بخش ۲۶ - در عدالت و ستم ناکردن
شاه چون بستد از رعیّت نان
نقد شد کلّ من علیها فان
از رعیّت شهی که مایه ربود
بُن دیوار کَند و بام اندود
نان خشکار را ز من ببری
میده گردانی و تو میده خوری
برّهٔ خوان که وجه بابزنست
از بهای فروخ بیوه زنست
ملک ویران و گنج آبادان
نبود جز طریق بیدادان
سخت بیخی درخت از بادست
گنج پُر زر ز ملک آبادست
ملک آباد به ز گنج روان
شادی دل ندارد ایچ روان
ابر چون زُفت گشت در باران
شد ستمکش روانِ بیوهزنان
چون ستد شه عوامل از دهقان
ده ازو رفت و ماند بر وی قان
هرکه امسال آب وَرز ببرد
سال دیگر گرسنه باید مرد
گرگ چون خورد گوسفند همه
چه بُوَد سود از کلاب رمه
گر نخواهی برهنه عورت تن
در گریبان مزن ز بُن دامن
شاه را از رعیّت است اسباب
کام دریا ز جوی جوید آب
آب جوی ار ز بحر بازگری
بحر را زان سپس شَمر شمری
بس به کار آمده است و بس دلخواه
سرخی سیب را سپیدی ماه
هرکه جز شاه کالبدشان دان
شاه جانست و خفته نبود جان
مثل شه سر و رعیّت تن
هردو از یکدگر فزود ثمن
تن بیسر غذای زنبورست
سر بیتن سزای تنّورست
رونق جان ز عدل شاه بُوَد
مُلک بیعدل برگ کاه بُوَد
ترک و ایرانی و عرابی و کرد
هرکه عادلتر است دست او برد
شاه را خواب خوش نباید خفت
فتنه بیدار شد چو شاه بخفت
شاه را خواب غفلتست آفت
همچو بیداریش بُوَد رأفت
بالش کودکان ز خفتن دان
بالش مرد سایهٔ خفتان
فلک از همّت ار چه زه دارد
روز شمشیر و شب زره دارد
شب فلک دارد از ستاره حشر
روز دارد ز آفتاب سپر
کم ز نرگس مباش اندر حزم
چون کنی عزم رزم و مجلس بزم
نرگس از خواب از آن حذر دارد
کههمی پاس تاج زر دارد
شه چو غوّاص و ملک چون دریاست
خفتنش در درون آب خطاست
چون سیه روی بود نیلوفر
شب چو ماهی در آب دارد سر
شه چو در بحر یار خواب شود
تخت او زود تاج آب شود
چون برون شد ز کالبد غم نام
خانه ویران شمار و زن بدنام
کور دل همچو کوز می باشد
تیز مغز و ضعیف پی باشد
لیک محرور را دماغ قوی
تو ز تأثیر کوز میشنوی
گور پی بند کیسه پندارد
کور می را هریسه پندارد
عجز رای دلست و قدرت و جاه
خشم و کین و دروغ و بخل از شاه
هرکه بر خشم و آز قاهرتر
اوست بر خصم خویش قادرتر
شاه را در دماغ و بازوی چیر
حزم بد دل بهست و عزم دلیر
اوّل حزم چیست رای زدن
بعد از آن عزم دست و پای زدن
شاه را در خورست حزم درست
ورنه عزمش بود ز غفلت سست
دل و زهره چو نور وام کند
شمس را تیغ در نیام کند
زانکه در کارگاه دولت و دین
عقل بیند به جان حقیقت این
مردی از شاه و خدعه از بدخواه
حمله از شیر و حیله از روباه
حمله با شیر مرد همراهست
حیله کار زنست و روباهست
همچو دریاست شاه خسپرور
گهرش زیر پای و خس بر سر
بد نو کشته گنده نیک کُهن
خار باشد به جای خرما بُن
همه روز از برای لقمهٔ نان
این حدیثست و دوکدان زنان
میل ندهم به بد اگرچه نوست
