گنجور

بخش ۶۳ - التمثیل فی‌تعلیم الاب‌الغافل لابن الجاهل فی‌التصوّف

پسری داشت شیخ ناهموار
گنج پرداز و رنج نابردار
پیر روزی ز بهر نصح و نیاز
گشت راضی به صلح نان و پیاز
بر سر مجمع از سرِ آزار
گفت پورا سر از کبود برآر
رو چو زر بایدت سفیهی کن
ور سریت آرزو فقیهی کن
وز زر و سر همی بخواهی راست
مال و جان پدر بجمله تراست
تا ترا کسب و جای و جاه دهد
زانکه این صوفیی خدای دهد
او هدایت دهد تو جهد بکن
کار کن کار و بر میار سخن
جان ندید از جهان پر دردی
با تو جز نقد ناجوانمردی
با چنین نقد زیف و روی نه خوب
یوسفی کی فروشدت یعقوب
نرهد یک نصیبه‌جوی از نار
زانکه رشوت دهست رشوت خوار
تو به صفو و صفات صوفی باش
پوست کو کوفیی و کوفی باش
باش همچو چراغ در ماتم
مرگ با دلق و سوک هر سه بهم
پیش مردن بمیر تا برهی
ورنه مردی ازو به جان نجهی
همچنین باش در نقاب سرشت
تا نریزد جمالت آب بهشت
سوی اصل از سرای محنت و داغ
با لباس کبود رو چو چراغ
چون نداری مناهی اندر پیش
ز احتساب خرد بجو مندیش
مفلسی مایه ساز تا برهی
از بلاها و زشتی و تبهی
عاشقان آن زمان که رای آرند
هر دو عالم به زیر پای آرند
ملکوت این چنین گدایی را
جان دهند از پی رضایی را
هرکه برتر ز جان مکان دارد
خانه بر فرق فرقدان دارد
هرکه برتر ز جان مقر دارد
کی فرودش نهد چو بردارد
خویشتن را فدای یاران کن
کشت بیگانه پر ز باران کن
خود عباپوش و خز به یاران ده
جو تو خور گندمی به ایشان ده
سقری گرسنه‌ست بر گذرت
مال و جاهست هیزم سقرت
گرچه هستت چنین سقر در پیش
هیزم او مشو و زو مندیش
هیزم این سقر ز جاه بُوَد
وانچه داری به جاه چاه بُوَد
گرچه هستی کنون ز غفلت خوش
سرنگون در فتی در آن آتش
گرچه نمرود آتشی بر کرد
نه چو آتش علف نیافت نخورد
چون شنید او خطاب حق با نار
سرد و خوش طبع شد چو دانهٔ نار
زر نداری چه غم خوری ز امیر
خر نداری چه ترسی از خر گیر
ای فرومایگان شطّ قدم
وی فروماندگان بحرِ عدم
باش تا در رسد بهار شما
تا چه گلها دمد ز خار شما
دستِ مشاطهٔ بهارِ ازل
تا چه آراید از عروس عمل
لیک آن ره ببین که داری پیش
از درِ نفس تا دَرِ دل خویش
هرکه از جاه خویش درماند
چوب ردّش به صدر حق راند
وان کسانی که مرد این راهند
از نهاد زمانه آگاهند
بنیوش این حدیث بی‌زرقی
دل منه بر فروغ هر برقی
صفت و حال صوفیان این است
راه دین این و صدق جان این است

