گنجور

بخش ۲۹ - حکایت و ضرب‌المثل

آن شنیدی که از کم آزاری
رندی اندر ربود دستاری
آن دوید از نشاط در بستان
وین دوان شد به سوی گورستان
آن یکی گفتش از سرِ سردی
که بدیدم سلیم دل مردی
تو بدین سو همی چه پویی تفت
کانکه دستار برد زان سو رفت
مرد دستار برده فصلی گفت
نیک بشنو کهآن به اصلی گفت
گفت ای خواجه گرچه زان سون شد
نه ز بندِ زمانه بیرون شد
چه دوم بیهده سوی بستان
خود همی یابمش به گورستان
من همین یک دو روز صبر کنم
روی در روی این دو قبر کنم
که بدین جا خود از سرای مجاز
مرگ سیلی‌زنانش آرد باز
زود باشد که از سرای سپنج
آورندش به پیش من بی‌رنج
آنکه راز دل و نهان داند
داد من زو به جمله بستاند
تا بدین سان که کرد ما را عور
عوری خود بیند اندر گور
از چنین اقربا چه اندیشی
تا خوشی چیست در چنین خویشی
اصل دین چون علَم بلند کند
با چنین اصل ریشخند کند
خویش ناخوش به سوی من به مثل
هست موی زهار و موی بغل
بر کنی بد رها کنی ناخوش
تیره زو آب و گنده زو آتش
قیمتی در قیامت ایمانست
نه نسب‌نامهای انسانست
تخمهای که شهوتی نبود
بَرِ آن جز قیامتی نبود
نبود روز حشر نوبت طین
نوبت دین بود به یوم‌الدّین
باش تا بگسلد به وقت نشور
نسلهای جهان ز صدمت صور
چکنی خویشی کسی که عیان
ببرد آبت ار نیابد نان
گر شره سوی جانش حمله برد
بچه را لقمه سازد و بخورد
مثل خویش بد چو دهقانست
دست او پای‌بند اقرانست
تا بود سایه هست زیر درخت
چون فرو ریخت برگ بندد رخت
خرمنش چون ز دانه باشد پُر
پشک اشتر نمایدش چون دُر
سالی ار هیچ خشکی آغازد
زود دهقان پزشکی آغازد
ننگ بر شد بر آسمان برین
نام گم شد چو نم نیافت زمین
برزگر رفت و نان و دوغ ببرد
ماله و جفت و داس و یوغ ببرد
با چنین قوم چون کنی خویشی
گر نه برخیره سغبهٔ خویشی
یار آن باش کت کند یاری
شب مستی و روز هشیاری

