بخش ۱۹ - در کفایت و رای پادشاهی
شاه شاهان یمینِ دین محمود
که جهان را به عدل بُد مقصود
شاه غازی یمین دین خدای
که بُد او در زمانه بار خدای
یافته دین احمد تازی
سرفرازی بدان شه غازی
روزی اندر دلش فتاد هوس
که سوی رومیان فرستد کس
ملک روم را کند آگاه
که منم بر زمانه شاهنشاه
گفت بر درگهم کدام کس است
کهمر این کار را به علم بس است
اختیار اوفتادش از فضلا
خواجه بوبکر سیّدالندما
آن به هر علم حیدر ثانی
آنکه خوانی ورا قهستانی
کرد حاضر ورا و حال بگفت
راز خود زان نکو سیر ننهفت
گفت خواهم که سوی روم شوی
برِ آن خیره رای شوم شوی
بگزاری ز من یکی پیغام
برسانی به شرط خویش سلام
پس بگویی که حمل ما بفرست
زر و دیبا و دُر بدین فهرست
ورنه جنگ ترا بسیچم زود
از تو و ملک تو برآرم دود
گفت بوبکر بنده فرمانم
باد برخی جان تو جانم
گفتنی گفته شد بدو یکسر
همه پیغامها ز خیر و ز شر
کس فرستاد پس شبی سلطان
که برو خواجه را برِ من خوان
کرد حاضر ورا و پیش نشاند
سخن از هر نمط برش میراند
پس بگفتش که گر در آن محفل
رومیان آورند با تو جدل
گوید ای مرد تا کی این هذیان
شرم ناید ترا ز شاه جهان
در چنین بارگاه وین دیهیم
ظالمی را همی نهی تعظیم
بنده زادی خود آن محل دارد
که ز وی شاه ما خلل دارد
ظالمی خیره رای هر جایی
چون ورا پیش شاه بستایی
پیش این تخت با بزرگی جفت
سخن ظالمان نباید گفت
تو چه گویی جواب این گفتار
از سرِ لطف نز سرِ پیکار
خواجه بوبکر گفت سلطان را
کای به حق سایه گشته یزدان را
این سخن گر بُدی ز خصم بیآب
دادمی گفته را به شرط جواب
لیکن اکنون سخن تو آرایی
هم تو این را جواب فرمایی
گفت سلطان که گر رود این حال
تو بده مر ورا جواب سؤال
که چنین است و حق به دست شماست
لیکن این از جواب گردد راست
بنده زاده است و ظالمست بلی
نیست با تو مرا بدین جدلی
لیکن اندر ممالک این مرد
ظلم جز وی کسی نیارد کرد
کس ندارد به ملک او زَهره
که فزونتر خورد وی از بهره
جز ازو ظلم کایناً من کان
نرود هیچ آشکار و نهان
ز اتفاق این سخن برفت به روم
خواجه گفت این سخن بُوَد معلوم
هم بر آن سان جواب ایشان داد
صد در از رنج بر ملک بگشاد
چون سخن جملگی مکرّر گشت
رومیان را بیان مقرّر گشت
چون شنید این سخن عظیمالرّوم
کرد دستور خویش را معلوم
کین سخن باز هم از آن نمطست
نه چو دیگر سخن حدیث بطست
شد خجل زان جواب و گشت خموش
گشت در گوش او چو حلقهٔ گوش
شاه باید که وقت خلوت و بار
در همه کارها بود بیدار
بخش ۱۸ - فی معانی القاضی الجاهل الظالم: آن شنیدی که در دهی پیریبخش ۲۰ - حکایت اندر حلم و سیاست و تحمّل پادشاه از رعیت: گفت یک روز کوفیی به هشام
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شاه شاهان یمینِ دین محمود
که جهان را به عدل بُد مقصود
هوش مصنوعی: شاه بزرگ و فرمانروای دین، محمود، که هدفش از حکومت در جهان برقراری عدالت بود.
شاه غازی یمین دین خدای
که بُد او در زمانه بار خدای
هوش مصنوعی: پادشاهی که دفاعگر دین خدا بود و در زمان خود، بار سنگینی را بر دوش داشت.
یافته دین احمد تازی
سرفرازی بدان شه غازی
هوش مصنوعی: دین پیامبر احمد، که از عربهاست، به انسان افتخار و سربلندی میبخشد و باید بدان شاه غازی (پادشاهی که در جنگ میجنگد) پایبند باشد.
