شمارهٔ ۴۲
ای گلستان حسن ترا بنده عندلیب
درد مراست نرگس بیمار تو طبیب
بازم بخوان بلطف و بنازم ز در مران
هرچند گل نیاز ندارد بعندلیب
در حال من نظر کن و از آه من بترس
کز عشق بهره مندم و از وصل بی نصیب
زنهار با غریب و گدا لطف کن که من
در کوی تو گدایم و در شهر تو غریب
در شهر با توام خبر عشق فاش شد
از اشکم این تواتر و از شعرم این نسیب
عقلم چنان برفت که امروز عاجزست
ز اصلاح من معلم وز ارشاد من ادیب
حسنت رضا نداد بسامان (کار) من
لیلی روا نداشت که مجنون بود لبیب
با روی چون نگار تو خاک رهست گل
با زلف مشکبار تو درد سرست طیب
با جز تو دوستی نبود شغل اهل دل
حاشا که دستکار مسیحا بود صلیب
این بنده از وصال تو محروم بهر چیست
او در طلب مجد و تویی در دعا مجیب
تیر دعای من بنشانه نمی رسد
الرمی قد تواتر والسهم لایصیب
من داعی توام باجابت امیدوار
داعیک لایرد و راجیک لایخیب
نبود شکیب از گل روی تو سیف را
تا عندلیب منبر گل را بود خطیب
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای گلستان حسن ترا بنده عندلیب
درد مراست نرگس بیمار تو طبیب
هوش مصنوعی: ای گلستان زیبایی، من بنده توام و پرنده زار میزنم. درد من به خاطر توست و نرگس بیمار تو، درمانگر من است.
بازم بخوان بلطف و بنازم ز در مران
هرچند گل نیاز ندارد بعندلیب
هوش مصنوعی: دوباره بخوان با مهربانی و مرا از در خود بیرون نرون، هرچهقدر هم که گل به شازده نیاز نداشته باشد.
در حال من نظر کن و از آه من بترس
کز عشق بهره مندم و از وصل بی نصیب
هوش مصنوعی: به حال من توجه کن و از نالههایم بترس، چون من از عشق بهرهمندم اما از وصال و رسیدن به معشوق بینصیب هستم.
زنهار با غریب و گدا لطف کن که من
در کوی تو گدایم و در شهر تو غریب
هوش مصنوعی: احتیاط کن و با بیگانگان و نیازمندان مهربانی کن، زیرا من در کوی تو نیازمندم و در شهر تو بیگانه هستم.
در شهر با توام خبر عشق فاش شد
از اشکم این تواتر و از شعرم این نسیب
هوش مصنوعی: در این شهر من با تو هستم، عشق ما آشکار شده است. اشکهای من نشاندهنده این عشق است و شعرهای من نیز حکایت از این قسمت از زندگیام میکند.
عقلم چنان برفت که امروز عاجزست
ز اصلاح من معلم وز ارشاد من ادیب
هوش مصنوعی: عقل و فهم من به قدری پریشان شده که امروز قادر نیستم خودم را اصلاح کنم و به راه درست بیفتم، حتی معلم و ادیب نیز نتوانستهاند به من کمک کنند.
حسنت رضا نداد بسامان (کار) من
لیلی روا نداشت که مجنون بود لبیب
هوش مصنوعی: زیبایی تو باعث نشد که کار من به راه بیفتد، لیلی هم اجازه نداد که مجنون به آرامش برسد.
با روی چون نگار تو خاک رهست گل
با زلف مشکبار تو درد سرست طیب
هوش مصنوعی: چهرهات همچون نگار زیباست و در برابر آن، زمین مانند خاکی پر از گل است. موهای مشکیات باعث میشود که غم و درد به سر و جانم بیفتد.
با جز تو دوستی نبود شغل اهل دل
حاشا که دستکار مسیحا بود صلیب
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به این نکته اشاره میکند که هیچ دوستی جز تو وجود ندارد و اهل دل به هیچ چیز دیگری مشغول نیستند. همچنین، به وضوح بیان میکند که هیچ شخصی نمیتواند مانند تو در بهبود و نجات دیگران عمل کند و این کار فقط در توان مسیحا است.
این بنده از وصال تو محروم بهر چیست
او در طلب مجد و تویی در دعا مجیب
هوش مصنوعی: این بنده به چه دلیلی از رسیدن به تو محروم است؟ او در جست و جوی مقام و جایگاه است و تو هم در دعاهای خود، پاسخگوی او هستی.
تیر دعای من بنشانه نمی رسد
الرمی قد تواتر والسهم لایصیب
هوش مصنوعی: دعای من مانند تیر به هدف نمیرسد، چرا که تیراندازی که مهارت دارد، بسیار زیاد است و تیر من هدف را نمیزند.
من داعی توام باجابت امیدوار
داعیک لایرد و راجیک لایخیب
هوش مصنوعی: من خواهان تو هستم و به پاسخ تو امیدوارم، زیرا دعوت تو هرگز پاسخ داده نمیشود و امید تو هرگز بر باد نمیرود.
نبود شکیب از گل روی تو سیف را
تا عندلیب منبر گل را بود خطیب
هوش مصنوعی: عدم صبر و توانایی در تحمل زیبایی تو، باعث میشود که من نتوانم مانند بلبل از این گلستان سخن بگویم و از زیباییهای آن حرف بزنم.

سیف فرغانی