بخش ۱۳ - التمثّل فی عصمة قتل المظلوم
همچنین شاه ماضی با جود
ناصرِ دین سرِ کرم مسعود
گشت بر بوالحسین میمندی
متغیر ز چونی و چندی
رفع کردند مر ورا در کار
از شیانی درم هزار هزار
عاقبت کشته شد بناحق و جور
هیچ نابوده کار او را غور
مادری پیر داشت بس عاجز
که نبودی دعاش را حاجز
شاه را گفت مُفسدی احوال
که کند مُرغوار به جان تو زوال
دل این زن به عذرها خوش کن
کینه را در دلت میفکن بُن
شاه یک شب سحرگهی برخاست
برِ زن رفت و عذر رفته بخواست
گفت بد کردم و پشیمانم
زین سبب بد مخواه برجانم
رفتنی رفت وین قضا بشتافت
تیر بگذشته چون توان دریافت
نیز بر من دعای بد تو مکن
بودنی بود در نورد سخن
پیرزن گفت کی جهان را شاه
از منی زین سبب تو عذر مخواه
چون کنم من دعای بد حاشا
یا زنم مُرغوای بد حاشا
میرِ ماضی بدو همی دنیی
داد و ت نیز دادیش عقبی
دنیی و عقبی از شما داریم
حق این کی بخیره بگذاریم
یافتست از تو و پدر پسرم
دنیی و عقبی این غم از چه خورم
به تلافی مال دنیی و دین
کی کنم خیره ای ملک نفرین
او جهان داد و تو شهادت و اجر
نیست جای غم و ملامت و زجر
نیست اندیشهای ز من بحلی
از توام نیست زین سبب خجلی
حاشللّٰه که من بدت گویم
یا زوال کمالِ تو جویم
شاه آزاده این سخن بشنید
پیرزن را به مادری بگزید
زان خجالت به دل پشیمان شد
چشمش از حال رفته گریان شد
خون ناحق نگر نریزی هیچ
ورنه نار جحیم را ببسیچ
خون ناحق ز کارهاست بتر
خون ناحق کندت زیر و زبر
بخش ۱۲ - در خون ناحق ریختن حکایت مأمون: چون تبه شد خلافت مأمونبخش ۱۴ - حکایت در حلم و بردباری نوشیروان: حاجبی بُرد جام نوشروان
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همچنین شاه ماضی با جود
ناصرِ دین سرِ کرم مسعود
هوش مصنوعی: شاه پیشین که در بخشش و سخاوت به ناصر دین معروف است، به مهربانی مسعود نیز اشاره دارد.
گشت بر بوالحسین میمندی
متغیر ز چونی و چندی
هوش مصنوعی: حالت و ویژگیهای بوالحسین در حال تغییر و تحول است و به برخی از جزئیات و امور وابسته نیست.
رفع کردند مر ورا در کار
از شیانی درم هزار هزار
هوش مصنوعی: آنها کارش را از میان هزاران چیز مشکلساز، به خوبی انجام دادند و او را از این حواشی رها کردند.
عاقبت کشته شد بناحق و جور
هیچ نابوده کار او را غور
هوش مصنوعی: در پایان، او به ناحق و به وسوسههای ظالمانه کشته شد و هیچ چیز نمیتواند زحمات او را از بین ببرد.
مادری پیر داشت بس عاجز
که نبودی دعاش را حاجز
هوش مصنوعی: مادری سالخورده و ناتوان داشت که هیچ چیز نمیتوانست مانع از دعا کردنش شود.
شاه را گفت مُفسدی احوال
که کند مُرغوار به جان تو زوال
هوش مصنوعی: شاه به کسی گفت: آیا به تو میگوید که چه خطراتی برای جانت وجود دارد، همچنان که پرندهای در معرض نابودی است؟
دل این زن به عذرها خوش کن
کینه را در دلت میفکن بُن
هوش مصنوعی: دل این زن را با دلایل و بهانهها شاد کن و در دل خود کینه و دشمنی را نپروران.
شاه یک شب سحرگهی برخاست
برِ زن رفت و عذر رفته بخواست
هوش مصنوعی: شاه در یک صبح زود از خواب بیدار شد و به سوی همسرش رفت و از او خواست تا دلخوری پیشین را فراموش کند.