روزی اندر دلش فتاد هوس
که سوی رومیان فرستد کس
هوش مصنوعی: روزی او در دلش تصوری به وجود آمد که کسی را به سمت رومیان فرستد.
ملک روم را کند آگاه
که منم بر زمانه شاهنشاه
هوش مصنوعی: به پادشاه روم خبر بده که من هم زمانهای از شاهان هستم.
گفت بر درگهم کدام کس است
کهمر این کار را به علم بس است
هوش مصنوعی: کسی که در دروازه من ایستاده، کیست که به خاطر علم، صلاحیت این کار را دارد؟
اختیار اوفتادش از فضلا
خواجه بوبکر سیّدالندما
هوش مصنوعی: او به دست فضلا، و به ویژه خواجه بوبکر سیّد الندما، اختیارش به کناری گذاشته شد.
آن به هر علم حیدر ثانی
آنکه خوانی ورا قهستانی
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به شخصی دارد که ویژگیها و علمهای خاصی دارد و به نوعی او را با حیدر (علی) مقایسه میکند. این فرد به زبدگی و برتری خود در علوم و فرهیختگی معروف است و قوم و دیار او (قهمستان) هم به او افتخار میکند. به عبارت دیگر، این شخص نماد دانش و عظمت در میان مردمش است.
کرد حاضر ورا و حال بگفت
راز خود زان نکو سیر ننهفت
هوش مصنوعی: او خود را به حضور او رساند و در حالی که راز خود را گفت، از آن نیکو و خوشایند پنهان نکرد.
گفت خواهم که سوی روم شوی
برِ آن خیره رای شوم شوی
هوش مصنوعی: گفت میخواهم که به سمت روم بروی تا به آن شخص نادانی که در فکر است، فکر کنی.
بگزاری ز من یکی پیغام
برسانی به شرط خویش سلام
هوش مصنوعی: اگر میتوانی، پیغامی از من به او برسان و این را هم اضافه کن که برای خودت سلامی فرستادم.
پس بگویی که حمل ما بفرست
زر و دیبا و دُر بدین فهرست
هوش مصنوعی: پس تو بگویی که بار و محمولهمان را با طلا، پارچههای نفیس و مروارید به این فهرست بفرست.
ورنه جنگ ترا بسیچم زود
از تو و ملک تو برآرم دود
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی با من درگیر شوی، زودتر از تو و کشورت انتقام میگیرم.
گفت بوبکر بنده فرمانم
باد برخی جان تو جانم
هوش مصنوعی: بوبکر گفت: "بنده فرمان تو هستم، جان تو برای من مانند جان خودم ارزشمند است."
گفتنی گفته شد بدو یکسر
همه پیغامها ز خیر و ز شر
هوش مصنوعی: همه سخنان لازم درباره خوب و بد به او منتقل شده است.
کس فرستاد پس شبی سلطان
که برو خواجه را برِ من خوان
هوش مصنوعی: شخصی نزد سلطان میفرستد تا خواجه را به نزد او بخواند.
کرد حاضر ورا و پیش نشاند
سخن از هر نمط برش میراند
هوش مصنوعی: او را حاضر کرد و در پیش خود نشاند، و از هر نوع سخنی برایش بیان کرد.
پس بگفتش که گر در آن محفل
رومیان آورند با تو جدل
هوش مصنوعی: او گفت اگر در آن مجلس رومیان با تو بحث و جدل کنند.
گوید ای مرد تا کی این هذیان
شرم ناید ترا ز شاه جهان
هوش مصنوعی: میگوید: ای مرد، تا کی به این حرفهای بیمعنی ادامه میدهی؟ آیا از خجالت در برابر پادشاه جهان شرم نمیکشی؟
در چنین بارگاه وین دیهیم
ظالمی را همی نهی تعظیم
هوش مصنوعی: در این مکان با شکوه، حتی باید به تاج یک ظالم احترام گذاشت.
بنده زادی خود آن محل دارد
که ز وی شاه ما خلل دارد
هوش مصنوعی: بندهای که متعلق به آن منطقه است، میتواند برساند که از آنجا شاه ما دچار مشکل و نقصان است.
