بخش ۳۳ - حکایت در آنکه پادشاه را دل در هوا نباید بستن
یافت شاهی کنیزکی دلکش
شاه را آن کنیزک آمد خوش
هم در آن لحظهاش به آب افکند
گفت شه خوب ناید اندر بند
که چو بگشاد زو بلات بُوَد
شه چو در بند ماند مات بُوَد
گفت شه دست برده در دل خویش
نگذارم دو پای در گِل خویش
این کنیزک روان من بربود
در زیانم درآرد از پی سود
پیش تا غرقه گردد از وی تن
غرقه گردانمش به دریا من
تا برد نقش رویش آب صواب
من برم نقش روی او از آب
آنکه آتش برآرد از جگرم
من به آتش چرا فرو نبرم
آنکه بر من خورد به زشتی شام
من خورم بر وی از هلاکش بام
هرکجا هست پادشاهی دل
چه بود مِلک و مُلک مشتی گِل
چه بُوَد ملک پادشاهی کو
زشتی ملک را نهد نیکو
مایه سازد به دست موزهٔ خویش
پای بند نماز و روزهٔ خویش
ستم و زور بر گدایی چند
لاف از چیز بینوایی چند
آنکه جملهش به پشّهای نرزد
خلق بر او و او همی لرزد
دشمنان جان طلب ز صولت او
دوستان نان طلب ز دولت او
تخت او سر فراشته به فلک
زیر حکمش پری و انس و ملک
یار او گرش برگ باشد و ساز
خصم او گرش مرگ باشد باز
خوان جان پیش دشمنان بنهد
لقمهٔ نان به دوستان ندهد
پادشاهان که این چنین باشند
چرخ دولاب و پارگین باشند
همه در دست دیو تن بَرده
بینوا و حرام پرورده
خویشتن شاه خوانده در منزل
در و دیوار و بام و صحنش گِل
شده بر عمر مستعار نفور
همچو بیعقل مردم مغرور
ایمنی خود به باد کرده مقیم
تا کسی بو که دارد از وی بیم
راست با خود چو کم شد از وی زور
مگس باشگونه اندر گور
ظلم و بیدادها بسی کرده
خویشتن ز ابلهی کسی کرده
شادمان زانکه نان بیوه زنان
کرده در نیک و بد قضیم خران
نان گاورس و زرّه برباید
خوان خود را بدان بیاراید
وجه مشموم مجلس و میوه
ساخته از وجه خایهٔ بیوه
نان ایتام و غزل دوک عجوز
بستده حرص بیش کرده هنوز
غافل از روز عرض و نفخهٔ صور
مانده از خلد و حوض کوثر دور
به گل اندوده ماه را رخسار
همه قولش چو فعل ناهموار
شاه و عالِم که هردو را حلم است
این اولوالامر و آن اولوالعلم است
ور قدمشان نه در ره امرست
این اوالظلم و آن اوالخمرست
پسر ار چند ناخلف باشد
ملک باید که زیر کف باشد
بخش ۳۲ - در تعهّد علمای دیندار: علما جز امین دین نبوندبخش ۳۴ - در عدل نمودن و ظلم کردن: دولت اکنون ز امن و عدل جداست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یافت شاهی کنیزکی دلکش
شاه را آن کنیزک آمد خوش
هوش مصنوعی: یک پادشاه دختری زیبا و دلانگیز پیدا کرد. آن دختر با خوشحالی نزد او آمد.
هم در آن لحظهاش به آب افکند
گفت شه خوب ناید اندر بند
هوش مصنوعی: در آن لحظه، او به آب انداخت و گفت که انسان خوب نباید در بند باشد.
که چو بگشاد زو بلات بُوَد
شه چو در بند ماند مات بُوَد
هوش مصنوعی: وقتی او را آزاد کنند، او مانند پادشاهی خواهد بود که در حال شادابی و نشاط است، اما اگر در بند بماند، مانند کسی خواهد بود که در غم و اندوه به سر میبرد.
