بخش ۶۹ - فصل فی الرزق
آنکه جان آفرید، روزی داد
شوربختی و نیکروزی داد
روزی از وی طلب، نه از مکسب
از فلک جوی مه، نه از نَخشَب
غم روزی مخور که خود برسد
به خردمند و بیخرد برسد
روزی خود به پر چرخ کبود
نتواند کسی به جهد افزود
پیش هر ناکس و خسیس و بخیل
از پی نان مباش خوار و ذلیل
خویش را زآفتاب سایه نمای
همچو کیوان، بلند پایه نمای
تن مپرور که جای او گورست
خورش کرم و روزی مور است
روح پرور اگر خرد داری
هان و هان ضایعش بنگذاری
چون که آندَم به وقت کار آید
روح باشد که در شمار آید
روح نوریست زان ولایت پاک
که تعلق گرفت با این خاک
پرتو نور فیض ربّانی است
گرچه محبوس جسم ظلمانی است
بخش ۶۸ - فصل در اکل و شرب: از پی لقمهای چه ترش و چه شوربخش ۷۰ - یسئلونک عن الروح قل الروح منامرربی: در کلام مجید ایزد فرد
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: طریق التحقیق دکتر مؤذنی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آنکه جان آفرید، روزی داد
شوربختی و نیکروزی داد
آنکه او جان آفرید هماو روزی و بهره هرکس را بخشید و شوربختی و نیکبختی را هماو میدهد.
روزی از وی طلب، نه از مکسب
از فلک جوی مه، نه از نَخشَب
روزی را از او بخواه، نه از تجارت و کسب و کار، ماه را در آسمان بجوی نه از جادوگران و حقهبازان. (نخشب نام شخصی جادوگر بود)
غم روزی مخور که خود برسد
به خردمند و بیخرد برسد
نگران روزی و درآمد مباش که خود میرسد روزی چیزی است که به دانا و نادان میرسد.
روزی خود به پر چرخ کبود
نتواند کسی به جهد افزود
در کنار این چرخ کبود و دست قضا کسی نمیتواند با تلاش روزی و بهره خود را اضافه کند.
پیش هر ناکس و خسیس و بخیل
از پی نان مباش خوار و ذلیل
پس برای روزی و نان و درآمد، پیش هر آدم پست و خسیسی خود را خوار و خفیف مکن.
خویش را زآفتاب سایه نمای
همچو کیوان، بلند پایه نمای
خود را در پناه آفتاب بلند قرار ده و همچون ستاره کیوان در اوج باش.
تن مپرور که جای او گورست
خورش کرم و روزی مور است
تنپروری مکن که تن به گور میرود و خوراک کرم و مور میشود.
روح پرور اگر خرد داری
هان و هان ضایعش بنگذاری
به دنبال پرورش روح و جان و معرفت باش اگر دانا هستی و هشدار به تو که آنرا تلف نکنی.
چون که آندَم به وقت کار آید
روح باشد که در شمار آید
وقتی که زمان مهم و زمان کارآمدی برسد آن چیزی که حساب میشود روح است.
روح نوریست زان ولایت پاک
که تعلق گرفت با این خاک
روح نوری است از ولایت مقدس و پاک که به این سرزمین خاکی آمده است.
پرتو نور فیض ربّانی است
گرچه محبوس جسم ظلمانی است
پرتوی از نور لطف خدایی است اگرچه در این زندان تاریک جسم، گرفتار است.

سنایی