گنجور

بخش ۱۴ - حکایت در حلم و بردباری نوشیروان

حاجبی بُرد جام نوشروان
دید آن شاه و کرد ازو پنهان
دل خازن ز بیم شه برخاست
جام جُستن گرفت از چپ و راست
خازن از بیم جان خود بشتاب
هرکسی را همی نمود عذاب
جان خازن بتافت از پی جام
گشت از بیم شاه خون‌آشام
به امید و به راحت و غم و درد
هرکسی را مطالبت می‌کرد
شاه گفتش مرنج و باد مسنج
بی‌گنه را مدار در غم و رنج
دل خود را به جای خود بازآر
بی‌گنه را بدین گنه مازار
چیست بهتر ز خیره جوشیدن
پرده‌ای بر گناه پوشیدن
کانکه برداشت جام ندهد باز
وانکه دانست فاش نکند راز
شاه روزی میان رهگذری
دزد خود را بدید با کمری
کرد اشارت به خنده بی‌باری
کین از آن جام هست گفت آری
آنت بخشودن اینت بخشیدن
آنت پاشیدن اینت پوشیدن
گبری از دزد برگرفت آن را
نیم از آن بس بُوَد مسلمان را
چکنی پس چو دست رس داری
تو و آزردن و ستمگاری
قفس از جور تو چو بشکستم
رستمی تو من از ستم رَستم
هیچ کوته مدار از این و از آن
به زیان و به سود دست و زبان
به زبان می خراش جانها را
به تبر می‌تراش کانها را
آخرالامر از این خراش و تراش
بانگ مرگت شود به عالم فاش
ظالمی کو به جور شد موصوف
جور او شانه گشت و جان تو صوف
گِرد او بهر نان و آب مگرد
خونش خور گر حلال خواهی خورد
خون صورت همی نگویم من
تو بهانه مریس و کفر متن
خون او خور تو از دعای سحر
که دعای سحر به از خنجر
شاه چون عادلست باید بود
با سپاه و رعیّت از پی سود
روز روشن به جود کوشیدن
شب تاری به راز پوشیدن

