بخش ۲۱ - اندر ضعف خویش گوید
آن چنان در سخن ضعیف تنم
که یکی دم به شست بار زنم
نبود گرچه صاحب هنرم
گر برندی مرا ز خود خبرم
سایهٔ من گرم بگیرد پای
تا قیامت بداردم بر جای
سایه را این کمال از افزونیست
هیچ دانی که ذات او بر چیست
راه بر دَم زن درین منزل
آن چنان سخت شد ز سستی دل
که دم از دل ز بس که ره بیند
تا به لب چار جای بنشیند
مر مرا زین صفت طبیب بدید
جسم نبسود لیک ناله شنید
گفت این شخص ناپدید شدست
روح از او نیز هم بعید شدست
چکنم روی باز گشتن نیست
شخص را وقت دست شستن نیست
ورنه از عمر دست شسته امی
همچو از نان ز جان گسسته امی
همچو نیلوفرم به جان پیوست
آسمان رنگ و آفتابپرست
فلک نحس را دراین تربت
نان ز ذلّست و آبش از کربت
گرچه جان در بدن هراسان بود
در خراسان مرا خور آسان بود
که به یک بیت اگر بخواستمی
غم دل را به جان بکاستمی
هست در دور چرخ غمّازش
ای دریغا سنایی آوازش
بخش ۲۰ - اندر افتخار خویش فرماید: ذم شنیدی ز مرغ عیسیروبخش ۲۲ - اندر بد دلی خویش گوید: منم اندر ولایت خسرو
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن چنان در سخن ضعیف تنم
که یکی دم به شست بار زنم
هوش مصنوعی: من به قدری در کلام و گفتار ضعیف هستم که هر لحظه ممکن است به سادگی دچار مشکل شوم.
نبود گرچه صاحب هنرم
گر برندی مرا ز خود خبرم
هوش مصنوعی: اگرچه من صاحب هنر نیستم، اما اگر ادعایی دارم، دست کم از خودم باخبرم.
سایهٔ من گرم بگیرد پای
تا قیامت بداردم بر جای
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که من همیشه در کنار کسی میمانم و او را حمایت میکنم؛ حتی تا همیشه و در هر شرایطی.
سایه را این کمال از افزونیست
هیچ دانی که ذات او بر چیست
هوش مصنوعی: سایه به خاطر وجودش هیچ کمالی ندارد. آیا میدانی که واقعاً ماهیت او چیست؟
راه بر دَم زن درین منزل
آن چنان سخت شد ز سستی دل
هوش مصنوعی: در این خانه، راه رفتن بر دم حیوان به قدری دشوار شده که ناشی از بیخیالی و ضعف دل است.
که دم از دل ز بس که ره بیند
تا به لب چار جای بنشیند
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه دلش پر از حرفها و احساسات است، مجبور است بارها و بارها به فکرش بیفتد و این اندوه را بروز دهد.
مر مرا زین صفت طبیب بدید
جسم نبسود لیک ناله شنید
هوش مصنوعی: طبیب به من نگاه کرد و دید که جسمم سالم است، ولی صدای نالم را شنید.
گفت این شخص ناپدید شدست
روح از او نیز هم بعید شدست
هوش مصنوعی: این شخص غیبت کرده و به نظر میرسد که روحش نیز از او دور شده است.
چکنم روی باز گشتن نیست
شخص را وقت دست شستن نیست
هوش مصنوعی: کاری از دست من برنمیآید، زیرا بازگشتن شخصی ممکن نیست و زمانی برای شستشوی دستها وجود ندارد.
ورنه از عمر دست شسته امی
همچو از نان ز جان گسسته امی
هوش مصنوعی: اگر به زندگی ام بیتوجهی کنم، مانند این است که از نان و جانی که برایم ضروری است، دل برداشتهام.
همچو نیلوفرم به جان پیوست
آسمان رنگ و آفتابپرست
هوش مصنوعی: مثل نیلوفر آبی هستم که به روشنی آسمان و رنگ آفتابپرست پیوند خوردهام.
فلک نحس را دراین تربت
نان ز ذلّست و آبش از کربت
هوش مصنوعی: در این زمین، زندگی انسانها تحت تأثیر سرنوشت بد و ناگواری است که از آن نشأت میگیرد و چشیدن طعم عزت و کرامت در این شرایط، دشوار و سخت شده است.
گرچه جان در بدن هراسان بود
در خراسان مرا خور آسان بود
هوش مصنوعی: هرچند که جان در بدن از ترس و نگرانی در شرق ایران به سر میبرد، اما در اینجا من به راحتی و آرامش زندگی میکنم.
که به یک بیت اگر بخواستمی
غم دل را به جان بکاستمی
هوش مصنوعی: اگر میتوانستم، با یک بیت شعر میتوانستم غم دل را از جانم کم کنم.
هست در دور چرخ غمّازش
ای دریغا سنایی آوازش
هوش مصنوعی: در چرخش دوران، نشانهای از غم و اندوه او وجود دارد، ای کاش که صدای سنایی را میشنیدیم.