بخش ۱۵ - حکایت هزل
کلکی بر مناره کودک خرد
برده بود و به ناز میافشرد
چون مؤذّن بدیدش اندروای
پس بگفت ای کلک ز بهر خدای
سره کاری همی کنی بر تاز
به دو منزل به پیش او شو باز
بخش ۱۴ - اندر مذمّت خواهران گوید: ور ترا خواهر آورد مادربخش ۱۶ - اندر مذمّت فرزند گوید: بود فرزند بد بود به دو باب
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کلکی بر مناره کودک خرد
برده بود و به ناز میافشرد
هوش مصنوعی: یک تکه پارچه یا شیء زیبا بر فراز منارهای دیده میشود که کودکی کوچک آن را با محبت و فخر به نمایش گذاشته است.
چون مؤذّن بدیدش اندروای
پس بگفت ای کلک ز بهر خدای
هوش مصنوعی: وقتی مؤذن او را دید، گفت: ای قلم، از جانب خدا سخن بگو.
سره کاری همی کنی بر تاز
به دو منزل به پیش او شو باز
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو برای پیش رفتن در کارهایت، باید دو قدم به جلو بروی و سپس دوباره به عقب برگردی تا او را متوجه کنی.