گفت بد کردم و پشیمانم
زین سبب بد مخواه برجانم
هوش مصنوعی: من بدکردم و از کار خود پشیمانم، بنابراین از من کینه و بدی نطلب.
رفتنی رفت وین قضا بشتافت
تیر بگذشته چون توان دریافت
هوش مصنوعی: رفتنی رفت و قضا سریع پیش رفت، مانند تیر از کمان رها شده که دیگر نمیتوان آن را بازگرداند.
نیز بر من دعای بد تو مکن
بودنی بود در نورد سخن
هوش مصنوعی: بر من دعای بد نکن، چرا که سخن موجب میشود که سرنوشتی رقم بخورد.
پیرزن گفت کی جهان را شاه
از منی زین سبب تو عذر مخواه
هوش مصنوعی: پیرزن گفت که تو از من شروع نکن و عذرخواهی نکن، زیرا شاه دنیا را من از خودم نمیدانم.
چون کنم من دعای بد حاشا
یا زنم مُرغوای بد حاشا
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم آرزوی بدی کنم، هرگز! یا اینکه به پرنده بدی صدمه بزنم، هرگز!
میرِ ماضی بدو همی دنیی
داد و ت نیز دادیش عقبی
هوش مصنوعی: رهبر گذشته به او دنیا را بخشید و تو هم به او پاداش آخرت را عطا کردی.
دنیی و عقبی از شما داریم
حق این کی بخیره بگذاریم
هوش مصنوعی: ما در دنیای خود و در آخرت امیدوار به شما هستیم، اما حق این است که بر اساس خیر و نیکی عمل کنیم.
یافتست از تو و پدر پسرم
دنیی و عقبی این غم از چه خورم
هوش مصنوعی: از تو و پدر تو، پسرم به دنیا و آخرت دست یافته است؛ من نمیدانم چرا باید این غم را تحمل کنم.
به تلافی مال دنیی و دین
کی کنم خیره ای ملک نفرین
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که در پاسخ به پول و ارزشهای دنیوی و مذهبی، چه کسی را میتوان ملامت کرد و به چه چیزهایی باید توجه کرد. به نوعی، فرد ممکن است نگران عواقب و مجازاتهای دنیوی و آخرتی باشد و در عین حال به تفکر درباره چیزهای بزرگتر و مهمتر بپردازد.
او جهان داد و تو شهادت و اجر
نیست جای غم و ملامت و زجر
هوش مصنوعی: او جهان را آفرید و تو به عنوان گواهی بر آن قرار گرفتهای، بنابراین به خاطر درد و رنج نباید غمگین یا ملامت شوی؛ چرا که پاداشی در انتظار توست.
نیست اندیشهای ز من بحلی
از توام نیست زین سبب خجلی
هوش مصنوعی: اندیشهای از من نیست که به فکر تو بیفتد؛ بنابراین، من از این موضوع خجالت نمیکشم.
حاشللّٰه که من بدت گویم
یا زوال کمالِ تو جویم
هوش مصنوعی: من هرگز نخواهم گفت که تو بد هستی یا به دنبال کاهش کمال و زیبایی تو خواهم رفت.
شاه آزاده این سخن بشنید
پیرزن را به مادری بگزید
هوش مصنوعی: شاه آزاد و با کرامتی این سخن را شنید و تصمیم گرفت که این پیرزن را به عنوان مادر خود انتخاب کند.
زان خجالت به دل پشیمان شد
چشمش از حال رفته گریان شد
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و خجالت، دلش ناامید شد و چشمانش که از حال رفته بودند، به گریه افتادند.
خون ناحق نگر نریزی هیچ
ورنه نار جحیم را ببسیچ
هوش مصنوعی: اگر به ناحق خون کسی را بریزی، این کار تو را به عذاب جهنم میکشاند.
خون ناحق ز کارهاست بتر
خون ناحق کندت زیر و زبر
هوش مصنوعی: خون ناحق به دست آمده از کارهای نادرست میتواند به تو آسیب بزند و اوضاعت را به هم بریزد.