شمارهٔ ۲۰
ای نبرده وصل تو روزی به مهمانی مرا
هیچت افتد کز فراق خویش برهانی مرا؟
در هلاک من چو هجرانت سبکدستی نکرد
بر درت از بهر وصل است این گرانجانی مرا
من به پای جست و جوی از بهر تو برخاستم
لطف باشد گر بگیری دست و بنشانی مرا
تو اگر آیی و گرنه من ترا خوانم مدام
من چو نامه تا نمیآیم نمیخوانی مرا
هر بهاری پیش ازین مانند بلبل در خزان
برنمیآمد نفس از بیگلستانی مرا
میزنم بر بوی تو اکنون نوا چون عندلیب
کاش بشکفتی گلی زین بلبلالحانی مرا
من به آب صبر ازین گل شسته بودم پای روح
دست دل انداخت اندر ورطهٔ جانی مرا
من چراغ مردهام تو مجلسافروزی چو شمع
بر دهانم نه لبی تا زنده گردانی مرا
آفتابی در شرف من همچو ماهم در خسوف
روشنایی نیست بی آن روی نورانی مرا
از جهان بیزار گشتم چون بدیدم کوی دوست
از عمارت کی کشد خاطر به ویرانی مرا
واله و حیران تو من بنده تنها نیستم
خود کجا باشد به استقلال سلطانی مرا
در فراخای جهان از ازدحام عاشقان
جای جولانی نماند از تنگ میدانی مرا
ای ز صحت بی تو رنجوری، به راحت کن بدل
زحمتی کاندر ره است از سیف فرغانی مرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای نبرده وصل تو روزی به مهمانی مرا
هیچت افتد کز فراق خویش برهانی مرا؟
هوش مصنوعی: اگر تو روزی به مهمانی من نیایی، هیچ چیز باعث نخواهد شد که من از دوری تو رها شوم.
در هلاک من چو هجرانت سبکدستی نکرد
بر درت از بهر وصل است این گرانجانی مرا
هوش مصنوعی: وقتی که از تو دور شدم، مرگ من را راحتتر نکردی و حضور تو در زندگیام برایم خیلی ارزشمند است.
من به پای جست و جوی از بهر تو برخاستم
لطف باشد گر بگیری دست و بنشانی مرا
هوش مصنوعی: من به خاطر تو به دنبال چیزی هستم، اگر لطف کنی دست مرا بگیری و به آرامی بنشانی.
تو اگر آیی و گرنه من ترا خوانم مدام
من چو نامه تا نمیآیم نمیخوانی مرا
هوش مصنوعی: اگر تو بیایی یا نیایی، من همیشه به یاد تو هستم. من مانند یک نامهام که تا زمانی که نیایی، مرا نمیخوانی.
هر بهاری پیش ازین مانند بلبل در خزان
برنمیآمد نفس از بیگلستانی مرا
هوش مصنوعی: هر بهاری قبل از این، همچون بلبل در زمستان، به من نمیرسید که از نبودن گلزار، نفس کشیدن برایم دشوار بود.
میزنم بر بوی تو اکنون نوا چون عندلیب
کاش بشکفتی گلی زین بلبلالحانی مرا
هوش مصنوعی: اکنون به یاد تو آهنگ میزنم، مانند بلبل. ای کاش گلی از تو شکوفا میشد تا این بلبل بتواند نغمهای را برای تو بخواند.
من به آب صبر ازین گل شسته بودم پای روح
دست دل انداخت اندر ورطهٔ جانی مرا
هوش مصنوعی: من با آب صبر از این گل خود را شستم و روح و دلم را در چالشی عمیق و دشوار رها کردم.
من چراغ مردهام تو مجلسافروزی چو شمع
بر دهانم نه لبی تا زنده گردانی مرا
هوش مصنوعی: من مانند چراغی هستم که خاموش شدهام و تو در این محفل نورافکنی میکنی. مثل شمعی که بر لبانم است، اما هیچ کس نیست که مرا زنده کند.
آفتابی در شرف من همچو ماهم در خسوف
روشنایی نیست بی آن روی نورانی مرا
هوش مصنوعی: وجود من مانند ماهی است که در حال خسوف قرار دارد، یعنی در روشنایی واقعی چیزی از خود ندارد و تنها با چهرهام است که میتوانم نور را حس کنم. بغیر از آن چهرهی نورانی، هیچ روشنی در من نیست.
از جهان بیزار گشتم چون بدیدم کوی دوست
از عمارت کی کشد خاطر به ویرانی مرا
هوش مصنوعی: از دنیا دلزده شدم، زیرا وقتی کوی محبوب را دیدم، دیگر هیچگونه توجهی به ویرانیام ندارم.
واله و حیران تو من بنده تنها نیستم
خود کجا باشد به استقلال سلطانی مرا
هوش مصنوعی: من تنها نیستم که به تو چسبیدهام و حیران توام؛ خود را در استقلال و عظمت تو کجا میتوانم پیدا کنم؟
در فراخای جهان از ازدحام عاشقان
جای جولانی نماند از تنگ میدانی مرا
هوش مصنوعی: در وسعت جهان، به دلیل شلوغی و ازدحام عاشقان، دیگر جایی برای عرض وجود و حرکت من باقی نمانده است، مانند این که در یک میدان تنگ گیر کرده باشم.
ای ز صحت بی تو رنجوری، به راحت کن بدل
زحمتی کاندر ره است از سیف فرغانی مرا
هوش مصنوعی: ای کسی که بدون تو در رنج و درد به سر میبرم، لطفاً به من آرامش عطا کن. زحمتی که در این مسیر تحمل میکنم، از ناملایمات زندگی است که به خاطر تو به وجود آمده است.
حاشیه ها
1398/08/06 18:11
در فراخنای جهان....----درست است

سیف فرغانی