شمارهٔ ۱۳۱
زهی با لعل میگونت شکر هیچ
خهی با روی پر نورت قمر هیچ
عزیزش کن بدندان گر بیفتد
ملاقاتی لبت را با شکر هیچ
دلم را در نظر آمد دهانت
عجب چون آمد او را در نظر هیچ
عرق بر عارض تو آب بر آب
حدیثم در دهانت هیچ در هیچ
ز وصف آن دهان من در شگفتم
که مردم چون سخن گویند بر هیچ
من از عشق تو افتاده بدین حال
نمی پرسی ز حال من خبر هیچ
چنان بیگانه کشتستی که گویی
ندیدستی مرا بر ره گذر هیچ
نشستم سالها بر خوان عشقت
بجز حسرت ندیدم ماحضر هیچ
دلی از سیف فرغانی ببردی
چه آوردی تو ما را از سفر هیچ
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی با لعل میگونت شکر هیچ
خهی با روی پر نورت قمر هیچ
هوش مصنوعی: به چه زیبایی و لطافتی که تو با لبهای قرمز و گلیات به جهان میبخشی، که شکر و شیرینی هیچ چیزی نمیتواند با این زیبایی برابری کند و چهرهی تابناک تو نسبت به هر ماهتابی بینظیر است.
عزیزش کن بدندان گر بیفتد
ملاقاتی لبت را با شکر هیچ
هوش مصنوعی: اگر محبوبت را با دندان ببوسی و اتفاقی لبهایش را با شکری شیرین ملاقات کنی، این زیباست.
دلم را در نظر آمد دهانت
عجب چون آمد او را در نظر هیچ
هوش مصنوعی: دل من به یاد دهانت، شگفتانگیز شد، اما او را در چشم هیچ کس نمیبینم.
عرق بر عارض تو آب بر آب
حدیثم در دهانت هیچ در هیچ
هوش مصنوعی: عرق بر صورت تو مانند آب بر روی آب است. هر چه در دهان توست بیمعنی و پوچ است.
ز وصف آن دهان من در شگفتم
که مردم چون سخن گویند بر هیچ
هوش مصنوعی: من از توصیف آن دهان حیرت زدهام که مردم چگونه صحبت میکنند و به هیچ چیزی اهمیت نمیدهند.
من از عشق تو افتاده بدین حال
نمی پرسی ز حال من خبر هیچ
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو به این وضعیت دچار شدم، اما تو اصلاً از احوال من سؤال نمیکنی.
چنان بیگانه کشتستی که گویی
ندیدستی مرا بر ره گذر هیچ
هوش مصنوعی: چنان بیگانه با من برخورد کردی که انگار هیچگاه در مسیرت مرا ندیدی.
نشستم سالها بر خوان عشقت
بجز حسرت ندیدم ماحضر هیچ
هوش مصنوعی: سالها در کنار عشق تو نشستم و جز حسرت چیزی ندیدم.
دلی از سیف فرغانی ببردی
چه آوردی تو ما را از سفر هیچ
هوش مصنوعی: دل را از سیف فرغانی با خود بردی، اما تو از این سفر چه چیزی برای ما به ارمغان آوردی؟

سیف فرغانی