گنجور

بخش ۴۴ - مدح پادشاه به ترتیب کواکب و بروج دوازده‌گانه

آنکه بر مملکت ظهیرست او
خلق را در بهی بشیر است او
عالَم برّ و آسمان آمان
مایه و مادر نتیجهٔ جان
خلق را بر بهی بشیر شده
بر همه مملکت ظهیر شده
بر عمیدان مملکت سالار
شاه را بر گزیده بر هر کار
معتمدگاه دخل و خرج جهان
کرده از بر به جمله درج جهان
لذّت روح دان خط خوبش
نکند کس به حرف منسوبش
گشته از درج یک به یک پیدا
همچو برج دوپیکر جوزا
عقل گمره ز شکلهای رفیع
روح واله ز نقشهای بدیع
گر نه ار تنگ مانی است آن خط
از چه خطهای مقله گشت سقط
با خطش خط خازن و بوّاب
همچو با آب صافیست سراب
انس روحست نقطه‌های خطش
چون گشاد از رخ درر سقطش
چشم بد دور سخت با معنی‌ست
همچو ار تنگ خامهٔ مانیست
لفظ و معنی به یکدگر جفتست
زان خرد بر خطش برآشفتست
شود آنگه که او گرفت قلم
تارک عرش پیش او چو قدم
کاغذ نامه همچو روضهٔ نور
صورت حرف زلف بر رخ حور
در بلاغت ز سرعت قلمش
آب آتش‌فروز گشت دمش
باد بی‌بد نتیجهٔ دل اوست
داد بی‌دد دریچهٔ دل اوست
دین ودنیی مسلّم دم اوست
زانکه دل کعبهٔ معظّم اوست
صادر و وارد عطاجویان
گشته از هر سویی بدو پویان
عالمی از عطاش آسوده
یافته هرچه در دلش بوده
حرمش همچو کعبه محترمست
خانهٔ او ز کعبه خود چه کم است
صدف دُرّ عالم یزدانی
دلش اندر ره مسلمانی
در میان حریم حرمت او
از برای فزود حشمت او
دست او با قلم چو یار شود
بر معانی سخن سوار شود
آب و لؤلؤ و جان صفاوت اوست
ابر و دریا و کان سخاوت اوست
شاه را گاه سر معتمد اوست
در همه کارها ورا مدد اوست
صاحب سرّ خسرو و شاهست
زان ز اسرار ملکش آگاهست
هر سخن کز زبان شاه آمد
در دل خواجه‌اش پناه آمد
گشته اسرار ملک معلومش
سرّ سلطان به جمله مفهومش
جود او را کرانه پیدا نیست
چون سخایش سحاب و دریا نیست
باد لطفش بزیده بر کشور
نار عنفش بحار کرده شرر
کف او بر سحاب رجحان کرد
بحر زا صدهزار تاوان کرد
چرخ را نسبت ویست قدیم
دهر را هیبت ویست عظیم
نیست در مملکت چنو یک تن
گاه تدبیر و رای و گاه سخن
واقف راز شهریار به دل
در دلش راز مملکت حاصل
سال و ماه از شد آمد زوّار
چون حرم گشته بر صغار و کبار
همه با کام دل قرین گشته
همه با ساز و اسب و زین گشته
حزم او همچو خط او ز جلال
سحر او همچو مال اوست حلال
گر به کار افکند نهان را او
مایه بخشد همه جهان را او
علم ظاهر چو خنده کرده عیان
سرِّ باطن چو غمزه گفته نهان
خط او شکل زلف حور بُوَد
هرچه عیبست ازو نفور بُوَد
نور رویش حدیقهٔ حذقست
خط خطش حظیرهٔ صدقست
خط او خطهٔ معانی بکر
نام او نامهٔ مبانی ذکر
قلمش چون معانی انگیزد
نقشبند معالی آمیزد
خط و معنی وی ز ظلمت و نور
هست چون زلف حور بر رخ حور
هر سوادی ازو بباض ملَک
هر بیاضی ازو سواد فلک
از سواد و بیاضش از پی مزد
گشته عقل همه امینان دزد
هم نکودار اصل و فضل و کرم