علف خر سبوس و کاه و جوست
خار بُن گرچه رست و بالا کرد
سر او را سپهر والا کرد
تو طمع زو مدار میوه و گل
یار بد هست بابت سر پل
نه ازو میوه خوب و نه سایه
نه ازو سود به نه سرمایه
عامیان صف کشنده همچو کلنگ
لیک زیشان چو باز ناید جنگ
هست در جنگ نیروی عامه
همچو ارزیز گرم بر جامه
کودکان و زنان و حشو سپاه
دل و صف را کنند هر سه تباه
زود خیزاست و خوش گریز حشر
زود زایست و زود میر شرر
شرر تیز تگ جز ابله نیست
زادهٔ او ز عمرش آگه نیست
زیرکانی که زیر کان دلند
گوهر تخم را چو آب و گِلند
در میادین دین و ملک ملوک
از برای نجات و هلک ملوک
یار دل به ز صبر ننهادند
ظفر و صبر هردو همزادند
شه که دون را بلند و والا کرد
مر بلا را بلندبالا کرد
آتشی کاب را بلند کند
بر تن خویش ریشخند کند
از تف آتش گرش برد به فراز
از کف خویش بکشد آبش باز
زشت زشت است در ولایت شاه
گرگ بر گاه و یوسف اندر چاه
لشکری و رعیتی که سرند
نفع را تیغ و دفع را سپرند
شاه بیبخشش آفت سپهست
بینیازی سپاه ذل شهست
ای بیاموخته به خاطر دون
تاجداری ز گزدم گردون
چاکرت گر بدست و گر بد نیست
بد و نیکش ز تست از خود نیست
چاکر مرد بد نکو نبود
آب خاکی جز از سبو نبود
هست در دست تو چو تیغ و چونی
تو بدی عیب خود منه بر وی
لشکر از جاه و مال شد بد دل
رعیت از بیزریست بیحاصل
رعیت از تو چو با یسار شود
از برای تو جان سپار شود
چون نیابد یسار بگریزد
با عدوی تو برنیاویزد
تن که لاغر بُوَد بُوَد منبل
پس چو فربه شود شود کاهل
مردمی با کسی که بیاصل است
همچو شمشیر دسته با وصل است
سوی او دل چو خاک در دیگست
نزد او جان چو آب در ریگست
چه به بیاصل زر و زور دهی
چه چراغی به دست کور دهی
ای که با دین و ملک داری کار
در شره خوی خرس و خوک مدار
که نکو ناید ار ز من پرسی
خوک بر تخت و خرس بر کرسی
شاه شهری که بیخرد باشد
نیک لشکر به نرخ بد باشد
لهو چون مرگ جان ملک برد
ظلم چون ریگ آب ملک خورد
خاک بر باد کینهور باشد
ریگ بر آب تشنهتر باشد
شه چو بنشست بر دریچهٔ هزل
ملک بیرون پرد ز روزن عزل
هزل با شاه اگر مقیم شود
خاطرش در هنر عقیم شود
اول نور هست باد هبات
آخر ظلمت است آب حیات
بخش ۲۵ - در حلم پادشاه و احتمال از زیردستان: بشنو تا ابوحنیفه چه گفتبخش ۲۷ - حکایت اندر کار نادانی و بیسیاستی پادشاه: به نقیبی بگفت روزی امین
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شاه چون بستد از رعیّت نان
نقد شد کلّ من علیها فان
هوش مصنوعی: زمانی که شاه از مردم نان و معیشت را بگیرد، همه آنچه بر روی زمین است، زوالپذیر و ناپایدار خواهد بود.
از رعیّت شهی که مایه ربود
بُن دیوار کَند و بام اندود
هوش مصنوعی: اگر مردم از حکومتی حمایت و خدمات او را بپذیرند، آن حکومت میتواند بستر دیوار جامعه را خراب کند و با تغییرات اساسی خود، وضعیت جدیدی را ایجاد کند.
