گنجور

شمارهٔ ۱۶

ای رفته رونق از گل روی تو باغ را
نزهت نبوده بی رخ تو باغ و راغ را
هر سال شهر را ز رخت در چهار فصل
آن زیب و زینت است کزا شکوفه باغ را
در کار عشق تو دل دیوانه را خرد
زآن سان زیان کند که جنون مر دماغ را
زردی درد بر رخ بیمار عشق تو
اصلیست آنچنانکه سیاهی کلاغ را
دلرا برای روشنی و زندگی، غمت
چون شمع را فتیل و چو روغن چراغ را
اول قدم ز عشق فراغت بود ز خود
مزد هزار شغل دهند این فراغ را
از وصل تو نصیب برد سیف اگر دهند
طوق کبوتر و پر طاوس زاغ را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای رفته رونق از گل روی تو باغ را
نزهت نبوده بی رخ تو باغ و راغ را
هوش مصنوعی: ای کسی که زیبایی‌ات از گل رویت رفته است، باغ بدون چهره‌ی تو مانند باغ و درختان دل‌انگیز نیست.
هر سال شهر را ز رخت در چهار فصل
آن زیب و زینت است کزا شکوفه باغ را
هوش مصنوعی: هر سال در شهر، در چهار فصل، زیبایی و زینت خاصی وجود دارد که به خاطر شکوفه‌های باغ است.
در کار عشق تو دل دیوانه را خرد
زآن سان زیان کند که جنون مر دماغ را
هوش مصنوعی: در عشق تو، دل دیوانه به شدت آسیب می‌بیند، به گونه‌ای که جنون عقل را از بین می‌برد.
زردی درد بر رخ بیمار عشق تو
اصلیست آنچنانکه سیاهی کلاغ را
هوش مصنوعی: رنگ زرد روی صورت بیمار عشق تو نشانه‌ای است که به اندازه سیاهی پر کلاغ اهمیت دارد.
دلرا برای روشنی و زندگی، غمت
چون شمع را فتیل و چو روغن چراغ را
هوش مصنوعی: دل را برای روشنی و زندگی، غم تو مانند فتیله شمع و مانند روغن چراغ است. غم تو باعث روشنایی و زندگی در دل می‌شود.
اول قدم ز عشق فراغت بود ز خود
مزد هزار شغل دهند این فراغ را
هوش مصنوعی: در ابتدا، عشق انسان را از خود آزاد می‌کند، به گونه‌ای که با این آزادی، پاداش‌های بسیاری از کارهای گوناگون را دریافت می‌کند.
از وصل تو نصیب برد سیف اگر دهند
طوق کبوتر و پر طاوس زاغ را
هوش مصنوعی: اگر به سیف برسانند، او از وصال تو بهره‌مند می‌شود، هرچند که زاغ چرایی از طوق کبوتر و پر طاوس را به دست آورد.