هم نگهدار راز دین و حرم
چون سَر خویش سِر نگهدارد
ماره چون مار گَرزه بگذارد
گنج را همچو رنج بگذارد
راز را همچو دین نگهدارد
زانکه داند که با کمال وجود
جز به موضع نکو نیاید جود
زانکه دریا و ابر و کان به عطا
بکنند از طریق جود خطا
لعل کی دید هرکه کانی کند
زر کجا یافت هرکه جانی کند
اندر آن دم که خوش زبان باشد
گوش را لفظ او چو جان باشد
فطنت او برآید از پی ساز
مور وار از میان خانهٔ راز
فلک از جود او عطا جویست
راز بارای او سخن گویست
راز دارست عزّتش زانست
خازن راز و حارس جانست
ماجرای زمانه دیده دلش
هرچه زو خوبتر گزیده دلش
وهم او چون نم هوا از گِل
آن برآرد که باشد اندر دل
هر دم آرد پدید زمزم و نیل
دست او همچو پای اسماعیل
دور دوران عقل جامهٔ او
رهِ مردان چو برق خامهٔ او
عملش هست نامهٔ یحیی
قلمش هست چون دم عیسی
عزم و حزمش ز رای نیکوتر
گشته در کارها ورا یاور
شده در کار ملک و دین بیدار
دین و دولت فزوده زو مقدار
شاه را عون در تصرّف ملک
کرده از رای او تعرّف ملک
زان نکو اعتقاد و رای رزین
شده چون خلد مُلکت غزنین
به گه دور و سیر خامهٔ او
کرده چون روی حور نامهٔ او
حور را حرز و هیکلست آن خط
که نیابی برآن نهاد و نمط
چون سرِ کلک در زند به دوات
بنویسد بصر به سمع برات
که من این نوع تا که بودستم
نه تو دیده نه من شنیدستم
راست گویی که نامهٔ یحیست
یا به گاه شفا دم عیسیست
پردهٔ معجزات تا بدرید
معجزی زان صفت کسی نشنید
قلم او سخی‌تر از کوثر
منظر او بهی‌تر از مَخبر
قلمش در تجارت عالم
بحر و کشتی و باد کرده به هم
مأمن و مأخذش نتیجهٔ جان
مَنظر و مَخبرش دریچهٔ جان
جان پاکش سرشته با سخنش
بندهٔ نو زمانهٔ کهنش
تا جهانست و هست لیل و نهار
از خط و علم باد برخوردار
که جهان را ز علم او شب و روز
هست دی ماه خوشتر از نوروز
دین و دنیا ورا مسخّر باد
صدر دنیا ورا برادر باد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آنکه بر مملکت ظهیرست او
خلق را در بهی بشیر است او
هوش مصنوعی: کسی که در سرزمین خود قدرت و نفوذ دارد، برای مردم مژده‌ آور و خوشامدگوی آنهاست.
عالَم برّ و آسمان آمان
مایه و مادر نتیجهٔ جان
هوش مصنوعی: جهان و آسمان منبع زندگی و خاستگاه میوهٔ روح هستند.
خلق را بر بهی بشیر شده
بر همه مملکت ظهیر شده
هوش مصنوعی: مردم به دلیل نیکی و زیبایی، به حال خوشی درآمده‌اند و در سراسر سرزمین، نشانه‌های خوشحالی و سرزندگی آشکار شده است.
بر عمیدان مملکت سالار
شاه را بر گزیده بر هر کار
هوش مصنوعی: بر افرادی که در کشور مقام و رتبه دارند، پادشاه را برای هر کاری انتخاب کرده است.
معتمدگاه دخل و خرج جهان
کرده از بر به جمله درج جهان
هوش مصنوعی: تکیه‌گاه و مرجع تمام درآمدها و هزینه‌های جهان را به خوبی شناسایی کرده و در همه‌جا به آن اشاره کرده است.