گفت شه دست برده در دل خویش
نگذارم دو پای در گِل خویش
هوش مصنوعی: شاه گفت که به دل خود دست نخواهم زد و پای خود را در باتلاق زندگیام نمیگذارم.
این کنیزک روان من بربود
در زیانم درآرد از پی سود
هوش مصنوعی: این دختر عزیز و دلدار من، روح و جانم را از من گرفته و در حالی که به ضرر من است، به دنبال منافع خود میگردد.
پیش تا غرقه گردد از وی تن
غرقه گردانمش به دریا من
هوش مصنوعی: من به خاطر او خود را در دریا غرق میکنم تا او هم در این احساس غرق شود.
تا برد نقش رویش آب صواب
من برم نقش روی او از آب
هوش مصنوعی: تا وقتی که آب بر چهرهاش تأثیر بگذارد و زشتیها و ناپاکیها را بزداید، من هم از روی آب تصویر او را میبرم و نشان میدهم.
آنکه آتش برآرد از جگرم
من به آتش چرا فرو نبرم
هوش مصنوعی: آنکه از عمق وجودم شعلهای برمیانگیزد، چرا باید خودش را به آتش بسپارد؟
آنکه بر من خورد به زشتی شام
من خورم بر وی از هلاکش بام
هوش مصنوعی: اگر کسی به من ظلم کند و زشت عمل کند، من نیز روزی از عواقب بد او استفاده میکنم و شاهد نابودی او خواهم بود.
هرکجا هست پادشاهی دل
چه بود مِلک و مُلک مشتی گِل
هوش مصنوعی: هر جایی که دل پادشاهی کند، دیگر ارزشی برای زمین و ملک وجود ندارد، زیرا در واقع آنها تنها تودهای از خاک هستند.
چه بُوَد ملک پادشاهی کو
زشتی ملک را نهد نیکو
هوش مصنوعی: پادشاهی که توانایی تبدیل زشتیها به زیبایی را ندارد، به چه دردی میخورد؟
مایه سازد به دست موزهٔ خویش
پای بند نماز و روزهٔ خویش
هوش مصنوعی: با تلاش و زحمت خود، به داشتن روحیهٔ قوی و پابند به عبادتها و روزههای خویش میپردازد.
ستم و زور بر گدایی چند
لاف از چیز بینوایی چند
هوش مصنوعی: ستم و زور بر یک گدا چه تأثیری دارد وقتی او از چیزهای بیارزش چندان حرفی برای گفتن ندارد؟
آنکه جملهش به پشّهای نرزد
خلق بر او و او همی لرزد
هوش مصنوعی: کسی که ارزش او به اندازه یک پشه هم نیست، مردم بر او توجهی ندارند و او نیز از این بیتوجهی در حال لرزیدن است.
دشمنان جان طلب ز صولت او
دوستان نان طلب ز دولت او
هوش مصنوعی: دشمنان به خاطر قدرت و شدت او به جان میافتند، در حالی که دوستان به خاطر موقعیت و خوشبختیاش به دنبال نان و معیشت هستند.
تخت او سر فراشته به فلک
زیر حکمش پری و انس و ملک
هوش مصنوعی: تخت او به گونهای زیبا و با شکوه روانه آسمان است و تحت سلطهاش، فرزندان آدم، پریها و حکومتها وجود دارند.
یار او گرش برگ باشد و ساز
خصم او گرش مرگ باشد باز
هوش مصنوعی: دوست او، هرچند که ضعیف و ناتوان باشد، و دشمن او، هرچند که قوی و خطرناک باشد، همچنان مورد حمایت و پشتیبانی او قرار خواهند گرفت.
خوان جان پیش دشمنان بنهد
لقمهٔ نان به دوستان ندهد
هوش مصنوعی: کسی که در حضور دشمنان، لقمه نانی را به آنها میدهد، هرگز به دوستانش کمک نمیکند.
پادشاهان که این چنین باشند
چرخ دولاب و پارگین باشند
هوش مصنوعی: اگر پادشاهان اینگونه باشند، سرنوشت و دوران آنها مانند چرخهای سنگین و فرسایشی خواهد بود.
