گنجور

شمارهٔ ۳۹

ای خطت سلسله یی بر قمر از عنبر ناب
وی دل و دیده ز سودای تو پرآتش و آب
دوش در وصف جمال تو چو در بستم دل
خوب رویان معانی بگشادند نقاب
خانه حسن ز بالای تو دارد استون
قبله روح ز ابروی تو دارد محراب
ای دل از یورتگه سینه برون زن خرگاه
کین ستون کرد مرا خیمه تن سست طناب
پیش روی تو ز رخساره خورشید چکد
عرق شرم چو اشک مطر از چشم سحاب
سایه بر کار چو من ذره کجا اندازی
که چو خورشید تو از پرتو خویشی در تاب
خانه سوزست (غمت) در دل من چون آتش
بی قرارست دل اندر بر من چون سیماب
آفتابا ز تو روزم بشب آمد، تا چند
بر سر کوی تو شب روز کنم چون مهتاب
زلف جعد تومرا کرد مسلسل چون خط
کرده خط تو مرا زیر و زبر چون اعراب
چون شرابت بود اندر سرو آیینه بدست
گیرد آیینه ز عکس رخ تو رنگ شراب
نام شیرین لب خویش ار بزبان آری تو
در دهان شکرین تو شود شهد لعاب
همت عالی عشاق رخت تا حدیست
که ز دنیاشان در چشم نمی آید خواب
گر عنان تو بدست من درویش افتد
از سر شوق بپای تو درافتم چو رکاب
چشم داریم ز دادار بعقبی رحمت
ما که دیدیم بدنیا ز فراق تو عذاب
دی یکی سوخته چون من بتضرع میگفت
دست برداشته در حضرت رب الارباب
کای خداوند تو برگیرش اگر خود بمثل
« در میان من و معشوق همام است حجاب »
گفتن مدح تو از غایت مهر است مرا
عاشق آنست که طاعت نکند بهر ثواب
بحر شعر من اگر موج زند در عالم
غرقه چون حوت شود چشمه خورشید در آب
با غزلهای تر بنده که در مدح تو گفت
هست اشعار دگر خشکتر از رود رباب
آنچه از لطف و کرم در حق من فرمودی
یابی از بنده دعا و ز خداوند ثواب
بعد ازین کشتی اندیشه بساحل بردم
زآنک دریای مدیح تو ندارد پایاب
سیف فرغانی از ضبط برون شد سخنت
بی دلانرا نبود ضبط سخن رای صواب