لذّت روح دان خط خوبش
نکند کس به حرف منسوبش
هوش مصنوعی: لذت روح به این است که هیچ‌کس نمی‌تواند به زیبایی خط او دست پیدا کند.
گشته از درج یک به یک پیدا
همچو برج دوپیکر جوزا
هوش مصنوعی: چون دوپیکر جوزا، ستاره‌ها یکی یکی در آسمان پیدا می‌شوند و به وضوح دیده می‌شوند.
عقل گمره ز شکلهای رفیع
روح واله ز نقشهای بدیع
هوش مصنوعی: عقل، به خاطر ظواهر و شکل‌های زیبا و رفیع روح گیج و سردرگم می‌شود و از زیبایی‌های منحصر به فرد و تازه الهی، سرشار از شگفتی و شگربار می‌گردد.
گر نه ار تنگ مانی است آن خط
از چه خطهای مقله گشت سقط
هوش مصنوعی: اگر در وضعیتی دشوار و تنگی قرار نداشته باشی، پس چرا آن خطی که به آن اشاره می‌شود، به گونه‌ای غیرمناسب و نادرست نوشته شده است؟
با خطش خط خازن و بوّاب
همچو با آب صافیست سراب
هوش مصنوعی: با نوشته‌اش مانند خط خازن و دروازه‌بان، همچون آبی زلال و صاف، سراب به نظر می‌رسد.
انس روحست نقطه‌های خطش
چون گشاد از رخ درر سقطش
هوش مصنوعی: دوستی و محبت روح انسان است، همچنان که نقاط زیبای خط او در طول زندگی، به مانند تزیینات رخش، بر روی قلب و جان ما تأثیر می‌گذارد.
چشم بد دور سخت با معنی‌ست
همچو ار تنگ خامهٔ مانیست
هوش مصنوعی: چشم زخم دور است و باطن آن تأثیری عمیق دارد، مانند خطی که با دقت و ظرافت کشیده شده باشد.
لفظ و معنی به یکدگر جفتست
زان خرد بر خطش برآشفتست
هوش مصنوعی: کلمات و معانی آنها با هم هماهنگ هستند، به همین دلیل عقل به مناسبت آن، از این موضوع ناراحت شده است.
شود آنگه که او گرفت قلم
تارک عرش پیش او چو قدم
هوش مصنوعی: زمانی فرا می‌رسد که او قلم را از بالای عرش برداشت و در مقابل خودش مثل یک قدم کوچک می‌بیند.
کاغذ نامه همچو روضهٔ نور
صورت حرف زلف بر رخ حور
هوش مصنوعی: کاغذ نامه مانند باغی پر از نور است که زیبایی و لطافت حرفی درباره زلف بر چهرهٔ معشوق را به تصویر می‌کشد.
در بلاغت ز سرعت قلمش
آب آتش‌فروز گشت دمش
هوش مصنوعی: با توانایی بالای نویسندگی‌اش، کلامش مثل آبی است که آتش را خاموش می‌کند.
باد بی‌بد نتیجهٔ دل اوست
داد بی‌دد دریچهٔ دل اوست
هوش مصنوعی: باد بی‌بد نشان دهندهٔ احوالات درونی اوست و دریچهٔ دل او، جایی است که احساسات و افکارش را به نمایش می‌گذارد.
دین ودنیی مسلّم دم اوست
زانکه دل کعبهٔ معظّم اوست
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که اساس دین و دنیای حق را کلام و وجود او تشکیل می‌دهد، زیرا قلب و روح کعبه که نماد عبادت و معنویت است، در وجود او نهفته است.
صادر و وارد عطاجویان
گشته از هر سویی بدو پویان
هوش مصنوعی: عطاجویان از هر سمت به سوی او آمده و در حال رفت و آمد هستند.