همه در دست دیو تن بَرده
بینوا و حرام پرورده
هوش مصنوعی: همهی انسانها تحت تأثیر طبیعی هستند که آنها را به سوی ناپاکی و بدی میکشاند و در این وضعیت، احساس ضعف و بیچارگی میکنند.
خویشتن شاه خوانده در منزل
در و دیوار و بام و صحنش گِل
هوش مصنوعی: خود را مانند یک پادشاه تصور کردهام، حتی در میان دیوارها، سقف و حیاطی که از گل ساخته شده است.
شده بر عمر مستعار نفور
همچو بیعقل مردم مغرور
هوش مصنوعی: عمر من که به صورت موقت است، مانند افرادی بیخود و مغرور شده، برایم ناخوشایند و تنفرآمیز است.
ایمنی خود به باد کرده مقیم
تا کسی بو که دارد از وی بیم
هوش مصنوعی: به خاطر آسایش و امنیت خود، نباید به کسی که از او میترسی، اعتماد کنی.
راست با خود چو کم شد از وی زور
مگس باشگونه اندر گور
هوش مصنوعی: وقتی قدرت انسان کاهش یابد، مانند مگسی که در قبر باشد، نمیتواند کار زیادی انجام دهد.
ظلم و بیدادها بسی کرده
خویشتن ز ابلهی کسی کرده
هوش مصنوعی: به خاطر نادانی خود، ظلم و ستم زیادی را بر خود تحمیل کردهاست.
شادمان زانکه نان بیوه زنان
کرده در نیک و بد قضیم خران
هوش مصنوعی: خوشحال از اینکه نان بیوهها را در هر شرایطی در زندگی توزیع کردهاند.
نان گاورس و زرّه برباید
خوان خود را بدان بیاراید
هوش مصنوعی: نان گاو و زرهی سالار، سفرهی خود را با این محصولات رونق میبخشد.
وجه مشموم مجلس و میوه
ساخته از وجه خایهٔ بیوه
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف زیبایی و جذابیت در یک مجلس میپردازد، جایی که عطر و بویی خوش و میوههای لذیذ، فضایی دلنشین و خوشایند را ایجاد کردهاند. همچنین، اشارهای به زیبایی و جذابیتی دارد که از یک منبع غیرمنتظره به وجود آمده است. در کل، این عبارت ترکیبی از زیباییهای ظاهری و عطر و طعمی خوشایند را به تصویر میکشد.
نان ایتام و غزل دوک عجوز
بستده حرص بیش کرده هنوز
هوش مصنوعی: نان یتیمان و شعر یک زن سالخورده، نشاندهنده آن است که او هنوز هم به طمع و حرص ادامه میدهد.
غافل از روز عرض و نفخهٔ صور
مانده از خلد و حوض کوثر دور
هوش مصنوعی: آدمی غافل از روز قیامت و نفخ صور است و از بهشت و گلستان کوثر دور افتاده است.
به گل اندوده ماه را رخسار
همه قولش چو فعل ناهموار
هوش مصنوعی: ماه که با گل آراسته شده، چهرهاش را به زیبایی میپوشاند، اما سخنانش همیشه با عملش هماهنگ نیست و ناهماهنگیهایی وجود دارد.
شاه و عالِم که هردو را حلم است
این اولوالامر و آن اولوالعلم است
هوش مصنوعی: شاه و عالم هر دو ویژگی صبوری و بردباری دارند؛ یکی در مقام فرمانروایی و دیگری در علم و دانش.
ور قدمشان نه در ره امرست
این اوالظلم و آن اوالخمرست
هوش مصنوعی: اگر پای آنها در راه فرمانی قرار نگیرد، این همان ظلم است و آن هم همان شراب است.
پسر ار چند ناخلف باشد
ملک باید که زیر کف باشد
هوش مصنوعی: اگر فرزند حتی نافرمان باشد، باید سلطنت و قدرت در دستان شخص دیگری باشد.