گنجور

شمارهٔ ۲۵

پیغام روی تو چو ببردند ماه [را]
مه گفت من رعیتم آن پادشاه را
خالت محیط مرکز لطفست و، روشنست
کین نقطه نیست دایرهٔ روی ماه را
بهر سپید رویی حسنت نهاده‌اند
بر روی لاله رنگ تو خال سیاه را
دستارم از سرم به قدم دَرفِتد چو تو
بر فرق راست کژ نهی ای جان کلاه را
خورشید روی روشن تو همچو آفتاب
بشکست پشت این مَهِ انجم سپاه را
در گلشن جمال تو روی تو آن گلست
کز عکس خود چو لاله کند هر گیاه را
در عهد خوبی تو جوانانه مِیْ خورَد
آن زاهدی که پیر بود خانقاه را
از عشقت آه می‌نکنم زآنکه در دلم
شوق تو آتشی است که می‌سوزد آه را
فردا که اهل حشر بخوانند حرف حرف
این روزنامه به معاصی تباه را
ما را چه غم که از قبل عاشقان خود
روی تو عذر گفت هزاران گناه را
گر چاکر تو [را] به غلامی کند قبول
بنده کنم هزار چو سلجوقشاه را
با عاشق تو خلق در آفاق گو مباش
چون دانه حاصلست نخواهیم کاه را
سیف از پی رضای تو گوید ثنای تو
پاداش از تو بد نبود نیکخواه را
بیچاره هیچ سود ندارد ز شعر خود
از آب خویش فایده‌ای نیست چاه را
ای دیده‌ور نظر به رُخ دیگران مکن
«آن روی بین که حسن بپوشید ماه را»

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیغام روی تو چو ببردند ماه [را]
مه گفت من رعیتم آن پادشاه را
هوش مصنوعی: وقتی پیام زیبایی و خوبی تو را به ماه رساندند، ماه پاسخ داد که من آن پادشاه را دیده‌ام.
خالت محیط مرکز لطفست و، روشنست
کین نقطه نیست دایرهٔ روی ماه را
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وجود و زیبایی تو مانند مرکز دایره‌ای است که همه چیز به دور آن می‌چرخد. همچنین اشاره دارد که این مرکز، منبع محبت و نیکی است و برتری آن به اندازه ای است که می‌توان گفت مانند روی ماه درخشان است و نمی‌توان آن را با هیچ چیز دیگر مقایسه کرد.
بهر سپید رویی حسنت نهاده‌اند
بر روی لاله رنگ تو خال سیاه را
هوش مصنوعی: برای زیبایی بی‌نظیر تو، نیکویی‌ات را بر روی گل لاله‌ای که رنگش مثل تو سفید است، نقطه‌ی سیاه گذاشته‌اند.
دستارم از سرم به قدم دَرفِتد چو تو
بر فرق راست کژ نهی ای جان کلاه را
هوش مصنوعی: وقتی که من دستارم را از سرم برمی‌دارم و بر زمین می‌افتد، تو بر سر من کلاهی بگذار و راست و درست بر روی سرم قرار بده. ای جان، این کار را بکن.
خورشید روی روشن تو همچو آفتاب
بشکست پشت این مَهِ انجم سپاه را
هوش مصنوعی: چهره تابناک تو مانند خورشید، تاریکی و غبار شب را در هم شکست و روشنایی را به همراه آورد.
در گلشن جمال تو روی تو آن گلست
کز عکس خود چو لاله کند هر گیاه را
هوش مصنوعی: در باغ زیبایی‌های تو، چهره‌ی زیبای تو مانند گلی است که با تاثیر وجود خود، هر گیاهی را به یاد لاله می‌اندازد.
در عهد خوبی تو جوانانه مِیْ خورَد
آن زاهدی که پیر بود خانقاه را
هوش مصنوعی: در زمانه‌ای که همه چیز خوب بود، زاهدی که سن و سالی داشت و پا به سن گذاشته بود، مثل یک جوان با شوق و ذوق به خوردن و لذت بردن می‌پرداخت.
از عشقت آه می‌نکنم زآنکه در دلم
شوق تو آتشی است که می‌سوزد آه را
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو آه و ناله نمی‌کنم، زیرا در قلبم اشتیاقی وجود دارد که مانند آتش مرا می‌سوزاند و این درد را کم‌رنگ می‌کند.
فردا که اهل حشر بخوانند حرف حرف
این روزنامه به معاصی تباه را
هوش مصنوعی: روز قیامت وقتی که مردم برای حساب و کتاب فراخوانده شوند، هر کلمه از این روزنامه که به گناهان اشاره دارد، مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
ما را چه غم که از قبل عاشقان خود
روی تو عذر گفت هزاران گناه را
هوش مصنوعی: ما ناراحت نیستیم که بخاطر عاشقانت، تو بهانه‌ای برای بخشش گناهان ما آورده‌ای.
گر چاکر تو [را] به غلامی کند قبول
بنده کنم هزار چو سلجوقشاه را
هوش مصنوعی: اگر من بنده و چاکر تو باشم، با کمال میل این را قبول می‌کنم؛ حتی اگر هزار نفر مثل سلجوقشاه باشند.
با عاشق تو خلق در آفاق گو مباش
چون دانه حاصلست نخواهیم کاه را
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و عشق تو، مردم در جهان مانند دانه‌های برکت هستند؛ ما به چیزهای بی‌اهمیت و کم‌ارزش نیازی نداریم.
سیف از پی رضای تو گوید ثنای تو
پاداش از تو بد نبود نیکخواه را
هوش مصنوعی: سیف برای جلب رضایت تو، تو را ستایش می‌کند و پاداشی از سوی تو برای نیک‌اندیشی بد نیست.
بیچاره هیچ سود ندارد ز شعر خود
از آب خویش فایده‌ای نیست چاه را
هوش مصنوعی: شاعری که سودی از شعرش نمی‌برد، مثل چاهی است که از آب خود هیچ فایده‌ای ندارد.
ای دیده‌ور نظر به رُخ دیگران مکن
«آن روی بین که حسن بپوشید ماه را»
هوش مصنوعی: ای چشمی که بینا هستی، به زیبایی‌های دیگران نگاه نکن. به آن چهره‌ای خیره شو که زیبایی‌اش حتی ماه را نیز تحت‌الشعاع قرار داده است.