عالمی از عطاش آسوده
یافته هرچه در دلش بوده
هوش مصنوعی: شخصی از علم و دانش خود بهره‌مند شده و به آرامش رسیده است و هر آنچه در دلش می‌خواسته، دست یافته است.
حرمش همچو کعبه محترمست
خانهٔ او ز کعبه خود چه کم است
هوش مصنوعی: خانه‌اش به اندازه کعبه ارزشمند و محترم است، و از کعبه نیز چه چیزی کم دارد.
صدف دُرّ عالم یزدانی
دلش اندر ره مسلمانی
هوش مصنوعی: صدف درّ گرانبهای عالم وجود، دلش در مسیر ایمان و مسلمانی قرار دارد.
در میان حریم حرمت او
از برای فزود حشمت او
هوش مصنوعی: در درون فضای احترام و جایگاه او، به خاطر افزایش عظمت و بزرگی‌اش.
دست او با قلم چو یار شود
بر معانی سخن سوار شود
هوش مصنوعی: زمانی که دست او با قلم همراه شود، معانی کلمات به آسانی و به زیبایی بیان می‌شوند.
آب و لؤلؤ و جان صفاوت اوست
ابر و دریا و کان سخاوت اوست
هوش مصنوعی: آب و لؤلؤ جلوه‌ای از پاکی و دل‌انگیزی اوست. ابر و دریا و معادن هم نشان‌دهنده‌ی generosity و بخشندگی او هستند.
شاه را گاه سر معتمد اوست
در همه کارها ورا مدد اوست
هوش مصنوعی: گاهی اوقات شاه به شخص معتمد خود در تمامی امور اعتماد می‌کند و او را در این کارها یاری می‌دهد.
صاحب سرّ خسرو و شاهست
زان ز اسرار ملکش آگاهست
هوش مصنوعی: آقای خسرو و پادشاه از اسرار و رموز سلطنت باخبر است.
هر سخن کز زبان شاه آمد
در دل خواجه‌اش پناه آمد
هوش مصنوعی: هر حرفی که از زبان پادشاه بیرون بیاید، در دل خدمتگزارش امنیت و آسایش ایجاد می‌کند.
گشته اسرار ملک معلومش
سرّ سلطان به جمله مفهومش
هوش مصنوعی: رازهای پادشاهی برای او روشن شده و تمامی مفهوم‌های سلطنت را درک کرده است.
جود او را کرانه پیدا نیست
چون سخایش سحاب و دریا نیست
هوش مصنوعی: بخشش و generosity او حد و مرزی ندارد، مانند باران و دریا که همواره و به فراوانی می‌بارند و پایان‌پذیر نیستند.
باد لطفش بزیده بر کشور
نار عنفش بحار کرده شرر
هوش مصنوعی: باد محبتش وجود کشورش را پر از باران کرده و درختانش را به آتش کشیده است.
کف او بر سحاب رجحان کرد
بحر زا صدهزار تاوان کرد
هوش مصنوعی: دست او بر ابرها برتری پیدا کرد، در حالی که دریا بر اثر این برتری بی‌شمار هزینه پرداخت کرد.
چرخ را نسبت ویست قدیم
دهر را هیبت ویست عظیم
هوش مصنوعی: زمانه در برابر او مانند چرخ‌های گردان به نظر می‌رسد و قدرت آن چنان عظیم و با وقار است که نمی‌توان به سادگی آن را نادیده گرفت.
نیست در مملکت چنو یک تن
گاه تدبیر و رای و گاه سخن
هوش مصنوعی: در این سرزمین هیچ کسی وجود ندارد که گاهی با تدبیر و فکر و گاهی با سخنرانی مناسب بتواند امور را هدایت کند.
واقف راز شهریار به دل
در دلش راز مملکت حاصل
هوش مصنوعی: کسی که به اسرار پادشاه آشناست، در درون دلش رازهای کشور را نیز در خود دارد.
سال و ماه از شد آمد زوّار
چون حرم گشته بر صغار و کبار
هوش مصنوعی: با گذشت سال‌ها و ماه‌ها، جمعیت زائران به مانند حرم، بزرگ و کوچک را پر کرده است.