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پسری داشت شیخ ناهموار
گنج پرداز و رنج نابردار
هوش مصنوعی: یک پسر داشت شیخی که با سختی و تلاش به جستجوی گنج پرداخت، اما از رنج و زحمت چیزی نمی‌برد.
پیر روزی ز بهر نصح و نیاز
گشت راضی به صلح نان و پیاز
هوش مصنوعی: روزی، یک پیرمرد به خاطر مشاوره و نیاز به کمک، به آشتی با زندگی ساده‌ای که شامل نان و پیاز بود، راضی شد.
بر سر مجمع از سرِ آزار
گفت پورا سر از کبود برآر
هوش مصنوعی: در میان جمع، بر اثر آزار، فرزندش را به بلندای سر از کبودی خارج کن.
رو چو زر بایدت سفیهی کن
ور سریت آرزو فقیهی کن
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ات مانند طلاست، باید خود را به سفاهت بیندازی و جلوی دیگران ساده و بی‌خبر از دنیا رفتار کنی. اما اگر آرزوی بزرگی داری، باید به درک و دانایی دست یابی و خود را از نظر فکری غنی کنی.
وز زر و سر همی بخواهی راست
مال و جان پدر بجمله تراست
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از طلا و مقام دست بکشی، باید بدانی که ثروت و جان پدرت تماماً متعلق به توست.
تا ترا کسب و جای و جاه دهد
زانکه این صوفیی خدای دهد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر تو به مقام و جایگاه اجتماعی دست یابی، این برکت الهی و معرفت روحانی است که نصیبت شده است. در واقع، دستیابی به ثروت و موفقیت به لطف و رحمت خداوند به تو عطا می‌شود.
او هدایت دهد تو جهد بکن
کار کن کار و بر میار سخن
هوش مصنوعی: او به تو راهنمایی می‌کند، پس تلاش کن و کار کن، سخن و عمل خود را به نتیجه برسان.
جان ندید از جهان پر دردی
با تو جز نقد ناجوانمردی
هوش مصنوعی: زندگی برای من پر از رنج و درد بوده و تنها چیزی که از تو می‌بینم، خیانت و ناامردی است.
با چنین نقد زیف و روی نه خوب
یوسفی کی فروشدت یعقوب
هوش مصنوعی: با چنین زیبایی و چهره‌ی نیکو که به اندازه‌اش ارزش واقعی وجود ندارد، یعقوب چگونه می‌تواند تو را بفروشد؟
نرهد یک نصیبه‌جوی از نار
زانکه رشوت دهست رشوت خوار
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال سهم خود از نار (آتش) است، از آن می‌هراسد؛ زیرا که رشوه‌دهنده، خود در دام رشوه‌خواری گرفتار می‌شود.
تو به صفو و صفات صوفی باش
پوست کو کوفیی و کوفی باش
هوش مصنوعی: به معنای این است که با روح و ویژگی‌های یک صوفی زندگی کن، اما در ظاهر مانند یک کوفی باش. یعنی درونی پاک و روحانی داشته باش، اما در ظواهر به همان شکل و شمایل معمولی بمان.
باش همچو چراغ در ماتم
مرگ با دلق و سوک هر سه بهم
هوش مصنوعی: در غم و اندوه مرگ، مانند چراغی باش که در این تلخی، با لباس و حالت مناسب در کنار هم قرار گرفته‌اند.
پیش مردن بمیر تا برهی
ورنه مردی ازو به جان نجهی
هوش مصنوعی: پیش از آنکه بمیرم، باید از دنیا و مشکلاتش دوری گزینم تا به آرامش برسم؛ در غیر این صورت، اگر درگیر دغدغه‌ها و سختی‌ها باشم، هرگز نمی‌توانم از آن‌ها رهایی یابم.
همچنین باش در نقاب سرشت
تا نریزد جمالت آب بهشت
هوش مصنوعی: به همان گونه که هستی بمان و طبیعی باش تا زیبایی‌ات مانند آب بهشت خراب نشود.
سوی اصل از سرای محنت و داغ
با لباس کبود رو چو چراغ
هوش مصنوعی: به سوی اصل و ریشه‌ات برو، از دنیای پر از درد و غم فاصله بگیر. با لباس نمادین و معنوی‌ات، مانند چراغی در تاریکی، روشنایی بیافروز.
چون نداری مناهی اندر پیش
ز احتساب خرد بجو مندیش
هوش مصنوعی: وقتی مانع یا راهی برای جلوگیری از کارهای نادرست نداری، از حساب و کتاب عقل فاصله نگیرید و نگران نباشید.
مفلسی مایه ساز تا برهی
از بلاها و زشتی و تبهی
هوش مصنوعی: فقر و ناتوانی به تو کمک می‌کند تا از خطرات، زشتی‌ها و بدبختی‌ها دور بمانی.
عاشقان آن زمان که رای آرند
هر دو عالم به زیر پای آرند
هوش مصنوعی: عاشقان زمانی که تصمیم بگیرند، می‌توانند هر چیزی را بدست آورند و بر جهان تسلط یابند.
ملکوت این چنین گدایی را
جان دهند از پی رضایی را