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خطت سلسله یی بر قمر از عنبر ناب
وی دل و دیده ز سودای تو پرآتش و آب
هوش مصنوعی: خط زیبایت همچون نخی بر روی ماه است و عطر خوش تو دل و چشمانم را از شوق و آرزوی تو پر کرده، در حالی که آتش و آب در دل من خفته است.
دوش در وصف جمال تو چو در بستم دل
خوب رویان معانی بگشادند نقاب
هوش مصنوعی: دیشب وقتی به زیبایی تو فکر می‌کردم، دل زیبا رویان رازهای عاشقانه را فاش کردند و پرده‌ها را کنار زدند.
خانه حسن ز بالای تو دارد استون
قبله روح ز ابروی تو دارد محراب
هوش مصنوعی: خانه حسن از بلندای تو به حیات خود ادامه می‌دهد و روح، که قبله‌اش تویی، از ابروی تو راه می‌یابد.
ای دل از یورتگه سینه برون زن خرگاه
کین ستون کرد مرا خیمه تن سست طناب
هوش مصنوعی: ای دل، از دل خود بیرون بیا و رها شو، چرا که اینجا مانند خرگاهی است که پایه‌های ضعیفی دارد و زندگی من مانند چادر ناپایدار است.
پیش روی تو ز رخساره خورشید چکد
عرق شرم چو اشک مطر از چشم سحاب
هوش مصنوعی: در برابر تو، از رخسار خورشید، عرق شرم می‌چکد؛ مانند اشکی که از چشمان ابر می‌ریزد.
سایه بر کار چو من ذره کجا اندازی
که چو خورشید تو از پرتو خویشی در تاب
هوش مصنوعی: اگر تو به من برسی و بر کارم سایه بیفکنی، مثل ذره‌ای کم‌نور می‌شوم؛ اما تو مانند خورشیدی هستی که از نور خود درخشان و باعظمت است.
خانه سوزست (غمت) در دل من چون آتش
بی قرارست دل اندر بر من چون سیماب
هوش مصنوعی: غم تو در دل من مانند آتش می‌سوزد و دل من از شدت بی‌قراری شبیه به سیماب است که مدام در حال حرکت و ناپایداری است.
آفتابا ز تو روزم بشب آمد، تا چند
بر سر کوی تو شب روز کنم چون مهتاب
هوش مصنوعی: ای آفتاب، به خاطر تو روز من به شب تبدیل شده است. تا کی باید در خیابان تو شب و روز را بگذرانم مانند ماه شب.
زلف جعد تومرا کرد مسلسل چون خط
کرده خط تو مرا زیر و زبر چون اعراب
هوش مصنوعی: زلف‌های پیچ‌خورده‌ات مرا گرفتار کرده است، مانند خطی که نوشته‌اید و من را به هم ریخته است، همان‌طور که اعراب در نوشتارشان حرکات و جابه‌جایی‌ها را ایجاد می‌کنند.
چون شرابت بود اندر سرو آیینه بدست
گیرد آیینه ز عکس رخ تو رنگ شراب
هوش مصنوعی: وقتی که شرابت در دل من باشد، زیبایی تو در آیینه به قدر رنگ شراب می‌درخشد و آثار تو در آن بازتاب می‌یابد.
نام شیرین لب خویش ار بزبان آری تو
در دهان شکرین تو شود شهد لعاب
هوش مصنوعی: اگر نام شیرین لبان خود را بر زبان بیاوری، در دهان تو مانند شهد شیرین خواهد شد.
همت عالی عشاق رخت تا حدیست
که ز دنیاشان در چشم نمی آید خواب
هوش مصنوعی: علاقه و اراده قوی عاشقان به حدی است که خواب دنیا و مادیات برایشان اهمیتی ندارد و آن را در نظر نمی‌گیرند.
گر عنان تو بدست من درویش افتد
از سر شوق بپای تو درافتم چو رکاب
هوش مصنوعی: اگر کنترل تو به دست من درویش بیفتد، از روی شوق به پای تو می‌افتم مثل رکاب دوچرخه.
چشم داریم ز دادار بعقبی رحمت
ما که دیدیم بدنیا ز فراق تو عذاب
هوش مصنوعی: ما با لطف و رحمت خدا امید داریم که در زندگی بعد از مرگ، از عذاب فراق تو خلاص شویم؛ چرا که در این دنیا به خاطر دوری تو عذاب می‌کشیم.
دی یکی سوخته چون من بتضرع میگفت
دست برداشته در حضرت رب الارباب
هوش مصنوعی: یک سوخته مانند من به زاری می‌گفت که دست بردارید از خواسته‌ام، در حضور پروردگار جهانیان.
کای خداوند تو برگیرش اگر خود بمثل
« در میان من و معشوق همام است حجاب »
هوش مصنوعی: خدایا، اگر تو نمی‌توانی این حجاب را از میان من و معشوق برداری، پس خودت آن را از بین ببر.
گفتن مدح تو از غایت مهر است مرا
عاشق آنست که طاعت نکند بهر ثواب
هوش مصنوعی: مدح و ستایش تو نه به خاطر تقدیر و پاداش است، بلکه از روی عشق و محبت به توست. من به کسی علاقه‌مندم که به خاطر عشق به تو، هیچ امیدی به پاداش نداشته باشد.
بحر شعر من اگر موج زند در عالم
غرقه چون حوت شود چشمه خورشید در آب
هوش مصنوعی: اگر دریاچه اشعار من به تلاطم بیفتد، تمام جهان در آن غرق می‌شود؛ مانند ماهی که در آب غرق می‌شود، نوری که از خورشید می‌تابد نیز در آن چشمه‌ها محو می‌گردد.
با غزلهای تر بنده که در مدح تو گفت
هست اشعار دگر خشکتر از رود رباب
هوش مصنوعی: غزل‌های تازه و شاداب من که در ستایش تو سروده شده، از دیگر شعرها که خشک و بی‌روح‌اند، مانند رودخانه‌ای پرآب و زنده است.
آنچه از لطف و کرم در حق من فرمودی
یابی از بنده دعا و ز خداوند ثواب
هوش مصنوعی: هر چیزی که از محبت و نیکی به من کردی، می‌بینی که من از عمق دلم برایت دعا می‌کنم و از خداوند خواهان پاداش و جزای خیر برای تو هستم.
بعد ازین کشتی اندیشه بساحل بردم
زآنک دریای مدیح تو ندارد پایاب
هوش مصنوعی: پس از این، کشتی فکر و اندیشه‌ام را به ساحل می‌رسانم؛ زیرا دریای ستایش تو هرگز انتها ندارد.
سیف فرغانی از ضبط برون شد سخنت
بی دلانرا نبود ضبط سخن رای صواب
هوش مصنوعی: سخنان سیف فرغانی از قید و بند خارج شده است، چرا که دل‌های بی‌خبر و بی‌احساس توانایی حفظ و ضبط این سخنان را ندارند و حقیقت درست را نمی‌توانند درک کنند.