همه با کام دل قرین گشته
همه با ساز و اسب و زین گشته
هوش مصنوعی: همه در حال شادی و خوشحالی هستند و با موسیقی و زیبایی‌های زندگی دور هم جمع شده‌اند.
حزم او همچو خط او ز جلال
سحر او همچو مال اوست حلال
هوش مصنوعی: احتیاط و دقت او همانند خطی است که با جلال و زیبایی نوشته شده است و زیبایی او همچون ثروتی است که حلال و پاک است.
گر به کار افکند نهان را او
مایه بخشد همه جهان را او
هوش مصنوعی: اگر او پنهانی را به کار بگیرد، به همه جهان سرمایه و برکت خواهد داد.
علم ظاهر چو خنده کرده عیان
سرِّ باطن چو غمزه گفته نهان
هوش مصنوعی: علم ظاهری مانند خنده‌ای است که روشن و مشخص است، اما راز درون مانند نگاهی پنهان است که تنها به صورت نهفته بیان می‌شود.
خط او شکل زلف حور بُوَد
هرچه عیبست ازو نفور بُوَد
هوش مصنوعی: خط او مانند زلف زیبای حوریان است و هر عیبی که در آن باشد، از او بیزار است.
نور رویش حدیقهٔ حذقست
خط خطش حظیرهٔ صدقست
هوش مصنوعی: نور چهره‌اش مانند باغی است که در آن، خط و نشانش مکان امنی برای صداقت و حقیقت به شمار می‌آید.
خط او خطهٔ معانی بکر
نام او نامهٔ مبانی ذکر
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی بافتن واژه‌ها و مفاهیم را توصیف می‌کند. خط و نوشته او به معنای عمیق و تازه‌ای اشاره دارد و نامش به نوعی مبنای ماندگاری در یادآوری و ذکر تبدیل شده است. با این توصیف، به ارزش و تاثیرگذاری نوشته‌های او پرداخته شده است.
قلمش چون معانی انگیزد
نقشبند معالی آمیزد
هوش مصنوعی: وقتی که قلم او روی کاغذ می‌نویسد، معانی عمیق و زیبا را و به شکل های هنری و دلنشین می‌آفریند.
خط و معنی وی ز ظلمت و نور
هست چون زلف حور بر رخ حور
هوش مصنوعی: چهره و کلام او از تاریکی و روشنی تشکیل شده است، مانند موهای زیبا در صورت یک پری.
هر سوادی ازو بباض ملَک
هر بیاضی ازو سواد فلک
هوش مصنوعی: هر دانشی از او به وجود آمده و هر زیبایی و کمالی از او نشأت می‌گیرد.
از سواد و بیاضش از پی مزد
گشته عقل همه امینان دزد
هوش مصنوعی: شخصی به دنبال نفع و سود خود، حتی اگر از علم و دانشی برخوردار باشد، ممکن است باعث فریب دیگران شود و به نوعی از امانت‌داری فاصله بگیرد. عقل او به طور خاموش در حال دزدی از امانت‌های دیگران است.
هم نکودار اصل و فضل و کرم
هم نگهدار راز دین و حرم
هوش مصنوعی: هم باید به اصل و فضل و مهربانی و شرف احترام گذاشت، هم باید راز دین و مقدسات را حفظ کرد.
چون سَر خویش سِر نگهدارد
ماره چون مار گَرزه بگذارد
هوش مصنوعی: وقتی سر خود را به خوبی حفظ کنی، مشکلات و خطرات مثل مار نمی‌توانند به تو آسیب بزنند.
گنج را همچو رنج بگذارد
راز را همچو دین نگهدارد
هوش مصنوعی: گنج را مانند رنج، مخفی می‌کند و راز را به مانند دین حفظ می‌کند.
زانکه داند که با کمال وجود
جز به موضع نکو نیاید جود
هوش مصنوعی: کسی که از روی کمال و وفور وجودش بخواهد، می‌داند که تنها در جایی مناسب و شایسته سخاوت و دسترسی به نعمت‌ها باید عمل کند.
