شمارهٔ ۲۲
ترا من دوست میدارم چو بلبل مر گلستان را
مرا دشمن چرا داری چو کودک مر دبستان را
چو کردم یک نظر در تو دلم شد مهربان بر تو
مسخر گشت بیلشکر ولایت چون تو سلطان را
به خوبی خوبرویان را اگر وصفی کند شاعر
تو آن داری به جز خوبی که نتوان وصف کرد آن را
دلم کز رنج راه تو به جانش میرسد راحت
چنان خو کرد با دردت که نارد یاد درمان را
ز همت عاشق رویت بمیرد تشنه در کویت
وگر خود خون او باشد بریزد آب حیوان را
چو بیند روی تو کافر شود اسلام دین او
چو زلف کافرت بیند نماند دین مسلمان را
به عهد حسن تو پیدا نمیآیند نیکویان
ز ماه و اختران خورشید خالی کرد میدان را
بسی سلطان و لشکر را هزیمت کرد در یکدم
شکسته دل که همره کرد با خود جان مردان را
اگرچه در خورت نبود غزلهای رهی لیکن
مکن عیبش که کم باشد اصولی قول نادان را
وصالت راست دل لایق که شبها در فراق تو
مددها کرد مسکین دل به خون این چشم گریان را
همیترسم که روز او سراسر رنگ شب گیرد
از آن با کس نمیگویم غم شبهای هجران را
وصال تو به شب کس را میسر چون شود هرگز
که تو چون روز گردانی به روی خود شبستان را
مرا گویی بده صد جان و بوسی از لبم بستان
ندانستم که نزد تو چنین قیمت بود جان را
به جان مهمان لعل تست چون من عاشقی مسکین
از آن لب یک شکر کم کن گرامی دار مهمان را
به هجران سیف فرغانی مشو نومید از وصلش
که دایم در عقب باشد بهاری مر زمستان را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ترا من دوست میدارم چو بلبل مر گلستان را
مرا دشمن چرا داری چو کودک مر دبستان را
هوش مصنوعی: من تو را همانطور که بلبل گلستان را دوست دارد، دوست دارم. اما چرا تو نسبت به من دشمنی میکنی، در حالی که کودک باید مدرسه را دوست داشته باشد؟
چو کردم یک نظر در تو دلم شد مهربان بر تو
مسخر گشت بیلشکر ولایت چون تو سلطان را
هوش مصنوعی: زمانی که نگاهی به تو انداختم، دلم به سمت تو نرم و مهربان شد. همانند یک پادشاه که بدون نیاز به سپاهی، بر سرزمینش حکمرانی میکند، محبت من به تو تسخیرم کرد.
به خوبی خوبرویان را اگر وصفی کند شاعر
تو آن داری به جز خوبی که نتوان وصف کرد آن را
هوش مصنوعی: اگر شاعر بخواهد زیبایی خوبرویان را توصیف کند، تو آن زیبایی را داری که وصف آن برای کسی ممکن نیست.
دلم کز رنج راه تو به جانش میرسد راحت
چنان خو کرد با دردت که نارد یاد درمان را
هوش مصنوعی: دل من از شدت درد و رنجی که در راه تو کشیده، به جایی رسیده که آرامش و راحتیاش به خوبی با درد تو آشنا شده و آنقدر به این وضعیت عادت کرده که دیگر یادش رفته چطور باید درمانش را جستجو کند.
ز همت عاشق رویت بمیرد تشنه در کویت
وگر خود خون او باشد بریزد آب حیوان را
هوش مصنوعی: محبت و اشتیاق یک عاشق به چهره تو چنان است که او از تشنگی در کوی تو میمیرد، و حتی اگر خود خون او باشد، باز آب حیوانی را برای او نمیریزد.
چو بیند روی تو کافر شود اسلام دین او
چو زلف کافرت بیند نماند دین مسلمان را
هوش مصنوعی: وقتی کسی زیبایی تو را ببیند، ایمانش به دین اسلام تحت تأثیر قرار میگیرد. چنانکه وقتی موهای زیبا و پیچیدهی تو را ببیند، دیگر دینی برای مسلمانان باقی نمیماند.
به عهد حسن تو پیدا نمیآیند نیکویان
ز ماه و اختران خورشید خالی کرد میدان را
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که هیچ فرد نیکو و زیبا به اندازه حسن و زیبایی تو نمیتواند درخشید، و این زیبایی باعث شده که ماه و ستارهها از میدان زیبایی خالی شوند.
بسی سلطان و لشکر را هزیمت کرد در یکدم
شکسته دل که همره کرد با خود جان مردان را
هوش مصنوعی: بسیاری از پادشاهان و سربازان را در یک لحظه شکست داد و دلها را شکست، زیرا همراه خود جانهای مردان را به درون برد.
اگرچه در خورت نبود غزلهای رهی لیکن
مکن عیبش که کم باشد اصولی قول نادان را
هوش مصنوعی: اگرچه شاید شعرهای رهی در شأن و شخصیت تو نباشد، اما ایرادی به آن نگیر، چون ممکن است بر اساس نا آگاهی، کلامی کممایه به زبان بیاوری.
وصالت راست دل لایق که شبها در فراق تو
مددها کرد مسکین دل به خون این چشم گریان را
هوش مصنوعی: تویی که دل شایستهام را به وصالت خود رساندی، آن مسکین دل که شبها از دوریات در غم و اندوه بود و چشمانش به خاطر گریهها خونین شدهاند.
همیترسم که روز او سراسر رنگ شب گیرد
از آن با کس نمیگویم غم شبهای هجران را
هوش مصنوعی: من نگرانم که روزهای زندگیام به رنگ شب و تاریکی تبدیل شود، زیرا به هیچکس از غصههای شبهای بیکسی و دوری نمیگویم.
وصال تو به شب کس را میسر چون شود هرگز
که تو چون روز گردانی به روی خود شبستان را
هوش مصنوعی: دیدار تو برای هیچکس ممکن نمیشود، زیرا تو همچون روزی، چهره خود را درخشان میکنی و شب را به فضای خود راه نمیدهی.
مرا گویی بده صد جان و بوسی از لبم بستان
ندانستم که نزد تو چنین قیمت بود جان را
هوش مصنوعی: میگویی که صد زندگی به من بده و لبخندی از من بگیر، اما نمیدانستم که جانم در مقابل تو اینقدر ارزش دارد.
به جان مهمان لعل تست چون من عاشقی مسکین
از آن لب یک شکر کم کن گرامی دار مهمان را
هوش مصنوعی: به جان مهمان تو، من عاشق بیچارهایم. از آن لب شیرینت کمی شکر کم کن و مهمان عزیز را گرامی بدار.
به هجران سیف فرغانی مشو نومید از وصلش
که دایم در عقب باشد بهاری مر زمستان را
هوش مصنوعی: ناامید نشو از وصال با سیف فرغانی حتی اگر از او جدا هستی؛ زیرا همیشه پس از زمستان، بهاری در راه است.
حاشیه ها
1396/11/12 17:02
سیاوش
در مصرع دوم چو کودک مر دبستان را صحیح است.
1396/11/12 17:02
سیاوش
مگر ترکیب مرد ِ بستان را باغبان تعبیر کنیم که کودک او را دشمن میپندارد و این تعبیری دور از ذهن است
1396/11/12 17:02
سیاوش
در مصرع آخر بالین کن آستان را صحیح به نظر میرسد و کین یا غلط تایپی ست یا غلط در نسخه . کما اشکال وزن نیز مشهود است