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن شنیدی که از کم آزاری
رندی اندر ربود دستاری
هوش مصنوعی: آیا آن را شنیدی که رند با کمترین آزار، دستاره‌ای را از کسی گرفت؟
آن دوید از نشاط در بستان
وین دوان شد به سوی گورستان
هوش مصنوعی: او از شادی و نشاط به سمت باغ دوید و آن دیگری به سوی قبرستان رفت.
آن یکی گفتش از سرِ سردی
که بدیدم سلیم دل مردی
هوش مصنوعی: یک نفر به دیگری گفت که من از روی بی‌احساسی و بی‌توجهی، دیدم که یک مرد با دل پاک و آرامی وجود دارد.
تو بدین سو همی چه پویی تفت
کانکه دستار برد زان سو رفت
هوش مصنوعی: تو به سمت ما می‌آیی و در جستجوی چیزی هستی، غافل از اینکه در این طرف دنیای ما، کسی که در آن سو رفته‌است، آسایش و خوشی را با خود برده است.
مرد دستار برده فصلی گفت
نیک بشنو کهآن به اصلی گفت
هوش مصنوعی: مردی که دستار به سر دارد، فصلی به‌خوبی گفت: خوب گوش بده که آن (حرف) به اصل و بنیاد خود می‌گوید.
گفت ای خواجه گرچه زان سون شد
نه ز بندِ زمانه بیرون شد
هوش مصنوعی: ای آقا، اگرچه از آن اتفاق دلگیر شدی، اما نتوانستی از بندهای زمانه رها شوی.
چه دوم بیهده سوی بستان
خود همی یابمش به گورستان
هوش مصنوعی: گاهی به جایی می‌روم که بی‌دلیل و بی‌هدف به سراغ باغ و زیستگاه خود می‌روم، اما در نهایت به آسایش و آرامش نمی‌رسد و در حقیقت خود را در مکان دیگری می‌یابم.
من همین یک دو روز صبر کنم
روی در روی این دو قبر کنم
هوش مصنوعی: مدتی کوتاه صبر می‌کنم تا با این دو قبر رو به رو شوم.
که بدین جا خود از سرای مجاز
مرگ سیلی‌زنانش آرد باز
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که از خانه‌ای خیالی یا موقتی، مرگ با قدرت و هیجان به سوی ما می‌آید. این بیان حاکی از این است که مرگ به طور ناگهانی و غافلگیرکننده در حال نزدیک شدن است.
زود باشد که از سرای سپنج
آورندش به پیش من بی‌رنج
هوش مصنوعی: به زودی از مکانی که در آن زندگی می‌کند، او را به سوی من می‌آورند بدون هیچ زحمتی.
آنکه راز دل و نهان داند
داد من زو به جمله بستاند
هوش مصنوعی: کسی که از راز دل و چیزهای پنهان آگاه است، همه حقایق و مشکلات من را از من می‌گیرد.
تا بدین سان که کرد ما را عور
عوری خود بیند اندر گور
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تا زمانی که ما به حال خود غمگین و ناتوان هستیم، عیب و نقص‌های خود را بهتر می‌بینیم و در نهایت، این نگاه ما به خود باعث می‌شود که در لحظه مرگ، از واقعیت وجود خود بیشتر آگاه شویم.
از چنین اقربا چه اندیشی
تا خوشی چیست در چنین خویشی
هوش مصنوعی: از خویشاوندانی که اینچنین هستند، چه فکری می‌توان کرد؟ آیا در این نوع رابطه‌ای خوشی وجود دارد؟
اصل دین چون علَم بلند کند
با چنین اصل ریشخند کند
هوش مصنوعی: اگر مبنای دین مانند پرچم بلندی بر افراشته شود، با این مبنا می‌توان به طور تمسخرآمیزی به باورها و اصول آن نگریست.
خویش ناخوش به سوی من به مثل
هست موی زهار و موی بغل
هوش مصنوعی: دوست ناخوشایند من به سویی می‌آید که شبیه به موی بلند و زیبا است.
بر کنی بد رها کنی ناخوش
تیره زو آب و گنده زو آتش
هوش مصنوعی: اگر بدی را کنار بگذاری و از آن بگذری، می‌توانی از مشکلات و تلخی‌های زندگی دوری کنی.
قیمتی در قیامت ایمانست
نه نسب‌نامهای انسانست
هوش مصنوعی: در روز قیامت، ارزش انسان به ایمان اوست و نه به وابستگی‌های خانوادگی یا نسب و نژاد او.
تخمهای که شهوتی نبود
بَرِ آن جز قیامتی نبود
هوش مصنوعی: تخم‌هایی که در آن‌ها تمایل و اشتیاقی وجود ندارد، جز روز قیامت نتیجه‌ای نخواهد داشت.
نبود روز حشر نوبت طین
نوبت دین بود به یوم‌الدّین
هوش مصنوعی: در روز حشر، نوبت به خاک و جسم نمی‌رسد، بلکه نوبت به دین و اعمال انسان‌ها خواهد بود. در آن روز، حساب و کتاب اعمال در پیش است و اهمیت دین و کارهای نیک بیشتر نمایان می‌شود.
باش تا بگسلد به وقت نشور
نسلهای جهان ز صدمت صور
هوش مصنوعی: صبر کن تا نسلی که در زمان شگفتی به وجود می‌آید، از آسیب‌های تو رهایی یابد.
چکنی خویشی کسی که عیان
ببرد آبت ار نیابد نان
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو کمک نمی‌کند و به تو نمی‌رسد، نمی‌توانی از او انتظار داشته باشی که نیازهای تو را برآورده کند، حتی اگر او آشکارا نشان دهد که می‌خواهد به تو کمک کند. در واقع، در زمان نیاز، اگر بتوانی بقا داشته باشی، باید بر روی خودت حساب کنی و به دیگران وابسته نباشی.
گر شره سوی جانش حمله برد
بچه را لقمه سازد و بخورد
هوش مصنوعی: اگر کمیکی به سمت جانش حمله کند، بچه را به لقمه‌ای برای خوردن تبدیل می‌کند.
مثل خویش بد چو دهقانست
دست او پای‌بند اقرانست
هوش مصنوعی: این بیتی اشاره دارد به اینکه انسان‌ها به‌گونه‌ای مشابه به محیط و اطرافیان خود تبدیل می‌شوند. به عبارتی دیگر، انسان‌ها تحت تأثیر افرادی که با آن‌ها در ارتباط هستند، رفتار و نگرش‌هایشان شکل می‌گیرد. به همین ترتیب، دیدگاه‌ها و رفتارهای ما تحت تأثیر دوستان و همسالان قرار می‌گیرد و به همین دلیل برخی از خصوصیات ما مشابه آن‌ها می‌شود.
تا بود سایه هست زیر درخت
چون فرو ریخت برگ بندد رخت
هوش مصنوعی: تا زمانی که سایه درخت برقرار است، زندگی و آسایش وجود دارد؛ اما وقتی برگ‌ها بریزند، آن زندگی و آسایش نیز از بین می‌رود.
خرمنش چون ز دانه باشد پُر
پشک اشتر نمایدش چون دُر
هوش مصنوعی: اگر خرمن او از دانه پر باشد، مانند پشک به نظر می‌رسد و وقتی بر روی آن نشستی، به افق نظر می‌کند انگار گوهر است.
سالی ار هیچ خشکی آغازد
زود دهقان پزشکی آغازد
هوش مصنوعی: اگر سالی هیچ بارانی نبارد، کشاورز باید زودتر به درمان زمین بپردازد.
ننگ بر شد بر آسمان برین
نام گم شد چو نم نیافت زمین
هوش مصنوعی: ننگی که بر آسمان بلند رفته، به گونه‌ای است که نامش ناپدید شده و به زمین ریشه ندارد.
برزگر رفت و نان و دوغ ببرد
ماله و جفت و داس و یوغ ببرد
هوش مصنوعی: کشاورز به کارش مشغول شد و برای برداشت محصول، نان و دوغ برداشته و ابزارهایی مانند ماله، جفت، داس و یوغ را هم همراه خود برد.
با چنین قوم چون کنی خویشی
گر نه برخیره سغبهٔ خویشی
هوش مصنوعی: اگر با چنین مردمانی نسبت خویشاوندی برقرار کنی، به جز از دردسر و مشکلات چیزی نصیبت نخواهد شد.
یار آن باش کت کند یاری
شب مستی و روز هشیاری
هوش مصنوعی: دوست کسی باشد که در شب‌های خوشی و شادمانی همراهت باشد و در روزهای سخت و نیاز، الهام‌بخش و حامی‌ات باشد.