ظالمی خیره رای هر جایی
چون ورا پیش شاه بستایی
هوش مصنوعی: ظالمی که بدون تفکر و اندیشه در هر مکانی ظاهر میشود، در برابر شاه به خود میبالد و خود را مهم میداند.
پیش این تخت با بزرگی جفت
سخن ظالمان نباید گفت
هوش مصنوعی: در برابر قدرت و عظمت این تخت، نباید با ظالمان سخن گفت.
تو چه گویی جواب این گفتار
از سرِ لطف نز سرِ پیکار
هوش مصنوعی: تو چه جوابی برای این سخن داری که از روی محبت بیان شده و نه از روی درگیری یا دشمنی؟
خواجه بوبکر گفت سلطان را
کای به حق سایه گشته یزدان را
هوش مصنوعی: خواجه بوبکر میگوید: ای سلطان، تو به حقیقت سایهای از خدای یزدان هستی.
این سخن گر بُدی ز خصم بیآب
دادمی گفته را به شرط جواب
هوش مصنوعی: اگر این سخن از دشمن میبود و آبی در آن نبود، باز هم آن را به شرطی میگویم که پاسخی از تو بیابم.
لیکن اکنون سخن تو آرایی
هم تو این را جواب فرمایی
هوش مصنوعی: اما حالا تو هم باید سخن را به زیبایی بیارایی و به این موضوع پاسخ دهی.
گفت سلطان که گر رود این حال
تو بده مر ورا جواب سؤال
هوش مصنوعی: سلطان گفت: اگر تو به این وضعیت ادامه دهی، به آن شخص پاسخ بده.
که چنین است و حق به دست شماست
لیکن این از جواب گردد راست
هوش مصنوعی: این واقعیت وجود دارد و حق با شماست، اما پاسخ به این موضوع به طور صحیح شکل خواهد گرفت.
بنده زاده است و ظالمست بلی
نیست با تو مرا بدین جدلی
هوش مصنوعی: بنده فرزند کسی است و ظالم هم هست، اما با تو در این بحث و جدل هیچ ارتباطی ندارم.
لیکن اندر ممالک این مرد
ظلم جز وی کسی نیارد کرد
هوش مصنوعی: اما در این سرزمین، هیچکس به غیر از این مرد نمیتواند ظلمی کند.
کس ندارد به ملک او زَهره
که فزونتر خورد وی از بهره
هوش مصنوعی: هیچکس جرات ندارد از دارایی او بیش از حق خود بهرهبرداری کند.
جز ازو ظلم کایناً من کان
نرود هیچ آشکار و نهان
هوش مصنوعی: به جز ظلمی که از اوست، هیچ چیزی نه به طور آشکار و نه به طور پنهان وجود ندارد.
ز اتفاق این سخن برفت به روم
خواجه گفت این سخن بُوَد معلوم
هوش مصنوعی: به خاطر یک واقعه، این حرف به روم منتقل شد و خواجه گفت که این حرف مشخص است.
هم بر آن سان جواب ایشان داد
صد در از رنج بر ملک بگشاد
هوش مصنوعی: او با همان شیوهای که به سوالات آنها پاسخ داد، دروازههای زیادی از درد و رنج را برای کشور باز کرد.
چون سخن جملگی مکرّر گشت
رومیان را بیان مقرّر گشت
هوش مصنوعی: وقتی سخن همه یکسان و تکراری شد، صحبت کردن رومیان به شکل مشخص و معینی درآمد.
چون شنید این سخن عظیمالرّوم
کرد دستور خویش را معلوم
هوش مصنوعی: هنگامی که عظیمالروم این سخن را شنید، دستور خود را مشخص کرد.
کین سخن باز هم از آن نمطست
نه چو دیگر سخن حدیث بطست
هوش مصنوعی: این گفتار باز هم از همان الگو و شیوه است و نه مانند دیگر گفتارها که حکایتی بیاساس دارند.
شد خجل زان جواب و گشت خموش
گشت در گوش او چو حلقهٔ گوش
هوش مصنوعی: او از آن جواب شرمنده شد و ساکت ماند، مانند حلقهای که در گوشش قرار دارد.
شاه باید که وقت خلوت و بار
در همه کارها بود بیدار
هوش مصنوعی: سلطان باید در زمان تنهایی و در موقعیتهای مهم، همواره هوشیار و آگاه باشد.