گنجور

بخش ۱۵ - حکایت هزل

کلکی بر مناره کودک خرد
برده بود و به ناز می‌افشرد
چون مؤذّن بدیدش اندروای
پس بگفت ای کلک ز بهر خدای
سره کاری همی کنی بر تاز
به دو منزل به پیش او شو باز

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کلکی بر مناره کودک خرد
برده بود و به ناز می‌افشرد
هوش مصنوعی: یک تکه پارچه یا شیء زیبا بر فراز مناره‌ای دیده می‌شود که کودکی کوچک آن را با محبت و فخر به نمایش گذاشته است.
چون مؤذّن بدیدش اندروای
پس بگفت ای کلک ز بهر خدای
هوش مصنوعی: وقتی مؤذن او را دید، گفت: ای قلم، از جانب خدا سخن بگو.
سره کاری همی کنی بر تاز
به دو منزل به پیش او شو باز
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تو برای پیش رفتن در کارهایت، باید دو قدم به جلو بروی و سپس دوباره به عقب برگردی تا او را متوجه کنی.