زانکه دریا و ابر و کان به عطا
بکنند از طریق جود خطا
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه دریا و ابر و معادن، همه از سر لطف و بخشش خود، به انسان‌ها نعمت می‌دهند.
لعل کی دید هرکه کانی کند
زر کجا یافت هرکه جانی کند
هوش مصنوعی: هر کس که به دنبال زیبایی و ارزش واقعی باشد، به سختی می‌تواند انسانی را بیابد که با جان و دل به این جست‌وجو پرداخته باشد.
اندر آن دم که خوش زبان باشد
گوش را لفظ او چو جان باشد
هوش مصنوعی: در آن لحظه که کسی خوب صحبت می‌کند، کلامش برای گوش مانند جان است.
فطنت او برآید از پی ساز
مور وار از میان خانهٔ راز
هوش مصنوعی: ذکاوت و هوش او از فهم عمیق زندگی و جستجوی معانی در دل اسرار به وجود می‌آید. مثل موری که در لابه‌لای سازها و سازه‌ها به جستجوی خود ادامه می‌دهد، او نیز با تلاش و کنجکاوی به درک بهتر مسائل می‌رسد.
فلک از جود او عطا جویست
راز بارای او سخن گویست
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر سخاوت او به دنبال بخشش و عطا است و راز زیبایی‌های او به زبان می‌آید.
راز دارست عزّتش زانست
خازن راز و حارس جانست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که رازها را در خود نگه می‌دارد و به آن‌ها احترام می‌گذارد، دارای مقام و عزتی خاص است. او همانند خزانه‌داری است که رازها را در امان نگه می‌دارد و مانند نگهبانی است که از جان خود و آن رازها محافظت می‌کند.
ماجرای زمانه دیده دلش
هرچه زو خوبتر گزیده دلش
هوش مصنوعی: دل با مشاهده و تجربه خود از روزگار، بهترین انتخاب‌ها و لحظات را برگزیده است.
وهم او چون نم هوا از گِل
آن برآرد که باشد اندر دل
هوش مصنوعی: تفکر و خیالات او مانند بخاری است که از گلی بلند می‌شود، و این بخار در دلش جا دارد.
هر دم آرد پدید زمزم و نیل
دست او همچو پای اسماعیل
هوش مصنوعی: هر لحظه، شور و شوقی تازه و بی‌نظیر به وجود می‌آید و مانند نهر و رود، دست او همواره در حال جریان و حرکت است، درست مثل پای اسماعیل که نماد استقامت و تلاش است.
دور دوران عقل جامهٔ او
رهِ مردان چو برق خامهٔ او
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که عقل و هوش انسانی مانند لباسی است که بر تن مردان نیکوکار و متفکر می‌نشیند، و مانند نور و روشنایی‌ای که از قلم برمی‌خیزد، می‌تواند ایده‌ها و افکار را به شکل مؤثری بیان کند.
عملش هست نامهٔ یحیی
قلمش هست چون دم عیسی
هوش مصنوعی: عمل او همچون نامه‌ای از یحیی است و نوشته‌هایش به اندازه دم عیسی اثرگذار و شگفت‌انگیز است.
عزم و حزمش ز رای نیکوتر
گشته در کارها ورا یاور
هوش مصنوعی: عزمی که او دارد و تدبیرش در کارها، به خاطر تفکر و تصمیمات درستش قوی‌تر شده و او را در فعالیت‌هایش یاری می‌کند.
شده در کار ملک و دین بیدار
دین و دولت فزوده زو مقدار
هوش مصنوعی: در امور حکومت و مذهب، بیداری و آگاهی رشد کرده و از آن دو، توان و ظرفیت بیشتری به وجود آمده است.
شاه را عون در تصرّف ملک
کرده از رای او تعرّف ملک
هوش مصنوعی: پادشاه با کمک و یاری دیگران بر ملک تسلط یافته است و این کنترل، حاصل مشورت و تصمیم‌گیری اوست.