هوش مصنوعی: آسمان‌ها و جهان معنوی به چنین گدا و درخواست‌کننده‌ای جان می‌دهند، به خاطر اینکه او به دنبال خشنودی و رضایت است.
هرکه برتر ز جان مکان دارد
خانه بر فرق فرقدان دارد
هوش مصنوعی: هر کس که مقام و منزلتش از جان بالاتر باشد، خانه‌اش بر بالای سر ستاره‌ها قرار دارد.
هرکه برتر ز جان مقر دارد
کی فرودش نهد چو بردارد
هوش مصنوعی: هر کسی که ارزش و جایگاهش از جان او بالاتر باشد، هرگز به زمین نخواهد آمد و کاهش نخواهد یافت.
خویشتن را فدای یاران کن
کشت بیگانه پر ز باران کن
هوش مصنوعی: خود را برای دوستان و یاران زندگی‌ات فدا کن و از خودخواهی و چهره‌های ناآشنا دوری کن.
خود عباپوش و خز به یاران ده
جو تو خور گندمی به ایشان ده
هوش مصنوعی: تو خودت لباس عبا بر تن کن و به دوستانت کمک کن. به آن‌ها جو و گندم بده تا نیازهایشان برطرف شود.
سقری گرسنه‌ست بر گذرت
مال و جاهست هیزم سقرت
هوش مصنوعی: تشنگی و نیازمندی به ثروت و مقام باعث می‌شود که انسان‌ها به‌سختی در زندگی دست و پا بزنند و همیشه دنبال بیشتر باشند. این شرایط به‌نوعی به مانند آتش سوزانی است که برای فروکش کردنش باید هیزم تهیه کرد.
گرچه هستت چنین سقر در پیش
هیزم او مشو و زو مندیش
هوش مصنوعی: هرچند که او در برابر تو موقعیت بدی دارد، اما تو به او فکر نکن و به خاطر او خود را در وضعیت بد قرار نده.
هیزم این سقر ز جاه بُوَد
وانچه داری به جاه چاه بُوَد
هوش مصنوعی: آتش‌زنه‌های این آتش‌سوزی ناشی از مقام و منزلت است و آنچه که تو داری به خاطر مقام، مانند چاهی عمیق خواهد بود.
گرچه هستی کنون ز غفلت خوش
سرنگون در فتی در آن آتش
هوش مصنوعی: هرچند که اکنون به خاطر غفلت در وضع بدی قرار داری، اما در دل آن درد و آتش، شکوفایی و فصل تازه‌ای نهفته است.
گرچه نمرود آتشی بر کرد
نه چو آتش علف نیافت نخورد
هوش مصنوعی: هرچند نمرود آتش بزرگی افروخت، اما این آتش، چون آتش علف نبود که بتواند به ابراهیم آسیب برساند.
چون شنید او خطاب حق با نار
سرد و خوش طبع شد چو دانهٔ نار
هوش مصنوعی: وقتی او صدای خدا را شنید، به آرامش و خوشروئی دست یافت، مانند دانه‌ای که درون آتش قرار می‌گیرد.
زر نداری چه غم خوری ز امیر
خر نداری چه ترسی از خر گیر
هوش مصنوعی: اگر پول نداری، نگران نباش؛ و اگر اسبی نداری، از گرفتن آن نترس.
ای فرومایگان شطّ قدم
وی فروماندگان بحرِ عدم
هوش مصنوعی: ای کسانی که در زندگی، از جایگاه‌تان پایین‌تر هستید، شما که در مسیر حرکت می‌کنید، در مقابل بزرگی و حقیقتی که وجود دارد، به عمق ناچیزی رسیده‌اید.
باش تا در رسد بهار شما
تا چه گلها دمد ز خار شما
هوش مصنوعی: بگذار بگذرد تا بهاری برسد که ببینی چه گل‌هایی از خار شما شکوفا می‌شوند.
دستِ مشاطهٔ بهارِ ازل
تا چه آراید از عروس عمل
هوش مصنوعی: دست آرایشگر بهار از روزگار آغاز تا چه زیبا عروس عمل را تزئین کند.
لیک آن ره ببین که داری پیش
از درِ نفس تا دَرِ دل خویش
هوش مصنوعی: اما ببین کدام راه را در زندگی انتخاب می‌کنی قبل از اینکه به خودت و دل خودت وارد شوی.
هرکه از جاه خویش درماند
چوب ردّش به صدر حق راند
هوش مصنوعی: هرکس که در مقام و موقعیت خود ناامید شود، همانند چوبی که به‌طور ناخواسته به طرف حق و حقیقت پرتاب می‌شود، از گردونه قدرت و مقامش رانده خواهد شد.
وان کسانی که مرد این راهند
از نهاد زمانه آگاهند
هوش مصنوعی: آن افرادی که در این مسیر قدم گذاشته‌اند، به خوبی از ویژگی‌ها و شرایط زمانه‌ای که در آن زندگی می‌کنند، آگاهی دارند.
بنیوش این حدیث بی‌زرقی
دل منه بر فروغ هر برقی
هوش مصنوعی: به شنیدن این کلام بی‌پرده توجه کن و دل خود را فریب نورهای زودگذر نده.
صفت و حال صوفیان این است
راه دین این و صدق جان این است
هوش مصنوعی: صوفیان به این شکل هستند که راهشان در دین بر پایه حقیقت و صداقت روح آنها قرار دارد.

حاشیه ها

1399/01/31 11:03
نظام الدین وفا

آیا وزن این بیت صحیح است:
لیک آن ره ببین که داری پیش
از درِ نفس تا دَرِ دل خویش