نان خشکار را ز من ببری
میده گردانی و تو میده خوری
هوش مصنوعی: اگر نان سخت را از من بگیری، تو به مهارت خودت آن را به گرد میآوری، اما خودت فقط خوردن آن را بلدی.
برّهٔ خوان که وجه بابزنست
از بهای فروخ بیوه زنست
هوش مصنوعی: برهای که در میهمانی نشسته، به خاطر زیبایی و جذابیتش از ارزش و بهای زنی که بیوه شده، فراتر است.
ملک ویران و گنج آبادان
نبود جز طریق بیدادان
هوش مصنوعی: هیچ ملتی قادر به آبادانی و ثروت نیست، مگر اینکه بر اساس بیعدالتیها پیش رود.
سخت بیخی درخت از بادست
گنج پُر زر ز ملک آبادست
هوش مصنوعی: درختی که به سختی از باد تحمل میکند، در واقع نشانهای است از ثروت و برکت که در سرزمین آباد وجود دارد. این جمله به مقاومتی که درخت در برابر باد از خود نشان میدهد و همچنین به وفور نعمت و ثروت در آن سرزمین اشاره دارد.
ملک آباد به ز گنج روان
شادی دل ندارد ایچ روان
هوش مصنوعی: بهتر است زندگی شاد و دلخوشی را بر ثروتهای مادی و گنجهای دنیا ترجیح دهیم، زیرا شادی واقعی در روح و دل انسان نهفته است.
ابر چون زُفت گشت در باران
شد ستمکش روانِ بیوهزنان
هوش مصنوعی: وقتی ابر به شدت پُر و متراکم میشود، باران شروع به باریدن میکند و این باران برای بیوهزنان مانند ظلم و ستم است.
چون ستد شه عوامل از دهقان
ده ازو رفت و ماند بر وی قان
هوش مصنوعی: زمانی که عوامل شاه از کشاورز محصول را گرفتند، ده از وجود او خالی شد و تنها غم و اندوه بر جای ماند.
هرکه امسال آب وَرز ببرد
سال دیگر گرسنه باید مرد
هوش مصنوعی: هر کسی که امسال به نیازهای خودش رسیدگی کند و در کارهایش موفق باشد، ممکن است سال آینده با مشکلات یا کمبودهایی روبهرو شود و نتواند به همان خوبی ادامه دهد.
گرگ چون خورد گوسفند همه
چه بُوَد سود از کلاب رمه
هوش مصنوعی: وقتی که گرگ گوسفند را میخورد، آیا هیچ سودی از تمام گله باقی میماند؟
گر نخواهی برهنه عورت تن
در گریبان مزن ز بُن دامن
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی که به عیبهای خود اشاره شود و از آنها شرمنده شوی، نباید به دیگران یا موقعیتهای نامناسب نزدیک شوی.
شاه را از رعیّت است اسباب
کام دریا ز جوی جوید آب
هوش مصنوعی: سلطان برای برآورده کردن خواستههای خود به حمایت و رضایت مردم نیاز دارد، همانطور که دریا برای پر شدن به آب جوی نیاز دارد.
آب جوی ار ز بحر بازگری
بحر را زان سپس شَمر شمری
هوش مصنوعی: اگر آب جوی را از دریا بگیری، دیگر دریا خود را از آن بینیاز میداند.
بس به کار آمده است و بس دلخواه
سرخی سیب را سپیدی ماه
هوش مصنوعی: سرخی سیب و سپیدی ماه هر دو به زیباییها و جذابیتهای خاص خود اشاره دارند و نشان دهنده دلمشغولیها و دلبستگیهای زندگی هستند. این دو رنگ نمادهای مختلفی از احساسات و خواستهها هستند که در لحظات متفاوت، توجه افراد را به خود جلب میکنند.
