گنجور

شمارهٔ ۱۱۴

گرچه متاع جان بر جانان خطر نداشت
جان باز کز جهان دل ازو دوستر نداشت
عاشق به دست همت خود در طریق عشق
هرچ آن نه دوست بود بیفگند و برنداشت
قومی ز عشق خاص ندارند بهره‌ای
خود عام‌تر بگو که کسی زین خبر نداشت
خفته درین نشیمن و زآن اوج مانده باز
زیرا همای همت آن قوم پر نداشت
هر سنگدل که او نپذیرفت نقش عشق
او قلب بود و لایق این سکه زر نداشت
در آستین صدره دولت نکرد دست
هر دامنی که درخور این جیب سر نداشت
عاشق نخواست مال چو حرصی درو نبود
جوکی خرد مسیح چو در خانه خر نداشت
عاشق از آب و خاک نزاده است ای پسر
پوشیده نیست بر تو که عیسی پدر نداشت
بی عشق هرچه گفت ازو کس نیافت ذوق
باران نخورد از آن صدف او گهر نداشت
شعر کسی چو خواندی و حالت دگر نشد
تیغش نبود تیز که زخمش اثر نداشت
آن کس که همچو سیف نخورد آب نیل عشق
گر خاک مصر شد قصب او شکر نداشت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرچه متاع جان بر جانان خطر نداشت
جان باز کز جهان دل ازو دوستر نداشت
هوش مصنوعی: هرچند که روح و جان ارزشمندتر از هر چیز دیگر است و برای محبوب خطر نداشت، اما جانم چنان به او وابسته است که از دنیا و مادیات دل کنده‌ام.
عاشق به دست همت خود در طریق عشق
هرچ آن نه دوست بود بیفگند و برنداشت
هوش مصنوعی: عاشق با تلاش و کوشش خودش در مسیر عشق، هرچیزی که مورد پسند او نبود را کنار گذاشت و به آن اهمیت نداد.
قومی ز عشق خاص ندارند بهره‌ای
خود عام‌تر بگو که کسی زین خبر نداشت
هوش مصنوعی: گروهی از عشق، بهره خاصی نمی‌برند. به طور عمومی‌تر بگو که کسی از این موضوع آگاهی نداشت.
خفته درین نشیمن و زآن اوج مانده باز
زیرا همای همت آن قوم پر نداشت
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که در این مکان آرام و ساکت، فردی به خواب رفته و از اوجی که در گذشته داشته، هنوز نتوانسته فاصله بگیرد. به همین خاطر، این وضعیت به نوعی نشان‌دهنده‌ی ناتوانی آن شخص در دستیابی به آرزوها و بلندپروازی‌هایش است. در واقع، او به دلیل عدم پشتکار و همت شایسته، در جایی کم‌اهمیت باقی مانده است.
هر سنگدل که او نپذیرفت نقش عشق
او قلب بود و لایق این سکه زر نداشت
هوش مصنوعی: هر کسی که نتوانست عشق او را بپذیرد، قلبش در واقع سنگدل بوده و شایسته چنین محبتی نبود.
در آستین صدره دولت نکرد دست
هر دامنی که درخور این جیب سر نداشت
هوش مصنوعی: در آستین کسی که مقام و موقعیت بالایی دارد، هیچ دستی به او نمی‌رسد، اگر کسی شایستگی و ظرفیت داشتن چنین موقعیتی را نداشته باشد.
عاشق نخواست مال چو حرصی درو نبود
جوکی خرد مسیح چو در خانه خر نداشت
هوش مصنوعی: عاشق چیزی نمی‌خواهد که فقط به خاطر حرص و طمع باشد، زیرا اگر در دلش محبت واقعی وجود نداشته باشد، ارزش آن را ندارد. مانند کسی که در خانه‌اش چیزی ندارد تا به آن ببالد.
عاشق از آب و خاک نزاده است ای پسر
پوشیده نیست بر تو که عیسی پدر نداشت
هوش مصنوعی: عاشق از جنس مواد طبیعی نیست، پسر جان، برای تو آشکار است که عیسی پدر نداشت.
بی عشق هرچه گفت ازو کس نیافت ذوق
باران نخورد از آن صدف او گهر نداشت
هوش مصنوعی: بدون عشق، هیچ‌کس از او چیزی نمی‌فهمد. او که مانند صدفی است، از باران لذت نمی‌برد و درونش جواهر ندارد.
شعر کسی چو خواندی و حالت دگر نشد
تیغش نبود تیز که زخمش اثر نداشت
هوش مصنوعی: اگر شعری از کسی خواندی و تأثیری در حالت تو نگذارید، نشان‌دهنده این است که آن شعر به‌اندازه کافی قوی و تأثیرگذار نبوده است.
آن کس که همچو سیف نخورد آب نیل عشق
گر خاک مصر شد قصب او شکر نداشت
هوش مصنوعی: آن کسی که مانند سیف (شمشیر) از آب نیل عشق نچشید و در حقیقت نتوانست مزه‌ی آن را بچشد، حتی اگر در سرزمین مصر هم به دنیا بیاید و خاک آنجا را به خود بگیرد، باز هم نمی‌تواند شیرینی خاصی داشته باشد.

حاشیه ها

1395/07/07 13:10
مهدی مح

مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن