شمارهٔ ۴
چنان به وصل تو میلیست خاطر ما را
که دل به صحبت یوسف کشد زلیخا را
بیا بیا که به شب چون چراغ درخوردست
به روز شمع جمال تو مجلس ما را
ترا به صحبت ما هیچ رغبتی باشد
اگر بود به نمک احتیاج حلوا را
ز خاک درگهت ابرام دور میدارم
که آب درنفزاید ز سیل دریا را
به وصف حسنت اگر دم نمیزنم شاید
که نیست حاجت مشاطه روی زیبا را
جفا و ناز به یکبارگی مکن امروز
ذخیره کن قدری زین متاع فردا را
ز لعل خود شکری، من گشاده میگویم،
بده وگرنه میان بستهایم یغما را
مرا ز لعل تو یک بوسه آرزو کردن
سزد که عرصه فراخ است مر تمنا را
ز جام عشق تو مستم چنان که بر رویت
به وقت بوسه فراموش میکنم جا را
به وصل خویشم دی وعده کردهای وامروز
چنین غزل ز رهی بس بود تقاضا را
ز بهر تاج وصال تو سیف فرغانی
(شب فراق نخواهد دواج دیبا را)
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنان به وصل تو میلیست خاطر ما را
که دل به صحبت یوسف کشد زلیخا را
هوش مصنوعی: دل ما به قدری به وصال تو تمایل دارد که حتی زلیخا را هم به صحبت با یوسف میکشاند.
بیا بیا که به شب چون چراغ درخوردست
به روز شمع جمال تو مجلس ما را
هوش مصنوعی: بیا که شب مثل چراغ روشن است و در روز، زیبایی تو همچون شمعی است که مجلس ما را نورانی میکند.
ترا به صحبت ما هیچ رغبتی باشد
اگر بود به نمک احتیاج حلوا را
هوش مصنوعی: اگر تو به حرفهای ما هیچ علاقهای نداری، پس مثل این است که حلوا به نمک نیاز داشته باشد، در حالی که نمک آن را خوشمزه نخواهد کرد.
ز خاک درگهت ابرام دور میدارم
که آب درنفزاید ز سیل دریا را
هوش مصنوعی: از خاک بارگاه تو دور نگه میدارم ابر را تا آب دریا به سیل نیفتد و زیاد نشود.
به وصف حسنت اگر دم نمیزنم شاید
که نیست حاجت مشاطه روی زیبا را
هوش مصنوعی: اگر دربارهی زیباییات صحبت نمیکنم، شاید نیازی نباشد که آرایشگری به زیبایی چهرهات بپردازد.
جفا و ناز به یکبارگی مکن امروز
ذخیره کن قدری زین متاع فردا را
هوش مصنوعی: امروز به کسی سختی و ناز نکن، بهتر است کمی از این رفتار را برای فردا نگه داری.
ز لعل خود شکری، من گشاده میگویم،
بده وگرنه میان بستهایم یغما را
هوش مصنوعی: من از زیباییها و جذابیتهای خود با شوق و شادی سخن میگویم، اگر تو چیزی نمیدهی، پس ما هم در این زمینه چیزی نداریم که بگوییم.
مرا ز لعل تو یک بوسه آرزو کردن
سزد که عرصه فراخ است مر تمنا را
هوش مصنوعی: خواستهام این است که از لبهای تو یک بوسه بگیرم که برای این آرزو، دنیا وسیع و گنجایش دارد.
ز جام عشق تو مستم چنان که بر رویت
به وقت بوسه فراموش میکنم جا را
هوش مصنوعی: از عشق تو چنان مست و غرق لذت هستم که وقتی بر صورتت بوسه میزنم، مکان و فضا را فراموش میکنم.
به وصل خویشم دی وعده کردهای وامروز
چنین غزل ز رهی بس بود تقاضا را
هوش مصنوعی: من به وصال تو امیدوارم و امروز این غزل به عنوان تقاضا از من کافی است.
ز بهر تاج وصال تو سیف فرغانی
(شب فراق نخواهد دواج دیبا را)
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن تاج عشق تو، سیف فرغانی تلاش میکند و شب فراق، دیبا را نخواهد پوشاند.