هرکه جز شاه کالبدشان دان
شاه جانست و خفته نبود جان
هوش مصنوعی: هر کسی که به غیر از شاه، جسم و ظاهر دیگران را ببیند، در حقیقت، شاه روح آنها را نمیشناسد و به خواب رفتن نیست، یعنی از حقیقت و باطن آنان غافل است.
مثل شه سر و رعیّت تن
هردو از یکدگر فزود ثمن
هوش مصنوعی: پادشاه و مردم مانند سر و بدن هستند؛ هر دو از یکدیگر ارزش بیشتری پیدا میکنند.
تن بیسر غذای زنبورست
سر بیتن سزای تنّورست
هوش مصنوعی: بدن بیسر مانند غذایی برای زنبور است و سر بدون بدن مناسب برای تنور.
رونق جان ز عدل شاه بُوَد
مُلک بیعدل برگ کاه بُوَد
هوش مصنوعی: زندگی و شکوه روح انسان به عدالت پادشاه بستگی دارد، در حالی که کشوری که در آن عدالت نیست، همچون مزرعهای بیحاصل و بدون ارزش خواهد بود.
ترک و ایرانی و عرابی و کرد
هرکه عادلتر است دست او برد
هوش مصنوعی: هر کسی که با انصافتر و عادلتر باشد، از هر قوم و نژادی که باشد، جایگاه بالاتری دارد و شایستهتر است.
شاه را خواب خوش نباید خفت
فتنه بیدار شد چو شاه بخفت
هوش مصنوعی: شاه نباید در خواب خوش باشد، زیرا اگر او بخوابد، فتنه و آشوب بیدار میشود.
شاه را خواب غفلتست آفت
همچو بیداریش بُوَد رأفت
هوش مصنوعی: شاه در خواب غفلت به سر میبرد، اما زمانی که بیدار شود، با مهربانی و رأفت برخورد خواهد کرد.
بالش کودکان ز خفتن دان
بالش مرد سایهٔ خفتان
هوش مصنوعی: بالش بچهها در زمان خوابیدن، نشانی از خواب مردان بزرگ هم هست که در سایه خوابیدن.
فلک از همّت ار چه زه دارد
روز شمشیر و شب زره دارد
هوش مصنوعی: آسمان هرچند که ظاهراً قدرت و تسلط دارد، در روز به مانند شمشیر و در شب به مانند زره عمل میکند. این بدان معناست که شرایط و وضعیتها در روز و شب تغییر میکند و هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند.
شب فلک دارد از ستاره حشر
روز دارد ز آفتاب سپر
هوش مصنوعی: شب آسمان پر از ستاره است و روز به واسطه آفتاب مانند سپری میباشد که از ما محافظت میکند.
کم ز نرگس مباش اندر حزم
چون کنی عزم رزم و مجلس بزم
هوش مصنوعی: در برابر نرگس، از احتیاط و احتیاط کم نکن. وقتی تصمیم به جنگ میگیری، مطمئن باش که در مجلس شادی هم میتوانی حضور داشته باشی.
نرگس از خواب از آن حذر دارد
کههمی پاس تاج زر دارد
هوش مصنوعی: نرگس به خواب نمیرود چون میخواهد از تاج زرین خود مراقبت کند.
شه چو غوّاص و ملک چون دریاست
خفتنش در درون آب خطاست
هوش مصنوعی: سلطنت مانند دریا است و فردی که در این مقام قرار دارد، مانند غواصی است که در عمق آن غوطهور است. اگر او بخواهد در این وضعیت بماند و حرکتی نکند، اشتباه کرده است، زیرا دریا همچنان جابجا و متغیر است و باید همواره فعال و هوشیار بود.
چون سیه روی بود نیلوفر
شب چو ماهی در آب دارد سر
هوش مصنوعی: اگر نیلوفر شب رنگی تیره و غمگین داشته باشد، مانند ماهی در آب، همچنان بر سر خود حیات و زیبایی را دارد.