زان نکو اعتقاد و رای رزین
شده چون خلد مُلکت غزنین
هوش مصنوعی: از آن باور و نظر خوب، حالتی به وجود آمده که مانند باغ بهشت در سرزمین غزنین است.
به گه دور و سیر خامهٔ او
کرده چون روی حور نامهٔ او
هوش مصنوعی: خامهٔ او در دورانی که می‌گشت، زیبایی‌ها و جذابیت‌هایش را چون چهرهٔ حوریان به تصویر کشیده است.
حور را حرز و هیکلست آن خط
که نیابی برآن نهاد و نمط
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و ظرافت می‌پردازد. زیبایی حوریان به قدری چشم‌نواز و جذاب است که نمی‌توان آن را به راحتی در قالبی مشخص یا با معیاری خاص توصیف کرد. در حقیقت، این زیبایی به نوعی فراتر از توضیح و توصیف است و از آن برای مقایسه با چیزی ملموس و معین نمی‌توان استفاده کرد.
چون سرِ کلک در زند به دوات
بنویسد بصر به سمع برات
هوش مصنوعی: زمانی که قلم بر کاغذ می‌نشیند، چشم‌ها به گوش‌ها دل می‌دهند.
که من این نوع تا که بودستم
نه تو دیده نه من شنیدستم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تا زمانی که من در این وضعیت بودم، نه تو چیزی از آن دیده‌ای و نه من چیزی از آن شنیده‌ام.
راست گویی که نامهٔ یحیست
یا به گاه شفا دم عیسیست
هوش مصنوعی: کسی که حقیقت را می‌گوید، مانند نامهٔ یحیی است یا در زمانی که شفا می‌آورد، شبیه دم عیسی می‌باشد.
پردهٔ معجزات تا بدرید
معجزی زان صفت کسی نشنید
هوش مصنوعی: وقتی پردهٔ شگفتی‌ها کنار رفت، هیچ نشانه‌ای از آن صفت شگفت‌انگیز شنیده نشد.
قلم او سخی‌تر از کوثر
منظر او بهی‌تر از مَخبر
هوش مصنوعی: قلم او بیشتر از کوثر بخشنده است و نمای او زیباتر از خبر دادن است.
قلمش در تجارت عالم
بحر و کشتی و باد کرده به هم
هوش مصنوعی: قلم او مانند یک دریا در تجارت جهانی است که کشتی‌ها و بادها را به هم مرتبط می‌کند.
مأمن و مأخذش نتیجهٔ جان
مَنظر و مَخبرش دریچهٔ جان
هوش مصنوعی: جایگاه و منبع او نتیجه‌ی دیده‌ها و شنویده‌های من است و دریچه‌ای برای ورود به درون من به حساب می‌آید.
جان پاکش سرشته با سخنش
بندهٔ نو زمانهٔ کهنش
هوش مصنوعی: روح نیک او با گفتارش گره خورده و او بنده‌ای از زمانه‌ای نو است که در دنیای قدیم رشد کرده است.
تا جهانست و هست لیل و نهار
از خط و علم باد برخوردار
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا وجود دارد و شب و روز برقرار است، علم و دانش همیشه در دسترس و مفید خواهد بود.
که جهان را ز علم او شب و روز
هست دی ماه خوشتر از نوروز
هوش مصنوعی: جهان به واسطه علم او همیشه روشن است، و دی ماه برای او زیباتر از نوروز است.
دین و دنیا ورا مسخّر باد
صدر دنیا ورا برادر باد
هوش مصنوعی: دنیا و دین تحت اطاعت او هستند و او برادر سرزمین دنیاست.

حاشیه ها

1398/09/25 16:11
میثم

عنوان صحیح این قسمت در کتاب استاد مدرس رضوی:
در مدح خواجه عمید ظهیر الملک ابی نصر احمد بن محمد الشیبانی