دست جان افشان تو داری رسم مردان تازه کن
هوش مصنوعی: در فرهنگ عاشقانه، مردان واقعی جان خود را در راه عشق فدای محبوب میکنند. تو نیز که با فداکاری و از خودگذشتگی در این مسیر گام برمیداری، باید این رسم و سنت را دوباره زنده کنی و تداوم ببخشانی.
ای شهنشه با رعیت مگذر از آیین عدل
وی توانگر باگدایان رسم احسان تازه کن
هوش مصنوعی: ای پادشاه، از اصول عدالت با مردم عادی غافل نشو و ای ثروتمند، با فقرا و نیازمندان به نیکی رفتار کن و محبت و احسان جدیدی را آغاز کن.
پشت اسلامست رویت پرده از رخ برفگن
کفر کافر زایل ودین مسلمان تازه کن
هوش مصنوعی: چهره تو همچون پردهای است که پشت آن اسلام قرار دارد. از روی خود این پرده را کنار بزن و حقیقت را نشان بده؛ که کفر و بیدینی از بین میرود و ایمان مسلمانان تازه و زنده میشود.
همچو بلبل خامشم اندر زمستان فراق
از نسیم وصل بازم چون گلستان تازه کن
هوش مصنوعی: من در فصل سرد جدایی همچون بلبل خاموش هستم و تنها امیدم به نسیمی است که مرا به وصال میرساند، پس دوباره با عشق و زیبایی زندگیام را تازه کن.
چون دلم بی عشق بینی شمع رویت برفروز
بهر این افسرده آتش در زمستان تازه کن
هوش مصنوعی: وقتی که دلم از عشق خالی است، چهرهی تو مانند شمعی است که در تاریکی میدرخشد. بخاطر همین، برای روشن کردن این آتش افسرده در سردی زمستان، نور وجودت را دوباره به جانم بتابان.
سیف فرغانی چواو سلطان ملک حسن شد
تو بدین توقیع نو منشور سلطان تازه کن
هوش مصنوعی: سیف فرغانی، وقتی که ملک حسن به مقام سلطنت رسید، تو هم باید با این امضا، دستور تازهای برای سلطان صادر کنی.