شمارهٔ ۲۳
گر عاشقی فدا کن در ره عشق جان را
دانم که این دلیری نبود چو تو جبان را
خود چون تو بی بصارت نکند چنین تجارت
زیرا که آن حرارت نبود فسردگان را
ای شیخ گربه زاهد وز بهر نان مجاهد
بر خوان آرزوها همکاسه ای سگان را
ای از برای روزی شغل تو خانه سوزی
بنشین (و) کار او کن کوضامنست آن را
از بهر آب فردا امروز ترک نان کن
چون نان بآب دادی خاکی شمر جهان را
چو (ن) مرغ دانه می چین اندر زمین که ایزد
کرد آردبیز روزی غربیل آسمان را
چون عاشقان دنیا با کس مکن خصومت
همکاسه سگان دان جویندگان نان را
مردار مرده ریگی افتاده درمیانشان
وندر دهان گرفته هر ده یک استخوان را
ای تیز کرده دندان بر استخوان یاران
تا گوشتی نخاید بردوز لب دهان را
کنج دهان چو باشد از گنج ذکر خالی
ای زهردار غفلت ماری شمر زبان را
ای آسیای سودا اندر سرتو گردان
در ناو قالب خود چون آب دان روان را
وآن ماهیان معنی اندروی آشنا گر
تو جمع کرده با هم ماران و ماهیان را
ماران شده چو ثعبان ماهی نمانده دروی
کان نفس چو سگ آبی خورده یکان یکان را
تو پیش ازین چو عنقادر قاف قرب بودی
چون یاد می نیاری آن قدسی آشیان را؟
تو کرده ای زمستی در خانه دود هستی
تاریک دل نبیند آن شمع روشنان را
با او فراخ دل شو در بذل جان که نبود
زآن ماه خانه روشن مرتنگ روز نان را
گر در درون پرده چون سیف جای خواهی
هر شب چو سگ برین در بالین کین آستان را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر عاشقی فدا کن در ره عشق جان را
دانم که این دلیری نبود چو تو جبان را
هوش مصنوعی: اگر عاشق هستی، باید جانت را در راه عشق فدای آن کنی. میدانم که این کار شجاعت نیست، زیرا از تو که ترسویی، انتظار این را نداشتم.
خود چون تو بی بصارت نکند چنین تجارت
زیرا که آن حرارت نبود فسردگان را
هوش مصنوعی: کسی که مثل تو بینا نیست، چنین معاملهای نمیکند، زیرا آن اشتیاق و شور و حرارت در سردمردان وجود ندارد.
ای شیخ گربه زاهد وز بهر نان مجاهد
بر خوان آرزوها همکاسه ای سگان را
هوش مصنوعی: ای شیخ، تو که خود را زاهد میدانی، برای به دست آوردن نان و روزی با زحمت میجنگی، بیا و در سفره آرزوها، همنشین سگان باش.
ای از برای روزی شغل تو خانه سوزی
بنشین (و) کار او کن کوضامنست آن را
هوش مصنوعی: ای کسی که برای روزیات شغل تو آتش زدن خانه است، بنشین و کار او را انجام بده، زیرا آن کار ضمانت شده است.
از بهر آب فردا امروز ترک نان کن
چون نان بآب دادی خاکی شمر جهان را
هوش مصنوعی: به خاطر آیندهات امروز میتوانی از خوردن نان بگذری، زیرا اگر نان را با آب قاطی کنی، به خاک و خاکی تبدیل خواهی شد. زندگی در این دنیا گذراست.
چو (ن) مرغ دانه می چین اندر زمین که ایزد
کرد آردبیز روزی غربیل آسمان را
هوش مصنوعی: مانند مرغی که دانهها را از زمین جمعآوری میکند، خداوند روزی را برای او آماده کرده است، همانطور که غربیل آسمان، روزیها را به او میرساند.
چون عاشقان دنیا با کس مکن خصومت
همکاسه سگان دان جویندگان نان را
هوش مصنوعی: سعی کن مانند عاشقان، با دیگران دشمنی نداشته باشی. کسانی که به دنبال دنیا هستند، شبیه به سگهایی هستند که فقط به دنبال نان میگردند.
مردار مرده ریگی افتاده درمیانشان
وندر دهان گرفته هر ده یک استخوان را
هوش مصنوعی: در میان مردم، چیز ناخوشایندی وجود دارد که هر کدام به طریقی درگیر آن هستند و برای خود دنبال سهمی از آن میگردند.
ای تیز کرده دندان بر استخوان یاران
تا گوشتی نخاید بردوز لب دهان را
هوش مصنوعی: این شعر به تشدید و تندخویی فردی اشاره دارد که به دوستان و همنشینان خود آسیب میرساند. او مانند دندانی تیز که بر روی استخوانها فشار میآورد، به دیگران آسیب میزند و از آنها چیزی نمیبرد. در واقع، او نه تنها به دیگران آسیب میزند بلکه از آنها چیزی به دست نمیآورد. این بیت به نوعی انتقاد از رفتارهای گزنده و خشن در روابط اجتماعی است.
کنج دهان چو باشد از گنج ذکر خالی
ای زهردار غفلت ماری شمر زبان را
هوش مصنوعی: اگر دهان بدون یاد خدا پر شود، مانند گنجی که خالی است، آنگاه غفلت همچون ماری زهرآلود خواهد بود که زبان را در مینوردد.
ای آسیای سودا اندر سرتو گردان
در ناو قالب خود چون آب دان روان را
هوش مصنوعی: ای کسی که در دل خود افکار و آرزوهای بزرگ داری، مانند آبی که در ظرف خود حرکت میکند، از محدودیتهای ظاهری خود خارج شو و به آزادی و خلاقیت بپرداز.
وآن ماهیان معنی اندروی آشنا گر
تو جمع کرده با هم ماران و ماهیان را
هوش مصنوعی: اگر تو ماهیان و ماران را کنار هم جمع کردی، همینجا متوجه میشوی که آن ماهیها معنیای در خود دارند که به تو و معرفتت وابسته است.
ماران شده چو ثعبان ماهی نمانده دروی
کان نفس چو سگ آبی خورده یکان یکان را
هوش مصنوعی: مارها مانند یک افعی شدهاند و دیگر ماهی در دریا باقی نمانده است. نفس درویش چون سگی است که آب خورده و به یکیک از موجودات حمله میکند.
تو پیش ازین چو عنقادر قاف قرب بودی
چون یاد می نیاری آن قدسی آشیان را؟
هوش مصنوعی: تو در گذشته مانند یک پرندهای بودی که در نزدیکی قاف است، حالا چرا یاد آن مکان مقدس را نمیکنی؟
تو کرده ای زمستی در خانه دود هستی
تاریک دل نبیند آن شمع روشنان را
هوش مصنوعی: تو به خاطر دلتنگی و غم، خانهات را پر از دود کردهای و در این تاریکی، دل کسی نمیتواند روشناییها و امیدها را ببیند.
با او فراخ دل شو در بذل جان که نبود
زآن ماه خانه روشن مرتنگ روز نان را
هوش مصنوعی: با او صمیمی و دل باز باش و جان خود را بده، چون در دل شب و تاریکی، وجود آن ماه مانند، زندگی را روشن میکند و روزی برای تو فراهم میآورد.
گر در درون پرده چون سیف جای خواهی
هر شب چو سگ برین در بالین کین آستان را
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در کنار محبت و دوستی جای بگیری، باید هر شب مانند یک سگ به درب آنجا بیایی و وفاداری خود را نشان دهی.
حاشیه ها
1398/08/06 18:11
هر شب چو..........بالین کن استان را----درست است