شمارهٔ ۱۷
ای بر گل روی تو حسد باغ ارم را
بت کیست که سجده نکند چون تو صنم را
خورشید نهد غاشیه حکم تو بر دوش
در موکب حسنت مه استاره حشم را
در جیب چمن باد صبا مشک فشاند
چون تو بفشانی سر آن زلف بهم را
تیر مژه بر جان بزن ای دوست چو چشمت
افگند در ابروی کمان شکل تو خم را
سگ بر سر کوی تو مرا پای نگیرد
در کعبه مجاور نکشد صید حرم را
حکمت نبود جور و گر از حکم تو باشد
بر لطف و کرم فضل بود جور و ستم را
گر بر سر من تیغ زنی عشق تو گوید
پا پیش نه و بوسه ده آن دست کرم را
در کویش اگر راه توان یافت بهر گام
سر نه که درو جای نماندست قدم را
بر خوان هوای تو دل عاشق جان سیر
هر لحظه بشادی بخورد لقمه غم را
عاشق چه کند ملک جهان بی تو که خسرو
بی صحبت شیرین نخوهد ملک عجم را
بی روی تو روزم چو شب است و عجب اینست
کاندیشه روی تو چراغست شبم را
آن ها که مقیمان زوایای وجودند
بینند بنور تو خبایای عدم را
خاک سر کوی تو بدینار خریدند
قومی که بپولی بفروشند درم را
آن لحظه که با یاد تو از سینه برآید
آثار نفسهای مسیح آمده دم را
رخت از همه آقاق بکوی تو نهد سیف
بر درگه خورشید زند صبح علم را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بر گل روی تو حسد باغ ارم را
بت کیست که سجده نکند چون تو صنم را
هوش مصنوعی: تو با زیباییات چنان هستی که حتی باغ ارم هم به تو حسودی میکند. چه کسی میتواند در برابر زیبایی تو سجده نکند؟
خورشید نهد غاشیه حکم تو بر دوش
در موکب حسنت مه استاره حشم را
هوش مصنوعی: خورشید در برگزاری زیباییات، به شکوهمندی و عظمت تو افتخار میکند و مانند ستارهای درخشان در جمع یاران و اطرافیانت میدرخشد.
در جیب چمن باد صبا مشک فشاند
چون تو بفشانی سر آن زلف بهم را
هوش مصنوعی: در جیب چمن، نسیم ملایمی میوزد و عطر خوشی را پخش میکند؛ مانند تو که با وزیدن بر آن موهای پیچخورده، صفای خاصی به فضا میبخشی.
تیر مژه بر جان بزن ای دوست چو چشمت
افگند در ابروی کمان شکل تو خم را
هوش مصنوعی: ای دوست، با نگاه خود جانم را هدف قرار بده، چرا که زیبایی چشمانت مثل قوس ابروی توست و من تحت تأثیر آن قرار گرفتهام.
سگ بر سر کوی تو مرا پای نگیرد
در کعبه مجاور نکشد صید حرم را
هوش مصنوعی: سگها در کوچه و خیابان تو به من نزدیک نمیشوند و در حرم، کسی نمیتواند شکار کند و حرمت را بشکند.
حکمت نبود جور و گر از حکم تو باشد
بر لطف و کرم فضل بود جور و ستم را
هوش مصنوعی: اگر حکمت و خردی در کاری نباشد، حتی اگر بر اساس ارادهی تو باشد، آن را به نیکویی و کرم نمیتوان نسبت داد؛ بلکه در این صورت، ظلم و ستم خواهد بود.
گر بر سر من تیغ زنی عشق تو گوید
پا پیش نه و بوسه ده آن دست کرم را
هوش مصنوعی: اگر بر سر من تیغ بگذاری، عشق تو مرا وادار میکند که قدم جلو بگذارم و آن دست نیکو را ببوسم.
در کویش اگر راه توان یافت بهر گام
سر نه که درو جای نماندست قدم را
هوش مصنوعی: اگر بتوانی راهی به سوی او پیدا کنی، فقط سرت را پایین بینداز و قدم بردار، زیرا در آنجا جایی برای توقف وجود ندارد.
بر خوان هوای تو دل عاشق جان سیر
هر لحظه بشادی بخورد لقمه غم را
هوش مصنوعی: دل عاشق با وجود عشق تو، هر لحظه از زندگی شاد است و آن را با خوشی میگذراند، حتی اگر گاهی غم نصیبش شود.
عاشق چه کند ملک جهان بی تو که خسرو
بی صحبت شیرین نخوهد ملک عجم را
هوش مصنوعی: عاشق چه تدبیری میتواند داشته باشد در جهانی که تو در آن نیستی، زیرا کسی که از دیدار محبوبش محروم باشد، نمیتواند به لذتهای دنیا فکر کند.
بی روی تو روزم چو شب است و عجب اینست
کاندیشه روی تو چراغست شبم را
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، روز من مانند شب است و جالب اینجاست که فکر چهره تو مانند چراغی برای شب تاریک من میباشد.
آن ها که مقیمان زوایای وجودند
بینند بنور تو خبایای عدم را
هوش مصنوعی: کسانی که در عمق وجود زندگی میکنند، با نوری که تو به آنها میدهی، رازهای ناشناخته و پنهانی را میبینند.
خاک سر کوی تو بدینار خریدند
قومی که بپولی بفروشند درم را
هوش مصنوعی: گروهی از مردم خاک و گرد و غبار سر کوی تو را با طلا خریدهاند، تا پولی به دست آورند و درم (پول) خود را بفروشند.
آن لحظه که با یاد تو از سینه برآید
آثار نفسهای مسیح آمده دم را
هوش مصنوعی: در آن لحظه که یاد تو در قلبم زنده میشود، حالتی شبیه به نفسهای مسیح در من جاری میشود.
رخت از همه آقاق بکوی تو نهد سیف
بر درگه خورشید زند صبح علم را
هوش مصنوعی: لباس خود را از همه چیز میکَنَد و به سمت تو میفرستد، همچون شمشیری که در درگاه خورشید میتابد و صبح، پرچم علم را به اهتزاز در میآورد.
حاشیه ها
1393/12/25 00:02
رامین
رخت از همه (آفاق) بکوی تو نهد سیف