شه چو در بحر یار خواب شود
تخت او زود تاج آب شود
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه در دریا به خواب میرود، تخت او به سرعت تبدیل به تاجی از آب میشود.
چون برون شد ز کالبد غم نام
خانه ویران شمار و زن بدنام
هوش مصنوعی: زمانی که غم از دل بیرون رفت، خانهای که خالی از شادی است و زن بد نام را به یاد بیاور.
کور دل همچو کوز می باشد
تیز مغز و ضعیف پی باشد
هوش مصنوعی: کسی که بینش ندارد و کور دل است، مانند کوزهای است که دارای ذهنی تیز و قوی است، اما پایهاش ضعیف و ناپایدار است.
لیک محرور را دماغ قوی
تو ز تأثیر کوز میشنوی
هوش مصنوعی: اما در عوض به کسی که دچار حرارت شدید است، تو با قوت ذهنت میتوانی از تأثیرات آنچه که در دور و برت میگذرد، آگاه شوی.
گور پی بند کیسه پندارد
کور می را هریسه پندارد
هوش مصنوعی: کسی که در گور دفن شده، فکر میکند که کیسهاش پر از مال است. او گمان میکند که کور است و نمیبیند که واقعیت چیز دیگری است.
عجز رای دلست و قدرت و جاه
خشم و کین و دروغ و بخل از شاه
هوش مصنوعی: قلب انسان ناتوانیهایی دارد، و قدرت، مقام و جاه چیزی جز خشم، کینه، دروغ و بخل به همراه ندارد.
هرکه بر خشم و آز قاهرتر
اوست بر خصم خویش قادرتر
هوش مصنوعی: هر کسی که بر خشم و حسد خود تسلط بیشتری داشته باشد، قادر است بر دشمنان خود غلبه کند.
شاه را در دماغ و بازوی چیر
حزم بد دل بهست و عزم دلیر
هوش مصنوعی: شخصیتی که دارای قدرت و عقل است، همواره با احتیاط و دقت عمل میکند و با ارادهای قوی به پیش میرود.
اوّل حزم چیست رای زدن
بعد از آن عزم دست و پای زدن
هوش مصنوعی: نخست باید با دقت و فکر مناسب، نقشهریزی کنیم، و پس از آن با اراده و اقدام جدی، برای تحقق آن برنامه تلاش کنیم.
شاه را در خورست حزم درست
ورنه عزمش بود ز غفلت سست
هوش مصنوعی: پادشاه در خور باید محتاط و با تدبیر باشد، وگرنه ارادهاش به خاطر بیتوجهی ضعیف خواهد بود.
دل و زهره چو نور وام کند
شمس را تیغ در نیام کند
هوش مصنوعی: وقتی دل و شجاعت کسی مانند نور درخشان شود، مانند شمسی میشود که شمشیرش در نیام فرو رفته است.
زانکه در کارگاه دولت و دین
عقل بیند به جان حقیقت این
هوش مصنوعی: زیرا در محیطی که به اداره امور و معنویات پرداخته میشود، تنها عقل است که میتواند واقعیتهای عمیق را درک کند.
مردی از شاه و خدعه از بدخواه
حمله از شیر و حیله از روباه
هوش مصنوعی: مردی شجاع و با صداقت مانند شاه است، اما از جانب بدخواهان باید مراقب باشد. شورش و حمله میتواند از جانب حیوانات شجاعی چون شیر بیاید، و ترفندها و فریبها از جانب حیوانات مکار و زیرک مانند روباه.
حمله با شیر مرد همراهست
حیله کار زنست و روباهست
هوش مصنوعی: حمله و جنگیدن با مردان شجاع و نیروی سرسختی همراه است، در حالی که فریبکاری و نیرنگ زنی به خاطر زیرکی و هوش اوست، مانند روباه.
