بخش ۴۷ - و ان علیک لعنتی الی یوم الدین
تا توانی به گرد کبر مگرد
با عزازیل بین که کبر چه کرد؟
آب طاعت برید از جویش
نیل لعنت کشید بر رویش
بود آدم که کرد یک عصیان
روز و شب «ربنا ظلمنا» خوان
چون بیفزود قدر و عزت او
داد «ثم اجتباه» خلعت او
هرکه خود را فکند بر در او
در دو عالم عزیز شد بر او
خویشتن را شناس ای نادان
تا مشرف شوی چو عقل و چوجان
اندرین ره که راه مردانست
هر که خود فکند مرد آنست
آنکه او نیستگشت، هستش دان
آنکه خود دید، بت پرستش دان
بیخبر زان جهان و مست یکیست
خویشتن بین و بت پرستیکیست
بخش ۴۶ - در صفت کبر و عجب: خوبرویی تو زشتخوی مباشبخش ۴۸ - فصل در مذمّت مرائی و ریائی: صفت آنکه داردش حق دوست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: طریق التحقیق دکتر مؤذنی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1395/12/13 14:03
و .ا
بیخبر زان جهان و مست یکیست
خویشتن بین و بت پرست یکیست