گنجور

بخش ۴۰ - التمثّل فی‌القناعة و ترک الحاجة

بود بقراط را خُمی مسکن
بودش آن خُم به جای پیراهن
روزی از اتفاق سرما یافت
از سوی خم به سوی دشت شتافت
پادشاه زمان برو بگذشت
دیدش او را چنان برهنه به دشت
شد برِ او فراز و گفت ای تن
کر بخواهی سبک سه حاجه ز من
هر سه حالی روا کنم تو بخواه
که منم بر زمانه شاهنشاه
گفت بقراط حاجت اوّل
عملم هست یک به یک به خلل
گنهم محو کن بیامرزم
کز گرانی چو کوه البرزم
گفت ویحک خدای بتواند
مزد بدهد گناه بستاند
گفت برگوی حاجت دومین
که منم پادشاه روی زمین
گفت پیرم مرا جوان گردان
عجز و ضعف از نهاد من بستان
گفت این از خدای باید خواست
از من این خواستن نیاید راست
زود پیش آر حاجت سومین
از من این آرزو مخواه چنین
گفت روزی من فزون گردان
جانم از چنگ مرگ باز رهان
گفت این نیز کرد نتوانم
مَلِکم بر جهان نه یزدانم
گفت برتر شو از برِ خورشید
که رطب خیره بار نارد بید
حاجت از کردگار خواهم من
وز تو حالی بدو پناهم من
تو چو من عاجزی و مجبوری
وز بزرگی و برتری دوری
برتری مر خدای را زیباست
که به ملکت همیشه بی‌همتاست
یارب ای سیّدی به حق رسول
دور گردان دل مرا ز فضول
ای خداوند فرد بی‌همتا
جسم را همچو اسم بخش سنا

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود بقراط را خُمی مسکن
بودش آن خُم به جای پیراهن
هوش مصنوعی: بقراط که یکی از معروف‌ترین پزشکان تاریخ است، در جایی زندگی می‌کرد که به جای لباس معمولی‌اش، یک خُم داشت. این نشان‌دهنده سادگی و شرایط خاص زندگی اوست.
روزی از اتفاق سرما یافت
از سوی خم به سوی دشت شتافت
هوش مصنوعی: روزی به دلیل سردی هوا، از یک نقطه خمیدگی به سمت دشت حرکت کرد.
پادشاه زمان برو بگذشت
دیدش او را چنان برهنه به دشت
هوش مصنوعی: سلطان زمان از کنار آن شخصی که در دشت بود، گذشت و او را در حالی دید که به طور کامل برهنه است.
شد برِ او فراز و گفت ای تن
کر بخواهی سبک سه حاجه ز من
هوش مصنوعی: او بر او بلند شد و گفت: ای تن بی‌حس، اگر می‌خواهی سبک‌بار شوی، سه چیز از من بخواه.
هر سه حالی روا کنم تو بخواه
که منم بر زمانه شاهنشاه
هوش مصنوعی: هر سه حالت را برای تو انجام می‌دهم، فقط کافی است که بخواهی، زیرا من در زمانه پادشاه هستم.
گفت بقراط حاجت اوّل
عملم هست یک به یک به خلل
هوش مصنوعی: بقراط گفت که اولین نیاز من، انجام کارها به صورت مرحله‌ای و دقیق است، تا به هیچ اشتباهی دچار نشوم.
گنهم محو کن بیامرزم
کز گرانی چو کوه البرزم
هوش مصنوعی: من را از گناه پاک کن تا بتوانم تو را دعا کنم، زیرا درد و سختی‌ام به اندازه کوه البرز سنگین است.
گفت ویحک خدای بتواند
مزد بدهد گناه بستاند
هوش مصنوعی: گفت: وای بر تو! خداوند می‌تواند پاداش دهد و گناه را ببخشد.
گفت برگوی حاجت دومین
که منم پادشاه روی زمین
هوش مصنوعی: بگو که نیاز دوم خود را مطرح کن، زیرا من پادشاه این سرزمین هستم.
گفت پیرم مرا جوان گردان
عجز و ضعف از نهاد من بستان
هوش مصنوعی: پیر به من گفت که مرا جوان کن، ناتوانی و ضعف را از وجودم بگیر.
گفت این از خدای باید خواست
از من این خواستن نیاید راست
هوش مصنوعی: گفت باید از خدا خواسته شود، نه از من، چون من قادر به برآوردن این خواسته نیستم.
زود پیش آر حاجت سومین
از من این آرزو مخواه چنین
هوش مصنوعی: به زودی نیاز سومم را فراهم کن و این آرزو را از من نخواه.
گفت روزی من فزون گردان
جانم از چنگ مرگ باز رهان
هوش مصنوعی: روزی به من گفتند که زندگی‌ام را زیادتر کنم و از چنگال مرگ نجات پیدا کنم.
گفت این نیز کرد نتوانم
مَلِکم بر جهان نه یزدانم
هوش مصنوعی: گفت که این کار را هم نمی‌توانم انجام دهم؛ من نه سلطان دنیا هستم و نه خدا.
گفت برتر شو از برِ خورشید
که رطب خیره بار نارد بید
هوش مصنوعی: بهتر است خود را از تابش خورشید بالاتر ببری، زیرا میوه نارس درخت نارد بید خیره کننده است.
حاجت از کردگار خواهم من
وز تو حالی بدو پناهم من
هوش مصنوعی: از خداوند خواسته‌ام و به تو پناه می‌برم تا از حال بد خودم نجات یابم.
تو چو من عاجزی و مجبوری
وز بزرگی و برتری دوری
هوش مصنوعی: تو هم مثل من ناتوان و در تنگنا هستی و از مقام و برتری دوری.
برتری مر خدای را زیباست
که به ملکت همیشه بی‌همتاست
هوش مصنوعی: برتری خداوند زیباست زیرا سلطنتی دارد که همیشه بی‌نظیر و منحصر به فرد است.
یارب ای سیّدی به حق رسول
دور گردان دل مرا ز فضول
هوش مصنوعی: ای پروردگار، ای سرور من، به حق پیامبر، دل مرا از چیزهای بیهوده و بی ارزش دور کن.
ای خداوند فرد بی‌همتا
جسم را همچو اسم بخش سنا
هوش مصنوعی: ای خداوند یکتا و بی‌نظیر، بدن را همانند نامی دارای عظمت و شهرت قرار ده.