همچو دریاست شاه خسپرور
گهرش زیر پای و خس بر سر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ثروت و قدرت یک فرد میپردازد. فردی که در کنار ثروت و جایگاه بالا، با فروتنی و تواضع زندگی میکند. در این تصویر، نشان داده میشود که ثروت او همچون دریا عمیق و وسیع است، اما او در عین حال سادگی و خاکساری را در زندگی خود حفظ کرده است.
بد نو کشته گنده نیک کُهن
خار باشد به جای خرما بُن
هوش مصنوعی: بدی که طولانی شود، میتواند به خوبی تبدیل شود و با گذشت زمان، چیزهای نامطلوب به یادگار بمانند. مانند اینکه درخت خاردار به جای درخت خرما ایستاده باشد.
همه روز از برای لقمهٔ نان
این حدیثست و دوکدان زنان
هوش مصنوعی: هر روز برای به دست آوردن لقمهای نان، این داستان ادامه دارد و زنانی که در کار خود جد و جهد دارند، به این موضوع مشغولاند.
میل ندهم به بد اگرچه نوست
علف خر سبوس و کاه و جوست
هوش مصنوعی: هرچند که چیز بدی ممکن است جدید و جذاب به نظر برسد، اما من تمایلی به آن ندارم. چرا که خوراک مناسب و سالم، مانند سبوس، کاه و جو، از آن بهتر است.
خار بُن گرچه رست و بالا کرد
سر او را سپهر والا کرد
هوش مصنوعی: هرچند خار به خوبی رشد کرده و سر خود را بالا آورده است، اما آسمان بلند او را تحت تأثیر قرار داده و بر او تاثیر میگذارد.
تو طمع زو مدار میوه و گل
یار بد هست بابت سر پل
هوش مصنوعی: به جوانان و افرادی که به دنبال عشق و زیبایی هستند، هشدار میدهد که به دلخوشیهای زودگذر و ظاهری دل نبندند. چون این زیباییها ممکن است در نهایت به دردسر و مشکل منجر شوند. بنابراین، بهتر است از این خواستهها و آرزوهای بیپایه پرهیز کنند.
نه ازو میوه خوب و نه سایه
نه ازو سود به نه سرمایه
هوش مصنوعی: نه از او میوهای خوشمزه داریم، نه سایهای از او برای آرامش، نه سودی نصیبمان میشود و نه سرمایهای از او به دست میآوریم.
عامیان صف کشنده همچو کلنگ
لیک زیشان چو باز ناید جنگ
هوش مصنوعی: عامه مردم مانند کلنگ در صف ایستادهاند، اما از آنها جنگی نخواهد Bob.
هست در جنگ نیروی عامه
همچو ارزیز گرم بر جامه
هوش مصنوعی: نیروی مردم در میدان جنگ مانند آتش گرم بر لباس است.
کودکان و زنان و حشو سپاه
دل و صف را کنند هر سه تباه
هوش مصنوعی: کودکان و زنان و افراد ناتوان سپاه را تضعیف کرده و دل و صف را خراب میکنند.
زود خیزاست و خوش گریز حشر
زود زایست و زود میر شرر
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگیهای خاصی اشاره دارد. شخصی که زود بیدار میشود و به راحتی میگریزد، در واقع به یک نوع نشاط و تحرک در زندگی اشاره دارد. همچنین به خلق و خوی زود گذر اشاره میکند که ممکن است مثل شرری، سریع به وجود بیاید و سریع هم از بین برود. در کل، به معنای زندگی پویا و تغییر پذیر اشاره دارد.
شرر تیز تگ جز ابله نیست
زادهٔ او ز عمرش آگه نیست
هوش مصنوعی: شعلههای تند و سوزان فقط از ناآگاهان زاده میشود و آنها از عمر خود اطلاع ندارند.
زیرکانی که زیر کان دلند
گوهر تخم را چو آب و گِلند
هوش مصنوعی: افراد هوشمند و با درک عمیق، مانند جواهرات ناب و باارزش هستند. آنها در دل خود گنجینهای از ارزشها و احساسات دارند که با چیزهایی سطحی و غیرمهم قابل مقایسه نیستند.