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حاجبی بُرد جام نوشروان
دید آن شاه و کرد ازو پنهان
هوش مصنوعی: یک نگهبان، جامی از نوشروان را دید و وقتی شاه را دید، آن جام را پنهان کرد.
دل خازن ز بیم شه برخاست
جام جُستن گرفت از چپ و راست
هوش مصنوعی: دل خزانیده به خاطر ترس از پادشاه بلند شد و به دنبال یک جام نوشیدنی از سمت چپ و راست گشت.
خازن از بیم جان خود بشتاب
هرکسی را همی نمود عذاب
هوش مصنوعی: خازن به خاطر نگرانی از جان خودش، به سرعت به کار مشغول شد و برای هر کسی عذابی را نمایان می‌کرد.
جان خازن بتافت از پی جام
گشت از بیم شاه خون‌آشام
هوش مصنوعی: جان خازن از ترس شاه خون‌آشام به سمت جام رفت و پرواز کرد.
به امید و به راحت و غم و درد
هرکسی را مطالبت می‌کرد
هوش مصنوعی: هر فردی را با امید و آرامش و همچنین غم و دردش می‌شناختی.
شاه گفتش مرنج و باد مسنج
بی‌گنه را مدار در غم و رنج
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: نگران نباش و با زودرنجی خودت را ناراحت نکن، برای کسانی که بی‌گناه هستند، نباید غم و اندوه ایجاد کرد.
دل خود را به جای خود بازآر
بی‌گنه را بدین گنه مازار
هوش مصنوعی: دل خود را سر و سامان بده و نگذار که بی‌گناهی به خاطر گناه من آزار ببیند.
چیست بهتر ز خیره جوشیدن
پرده‌ای بر گناه پوشیدن
هوش مصنوعی: هیچ چیزی بهتر از این نیست که در برابر گناهان خود پرده‌ای بکشیم و آنها را مخفی کنیم.
کانکه برداشت جام ندهد باز
وانکه دانست فاش نکند راز
هوش مصنوعی: هر کس که جام را برداشت، آن را دوباره بازنمی‌گرداند و کسی که به حقیقت پی برد، راز را فاش نمی‌کند.
شاه روزی میان رهگذری
دزد خود را بدید با کمری
هوش مصنوعی: یک روز شاه در میان راه، دزدی را دید که با کمری در حال عبور بود.
کرد اشارت به خنده بی‌باری
کین از آن جام هست گفت آری
هوش مصنوعی: او با اشاره‌ای به خنده‌ای بی‌خبر از غم و اندوه، به آن جام اشاره کرد و گفت که این دیگر حقیقت دارد.
آنت بخشودن اینت بخشیدن
آنت پاشیدن اینت پوشیدن
هوش مصنوعی: بخشی از وجود تو به دیگران تعلق دارد، پس برای خوب بودن و بخشیدن به دیگران، خودت را نیز آماده کن. اگر تو در فکر و عمل به دیگران کمک کنی، به نوعی خودت را نیز می‌پوشانی و پنهان می‌کنی.
گبری از دزد برگرفت آن را
نیم از آن بس بُوَد مسلمان را
هوش مصنوعی: اگر فردی از یک دزد چیزی را بگیرد، نصف آن برای او کافی است، حال آنکه مسلمان باید به این موضوع توجه بیشتری داشته باشد.
چکنی پس چو دست رس داری
تو و آزردن و ستمگاری
هوش مصنوعی: اگر قدرتی داری، مانند ضربه زدن به کسی که آسیب می‌بیند، نباید از آن برای آزار و ظلم کردن استفاده کنی.
قفس از جور تو چو بشکستم
رستمی تو من از ستم رَستم
هوش مصنوعی: وقتی از ظلم و ستم تو رهایی یافتم، مانند رستمی قوی و نیرومند شدم.
هیچ کوته مدار از این و از آن
به زیان و به سود دست و زبان
هوش مصنوعی: هیچ‌گاه به خاطر نفع یا ضرر شخصی، از دیگران قضاوت نکن و فراموش نکن که ممکن است زبان و دستت به‌طرز نادرستی درباره‌ی دیگران صحبت کند.
به زبان می خراش جانها را
به تبر می‌تراش کانها را
هوش مصنوعی: با کلامی تند و آزاردهنده، دل‌ها را آسیب می‌زنند و با تبرزین، عواطف و احساسات را شکل می‌دهند.
آخرالامر از این خراش و تراش
بانگ مرگت شود به عالم فاش
هوش مصنوعی: در نهایت، آثار و نشانه‌های زخم و آسیب که به جان تو وارد شده، به طور آشکار خبر از مرگ تو خواهد داد.
ظالمی کو به جور شد موصوف
جور او شانه گشت و جان تو صوف
هوش مصنوعی: ظالمی که به ظلم خود شناخته شده است، ظلم او مانند شانه‌ای می‌شود و جان تو هم طبق این ظلم شکل می‌گیرد.
گِرد او بهر نان و آب مگرد
خونش خور گر حلال خواهی خورد
هوش مصنوعی: برای اینکه به حلال بودن غذا و آب توجه داشته باشی، نباید به خاطر منافع مادی و دنیایی، خون و زندگی کسی را تحت تأثیر قرار دهی.
خون صورت همی نگویم من
تو بهانه مریس و کفر متن
هوش مصنوعی: من از خون صورت و رنج‌هایی که می‌کشم سخن نمی‌گویم، تو دیگر بهانه نیاور و کفر نکن.
خون او خور تو از دعای سحر
که دعای سحر به از خنجر
هوش مصنوعی: در هنگام سحر، دعا و نیایش او به تو جان می‌دهد و ارزشش بیشتر از زدن خنجر است.
شاه چون عادلست باید بود
با سپاه و رعیّت از پی سود
هوش مصنوعی: شاه باید عادل باشد و همواره به فکر منافع سپاهیان و مردم خود باشد.
روز روشن به جود کوشیدن
شب تاری به راز پوشیدن
هوش مصنوعی: در روز، باید با تلاش و زحمت کار کرد و در شب، رازها و دلایل درون را پنهان نگه داشت.