حاشیه ها

1394/05/13 23:08
ناشناس

حکیم ابوالمجد مجدودبن ادم سنایی غزنوی رحمه الله علیه شاعر و شیفته ای از غزنه,,مربی ادبی مولوی بود ,,عطار روح بود و سنایی دو چشم او,,,,ما از پی عطاروسنایی امده ایم,,,,,,,
ستار حیدری سورشجانی,

1394/07/14 08:10
نجمه برناس

این حکایت در مصیبت نامه عطار آمده است امابه دیوانه ای نسبت داده شده است .

1394/07/14 08:10
نجمه برناس

نکته دیگر اینکه در بیت ششم شعر اشتباه نوشتاری وجود دارد .
مصرع دوم : عملم هست یک به یک به خلل اشتباهاً نوشته شده است عمام

1396/01/24 19:03
نجمه برناس

چنگ مرگ :اضافه استعاری
که رطب ، خیره بار نارد بید : یعنی درخت بید ثمره ی خرما ندارد
شاعر در این شعر می خواهد بگوید انسان در اوج قدرت هم که باشد ناتوان است و قادر مطلق خداوند بی همتاست و انسان در نهایت عاجز است و صاحب اختیار نیست .
خم : ظرف سفالی بزرگ که در آن آب یا سرکه یا شراب ذخیره می کردند ؛ خمره

1396/01/24 20:03
نجمه برناس

گرانی ؛ سنگینی گناه
ویحک ؛ وای بر تو
برتر شو از بر خورشید : از جلوی خورشید برو کنار
ملکت : پادشاهی
دور گردان دل مرا از فضول : دل مرا از امور بیهوده دور کن

1400/11/23 23:01
کاظم رمضانیان

گفته شده شاعر به اشتباه دیوجانوس یا دیوژن را بقراط نامیده

1402/06/30 15:08
علی میراحمدی

حکایتی است شیرین و شگفت از قلم شاعر و عارف بزرگ ،سنایی غزنوی

طبق داستانها آنکه در خمی زندگی میکرده گویا دیوژن بوده است و شاعر بخاطر وزن شعر بقراط را جایگزین کرده و من در امثال و حکم دهخدا بجای بقراط ، سقراط دیده ام. 

البته حافظ افلاطون را خم نشین نامیده و بیتی شاهکار آفریده است:
جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت به ما که گوید باز