در میادین دین و ملک ملوک
از برای نجات و هلک ملوک
هوش مصنوعی: در عرصههای دین و حکومت، پادشاهان به دنبال نجات و رهایی خود هستند.
یار دل به ز صبر ننهادند
ظفر و صبر هردو همزادند
هوش مصنوعی: دوست به دل آرامش نمیدهد، به همین خاطر موفقیت و صبر همیشه در کنار هم هستند.
شه که دون را بلند و والا کرد
مر بلا را بلندبالا کرد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخصی که در موقعیت یا مقام بالایی قرار دارد، توانسته است افرادی که در وضعیت پایینتری هستند را ارتقا دهد و همچنین مشکلات و مصائب را به چالشی بزرگتر تبدیل کند.
آتشی کاب را بلند کند
بر تن خویش ریشخند کند
هوش مصنوعی: آتش میتواند بر دوش انسان سنگینی کند و او را به سخره بگیرد.
از تف آتش گرش برد به فراز
از کف خویش بکشد آبش باز
هوش مصنوعی: اگر آتش در درونش شعلهور شود و او را به اوج ببرد، دوباره به دست خودش میتواند آرامش را برگرداند.
زشت زشت است در ولایت شاه
گرگ بر گاه و یوسف اندر چاه
هوش مصنوعی: در سرزمین پادشاهی، زشتی و ناپسندی به شدت محسوس است، مانند اینکه گرگ در روز روشن عرضه وجود داشته باشد و یوسف در چاه گرفتار شود.
لشکری و رعیتی که سرند
نفع را تیغ و دفع را سپرند
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این نکته میپردازد که افرادی که در جامعه دارای قدرت و نفوذ هستند، همواره در تلاشند تا از منافع خود دفاع کنند و در برابر مشکلات و تهدیدات، از ابزارهایی مانند قدرت و تواناییهای خود استفاده کنند. به عبارت دیگر، نیروهای قدرتمند به دنبال حفظ منافع خود هستند و در مواجهه با خطرات، از وسایل و ابزارهای خود برای دفاع استفاده میکنند.
شاه بیبخشش آفت سپهست
بینیازی سپاه ذل شهست
هوش مصنوعی: شاه خسیس دشمنی است که به سپاه نیازی ندارد و این باعث ذلت او میشود.
ای بیاموخته به خاطر دون
تاجداری ز گزدم گردون
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر مقام و تاج و تختی که داری، از مشکلات و دردهای زندگی بیخبر هستی.
چاکرت گر بدست و گر بد نیست
بد و نیکش ز تست از خود نیست
هوش مصنوعی: اگر خادمت خوب باشد یا بد، خوب و بد او از خود او نیست و به تو وابسته است.
چاکر مرد بد نکو نبود
آب خاکی جز از سبو نبود
هوش مصنوعی: خدمتگذار و بنده خوب، باید دارای صفات نیکو باشد و این مسئله به ذات خود او برمیگردد. تنها با کمی آب و خاک نمیتوان به مقام و شأن واقعی رسید، بلکه نیاز به تلاش و فضایل انسانی است.
هست در دست تو چو تیغ و چونی
تو بدی عیب خود منه بر وی
هوش مصنوعی: در دستان تو مانند یک تیغ، قدرت و توانایی نهفته است، اما نباید اشتباهات و عیوب خود را بر آن تکیه کنی.
لشکر از جاه و مال شد بد دل
رعیت از بیزریست بیحاصل
هوش مصنوعی: نظامی که بر پایه ثروت و مقام بنا شده، باعث میشود که مردم عادی و زحمتکش از فقر و بیپولی احساس ناامیدی و دلزدگی کنند.
