شمارهٔ ۱۰۵
چون کنم ای جان مرا از چون تو یاری چاره نیست
غمخور عشقم مرا از غمگساری چاره نیست
گرچه عشقت چاره دارد از هزاران همچو ما
چاره ما کن که ما را از تو باری چاره نیست
پایدار آمد سر زلفت بدست دیگران
آخر اندر چنگ ما از چند تاری چاره نیست
تن بزن در هجر او ای دل که اندر کوی عشق
تا بدانی قدر وصل از انتظاری چاره نیست
از سر رحم ای رفیقان بنده را یاری کنید
کین ز پا افتاده را از دستیاری چاره نیست
راحت دیدار جانان نیست بی رنجِ رقیب
هرکجا باشد گلی آنجا ز خاری چاره نیست
بی گمان چون موکب سلطان به جایی بگذرد
دیدهٔ نظّارگی را از غباری چاره نیست
در شب وصلش بسی اندیشه کردم از فراق
هر که می نوشید او را از خماری چاره نیست
در جهان افسانهای شد سیف فرغانی به عشق
عاشقان هستند لیک از نامداری چاره نیست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون کنم ای جان مرا از چون تو یاری چاره نیست
غمخور عشقم مرا از غمگساری چاره نیست
هوش مصنوعی: ای جان، من چگونه میتوانم از تو یاری بگیرم؟ هیچ راه حلی برای درد من وجود ندارد. عشق من چارهای جز غمگساری تو ندارد.
گرچه عشقت چاره دارد از هزاران همچو ما
چاره ما کن که ما را از تو باری چاره نیست
هوش مصنوعی: اگرچه عشق تو راه حل بسیاری از مشکلات است، اما لطفاً مشکلات ما را حل کن، زیرا برای ما چارهای جز تو وجود ندارد.
پایدار آمد سر زلفت بدست دیگران
آخر اندر چنگ ما از چند تاری چاره نیست
هوش مصنوعی: دست سرنوشت زلف تو را به دیگران سپرد، اما ما هنوز در میان تعدادی رشته از آن، درمانی پیدا نکردهایم.
تن بزن در هجر او ای دل که اندر کوی عشق
تا بدانی قدر وصل از انتظاری چاره نیست
هوش مصنوعی: دل، در فراق و جدایی او صبر کن، زیرا در مسیر عشق تنها زمانی میتوانی ارزش وصال را درک کنی که انتظار را تجربه کرده باشی و چارهای جز آن نیست.
از سر رحم ای رفیقان بنده را یاری کنید
کین ز پا افتاده را از دستیاری چاره نیست
هوش مصنوعی: دوستان، با رحم و محبت دست یاری به من بدهید؛ زیرا کسی که از پا افتاده است، به کمک و حمایت شما نیاز دارد.
راحت دیدار جانان نیست بی رنجِ رقیب
هرکجا باشد گلی آنجا ز خاری چاره نیست
هوش مصنوعی: دیده شدن محبوب بدون زحمت و دردسر رقیب ممکن نیست؛ هرجا که گلی باشد، نمیتوان از خارها را نادیده گرفت.
بی گمان چون موکب سلطان به جایی بگذرد
دیدهٔ نظّارگی را از غباری چاره نیست
هوش مصنوعی: بیشک وقتی کاروان سلطان از جایی عبور کند، تماشاچیان نمیتوانند از گرد و غباری که ایجاد میشود فرار کنند.
در شب وصلش بسی اندیشه کردم از فراق
هر که می نوشید او را از خماری چاره نیست
هوش مصنوعی: در شب وصال محبوبم، به شدت به جدایی فکر کردم. برای هر کسی که از عشق او سیراب شده، هیچ راهی برای رهایی از کج خلقی و حالت ناخوشی وجود ندارد.
در جهان افسانهای شد سیف فرغانی به عشق
عاشقان هستند لیک از نامداری چاره نیست
هوش مصنوعی: در دنیای افسانهها، شخصیتی به نام سیف فرغانی وجود دارد که به عشق عاشقان اشاره میکند، اما در نهایت نمیتوان از اعتبار و شهرت دوری کرد.

سیف فرغانی