گنجور

شمارهٔ ۱۸

گرچه وصلت نفسی می‌ندهد دست مرا
جز بیادت نزنم تا نفسی هست مرا
من چو وصل تو کسی را ندهم آسان دست
چون بدست آوری آسان مده از دست مرا
چون تو هشیار بدم، نرگس مخمورت کرد
از می عشق بیک جرعه چنین مست مرا
مردمم شیفته خوانند و از آن بی خبرند
که چنین شیفته سودای تو کردست مرا
گو نگهدار کنون جام نکونامی خویش
آنکه او سنگ ملامت زدو بشکست مرا
تا من ابروی کمان شکل تو دیدم چون صید
تیر مژگانت ز هر سو بزد و خست مرا
ناوک غمزه وتیر مژه آید بر دل
از کمان خانه ابروی تو پیوست مرا
دوش بر آتش شوقت همه شب از دیده
آب می ریختم وسوز تو ننشست مرا
سیف فرغانی بی روی بهار آیینش
همچو بلبل بخزان نطق فروبست مرا

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرچه وصلت نفسی می‌ندهد دست مرا
جز بیادت نزنم تا نفسی هست مرا
هوش مصنوعی: هرچند در این دنیا از تو بهره‌ای از نزدیک شدن و همراهی ندارم، اما تا زمانی که به یاد تو هستم، به هیچ چیز جز یاد تو فکر نمی‌کنم.
من چو وصل تو کسی را ندهم آسان دست
چون بدست آوری آسان مده از دست مرا
هوش مصنوعی: من به هیچ‌کس دیگری اجازه نمی‌دهم که به راحتی به من دسترسی پیدا کند، زیرا وقتی تو را به دست آوردم، ارزشش برای من بسیار بالاست و نمی‌خواهم به سادگی آن را از دست بدهم.
چون تو هشیار بدم، نرگس مخمورت کرد
از می عشق بیک جرعه چنین مست مرا
هوش مصنوعی: زمانی که من هوشیار بودم، نرگس چشم‌هایت مرا با یک جرعه از عشق به شدت مست کرد.
مردمم شیفته خوانند و از آن بی خبرند
که چنین شیفته سودای تو کردست مرا
هوش مصنوعی: مردم به خواندن و آوازها علاقه‌مندند، اما خبر ندارند که من به خاطر عشق تو به این حال و روز افتاده‌ام.
گو نگهدار کنون جام نکونامی خویش
آنکه او سنگ ملامت زدو بشکست مرا
هوش مصنوعی: الان وقت آن است که می‌نوشم از شراب خوشنامی خود، چون کسی که به دوش سنگ انتقادها را می‌کشید، مرا شکسته و آسیب‌دیده رها کرد.
تا من ابروی کمان شکل تو دیدم چون صید
تیر مژگانت ز هر سو بزد و خست مرا
هوش مصنوعی: وقتی ابروی زیبای تو را دیدم، همچون حیوانی شکار شده از تیر نازک مژگانت در اطرافم نداهای بی‌پناهی را احساس کردم و از شدت زیبایی تو خسته شدم.
ناوک غمزه وتیر مژه آید بر دل
از کمان خانه ابروی تو پیوست مرا
هوش مصنوعی: زخمی که از نگاه تو به دل من می‌نشیند، مانند تیری است که از کمان ابرویت به سمت من پرتاب می‌شود و به من متصل شده است.
دوش بر آتش شوقت همه شب از دیده
آب می ریختم وسوز تو ننشست مرا
هوش مصنوعی: دیشب به خاطر شوق تو، تمام شب اشک می‌ریختم و درد سوز تو همچنان در دل من باقی بود.
سیف فرغانی بی روی بهار آیینش
همچو بلبل بخزان نطق فروبست مرا
هوش مصنوعی: سیف فرغانی، در این بیت به بهار و فصل زیبایی اشاره می‌کند. او از زیبایی‌های زندگی و خوشی‌هایی که در بهار وجود دارد، صحبت می‌کند و به این نکته اشاره دارد که در فصل خزانی که بی‌زرق و برق و بی‌روح است، ناگهان احساس تنهایی و دلتنگی می‌کند. او به بلبل نیز اشاره می‌کند که در این زمان خاموش و غمگین است و ناتوان از بیان احساساتش، به همین خاطر او هم در این حال و هوا از بیان دل‌تنگی‌های خود بازمی‌ماند.