رعیت از تو چو با یسار شود
از برای تو جان سپار شود
هوش مصنوعی: زمانی که رعیت از تو حمایت کند و به تو اعتماد داشته باشد، برای تو جان خود را فدای تو خواهد کرد.
چون نیابد یسار بگریزد
با عدوی تو برنیاویزد
هوش مصنوعی: وقتی که کسی به ثروت و دارایی نرسد، از دشمنی تو فرار کرده و خود را از او دور میکند.
تن که لاغر بُوَد بُوَد منبل
پس چو فربه شود شود کاهل
هوش مصنوعی: اگر بدن لاغر باشد، نشانهای از تلاش و فعالیت است، اما وقتی چاق و فربه شود، نشاندهندهی تنبلی و کمتحرکی است.
مردمی با کسی که بیاصل است
همچو شمشیر دسته با وصل است
هوش مصنوعی: مردم همان گونه که با کسی که اصالت و ریشه ندارد، همراهی نمیکنند، مانند شمشیری هستند که بدون دسته ارزش و کارایی ندارد.
سوی او دل چو خاک در دیگست
نزد او جان چو آب در ریگست
هوش مصنوعی: دل آدمی در برابر خداوند مانند خاکی است که در دیگ قرار دارد، و جان او مانند آبی است که بر روی ریگها جاری است. در واقع، این بیانگر وابستگی عمیق و نیاز انسان به خداوند است.
چه به بیاصل زر و زور دهی
چه چراغی به دست کور دهی
هوش مصنوعی: هرچه به کسی که فاقد اصل و نسب است، پول و قدرت بدهی یا نوری به دست فرد نابینا بدهی، فایدهای نخواهد داشت.
ای که با دین و ملک داری کار
در شره خوی خرس و خوک مدار
هوش مصنوعی: ای کسی که مسئولیت دین و حکومت را بر عهده داری، رفتارت را شبیه خرس و خوک نکن.
که نکو ناید ار ز من پرسی
خوک بر تخت و خرس بر کرسی
هوش مصنوعی: اگر از من بپرسی، چیزی خوب بهدست نخواهی آورد. مانند این است که خوکی روی تخت نشسته یا خرسی روی کرسی قرار گرفته باشد.
شاه شهری که بیخرد باشد
نیک لشکر به نرخ بد باشد
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی در شهری کمخرد باشد، حتی اگر لشکر خوبی داشته باشد، ارزش آن به پایینتر از بهای واقعی خود میرسد.
لهو چون مرگ جان ملک برد
ظلم چون ریگ آب ملک خورد
هوش مصنوعی: بازی و سرگرمی مانند مرگ جان حکومت را از بین میبرد و ظلم و ستم مانند آب، حکومت را شسته و نابود میکند.
خاک بر باد کینهور باشد
ریگ بر آب تشنهتر باشد
هوش مصنوعی: اگر خاک با کینه و حسادت همراه باشد، برعکس، ریگ در برابر آب همیشه تشنهتر و نیازمندتر خواهد بود.
شه چو بنشست بر دریچهٔ هزل
ملک بیرون پرد ز روزن عزل
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه بر درگاه نشسته و به شوخی و سرگرمی میپرداخت، ملک و دنیای خارج از خانه، از میان روزنههای او دور میشد و به فراموشی سپرده میشد.
هزل با شاه اگر مقیم شود
خاطرش در هنر عقیم شود
هوش مصنوعی: اگر کسی در کنار پادشاه به سرگرمی بپردازد و توجهش را به شوخی و بازی معطوف کند، استعداد و خلاقیتش در هنر از بین میرود.
اول نور هست باد هبات
آخر ظلمت است آب حیات
هوش مصنوعی: در آغاز، روشنایی و وجود باد به عنوان نیروی حیات به وجود آمده است و در پایان، تاریکی و عدم وجود به شکل آب حیات نمایان میشود.
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
"Hafez, Act II Scene ۱: Revolt"
با صدای Behzad Abdi (آلبوم Abdi: Hafez)