شمارهٔ ۳۱
ای به دل کرده آشنایی را
برگزیده ز ما جدایی را
خوی تیز ازبرای آن نبود
که ببرند آشنایی را
در فراقت چو مرغ محبوسم
که تصور کند رهایی را
مژه در خون چو دست قصابست
بیتو مر دیده سنایی را
شمع رخساره تو میطلبم
همچو پروانه روشنایی را
آفتابی و بیتو نوری نیست
ذرهای این دل هوایی را
عندلیبم بجان همی جویم
برگ گل دفع بینوایی را
بیجمالت چو سیف فرغانی
ترک کردم سخنسرایی را
چاره کارها بجستم و دید
چاره وصل است بیشمایی را
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای به دل کرده آشنایی را
برگزیده ز ما جدایی را
هوش مصنوعی: ای کسی که به دل من نزدیک شدهای، جدایی از ما را انتخاب کردهای.
خوی تیز ازبرای آن نبود
که ببرند آشنایی را
هوش مصنوعی: سریع و تند بودن به این خاطر نیست که دوستان را دور کنند.
در فراقت چو مرغ محبوسم
که تصور کند رهایی را
هوش مصنوعی: در جدایی تو، مانند پرندهای در قفس هستم که فقط میتواند به آزادی فکر کند.
مژه در خون چو دست قصابست
بیتو مر دیده سنایی را
هوش مصنوعی: چشم من بدون تو به اندازه مژهای در خون غرق شده است، مثل دستی که قصابان برای بریدن گوشت استفاده میکنند.
شمع رخساره تو میطلبم
همچو پروانه روشنایی را
هوش مصنوعی: من همچون پروانهای که به سمت نور جذب میشود، زیبایی و روشنایی چهرهات را میطلبم.
آفتابی و بیتو نوری نیست
ذرهای این دل هوایی را
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید هستی و بدون تو حتی یک ذره نور هم در این دل پرباد نیست.
عندلیبم بجان همی جویم
برگ گل دفع بینوایی را
هوش مصنوعی: من مانند بلبل هستم که با جان و دل، به دنبال گل میگردم تا از مشکلات و کمبودها فرار کنم.
بیجمالت چو سیف فرغانی
ترک کردم سخنسرایی را
هوش مصنوعی: بدون زیبایی تو، مانند سیف فرغانی، سخنسرایی را ترک کردم.
چاره کارها بجستم و دید
چاره وصل است بیشمایی را
هوش مصنوعی: برای حل مشکلاتم دنبال راه حل گشتم و متوجه شدم که تنها راه به وصال رسیدن است، حتی بدون حضور تو.