گنجور

بخش ۴۱ - حکایت

دید وقتی عزیز عزرائیل
سمج لقمان سبیل سیر سبیل
سقف بامش پر از خلل چو خلال
چوب باریک و کوژ قد چو هلال
در و دیوار رخنه چون غربال
باد و باران منقی و کیال
سرش بر در دو پای بر دیوار
پهلو و پشت از برون جدار
نبد او را در آنچنان مجلس
جز غزال و غزاله کس مونس
پیش رفت و سلام کرد و بگفت
کای دلت با امان و ایمان جفت
اندرین دورِ عمر آبادان
بس خراب و یباب داری خان
چون از این به بنا نه بَربردی
بچنین رنج و غم به سر بردی
گفت آنرا که چون تو جان‌آوار
باشد اندر قفا به لیل و نهار
از کجا آرد آن دل و آن جان
که کند خاک خانه آبادان
انده انتظار تو یکدم
نگذارید جان من بی‌غم
از حماقت بُوَد چو شهماتم
به از این ساختن سرا ماتم
از غم جان و دین نپردازم
که روان سوزم و مکان سازم
کرم پیله نیم که زندانم
سازم از بهر جان به دندانم
تا بود بعد مرگ بهر کفن
مسکنم همچو نار اهریمن
کم ازین خانه کر بُوَد شاید
چون یقینم که مردمی باید

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دید وقتی عزیز عزرائیل
سمج لقمان سبیل سیر سبیل
هوش مصنوعی: عزیز عزرائیل وقتی به لقمان نزدیک شد و آن را با جدیت دنبال کرد، لقمان نیز راه خود را در زندگی ادامه داد.
سقف بامش پر از خلل چو خلال
چوب باریک و کوژ قد چو هلال
هوش مصنوعی: سقف خانه‌اش پر از ترک و سوراخ است، مانند خلال چوبی نازک و خمیده که شکل هلالی دارد.
در و دیوار رخنه چون غربال
باد و باران منقی و کیال
هوش مصنوعی: در و دیوار خانه دچار آسیب‌دیدگی شده و از هر طرف باد و باران به درون آن نفوذ می‌کند، انگار که مانند یک صافی یا غربال عمل می‌کند.
سرش بر در دو پای بر دیوار
پهلو و پشت از برون جدار
هوش مصنوعی: سری که بر در است و دو پا که بر دیوار قرار دارد و پهلو و پشت آن از بیرون دیوار دیده می‌شود.
نبد او را در آنچنان مجلس
جز غزال و غزاله کس مونس
هوش مصنوعی: در چنین مجلسی که او حضور دارد، تنها حیواناتی زیبا و دلربا مانند غزال و غزاله می‌توانند با او همصحبت شوند.
پیش رفت و سلام کرد و بگفت
کای دلت با امان و ایمان جفت
هوش مصنوعی: او جلو آمد و سلام کرد و گفت: ای دل، با امانت و ایمان در کنار هم هستید.
اندرین دورِ عمر آبادان
بس خراب و یباب داری خان
هوش مصنوعی: در این دنیا، زندگی پر از فراز و نشیب است و همزمان می‌تواند آباد و ویران باشد. در این میان، تو در واقع خانه‌ای داری که هم می‌تواند پر رونق باشد و هم از تهی بودن رنج ببری.
چون از این به بنا نه بَربردی
بچنین رنج و غم به سر بردی
هوش مصنوعی: وقتی که دیگر نتوانی از این درد و رنج خلاصی پیدا کنی، این همه غم و اندوه را به دوش خواهی کشید.
گفت آنرا که چون تو جان‌آوار
باشد اندر قفا به لیل و نهار
هوش مصنوعی: او گفت کسی که بتواند جانش را در خطر انداختن در شب و روز تحمل کند، باید به او توجه کرد.
از کجا آرد آن دل و آن جان
که کند خاک خانه آبادان
هوش مصنوعی: از کجا می‌تواند آن دل و جان بیافریند که بتواند خاکی را به خانه‌ای آباد و زنده تبدیل کند؟
انده انتظار تو یکدم
نگذارید جان من بی‌غم
هوش مصنوعی: منتظر دیدار تو لحظه‌ای هم نباشم، جان من بدون تو آسوده نیست.
از حماقت بُوَد چو شهماتم
به از این ساختن سرا ماتم
هوش مصنوعی: به خاطر حماقت، از این که خودم را در یک وضعیت غم‌انگیز قرار دهم، بهتر است که کاری نکنم و به همین حالت ادامه دهم.
از غم جان و دین نپردازم
که روان سوزم و مکان سازم
هوش مصنوعی: من هرگز از غم جان و دین فاصله نمی‌گیرم، چون این درد درونم را می‌سوزاند و به جایی می‌رباید که باید آن را بسازم.
کرم پیله نیم که زندانم
سازم از بهر جان به دندانم
هوش مصنوعی: من مانند کرمی هستم که در پیله خود گرفتار شده‌ام و به خاطر جانم، دندان بر روی خود گذاشته‌ام.
تا بود بعد مرگ بهر کفن
مسکنم همچو نار اهریمن
هوش مصنوعی: من تا زمانی که پس از مرگ به خاک سپرده شوم، مانند آتش جهنمی زندگی می‌کنم.
کم ازین خانه کر بُوَد شاید
چون یقینم که مردمی باید
هوش مصنوعی: این خانه از سادگی و کم‌بودن امکانات، ممکن است به گرسنگی دچار شود، زیرا من به خوبی می‌دانم که انسان‌ها باید برای زندگیشان تلاش کنند.