بخش ۵۸ - در صفت اهل تصوّف
هر گدایی که بینی از کم کم
پادشاهیست با خیول و علم
همه دردیکشان ولی بیظرف
همه مقری ولی نه صوت و نه حرف
چون سرِ عشق آن جهان دارند
همچو شمعند سر ز جان دارند
زانکه تاشان امید نبود و بیم
جانشان تن خورد چو شمع مقیم
پیش امرش چو کلک برجسته
سر قدم کرده و میان بسته
سگ درَد پوستین درویشان
ورنه چرخ است بندهٔ ایشان
باش تا روز حشر برخیزند
همه در دامنِ دل آویزند
تا ببینی تو خاصه بر درِ یار
پیش هریک هزار مرتبه دار
حرکت رفته از اشارتشان
حرفها جسته از عبارتشان
منتهای امیدشان تا او
قبلهشان او و انسشان با او
همه خواهی که باشی او را باش
رو برش سوی خویش هیچ مباش
ژالهٔ ذل ز دل مران هرگز
کز ره ذل رسی به گلشن عزّ
بخش ۵۷ - اندر تصوّف و زهد ذکر التصوّف الزم علی الحقیقة لان فیه نجاة الخلیفة: آنکه در بند مال و اسبابندبخش ۵۹ - در طلب کردن از در دلها: درِ دل کوب تا رسی به خدای
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر گدایی که بینی از کم کم
پادشاهیست با خیول و علم
هوش مصنوعی: هر فردی که به نظر میرسد فقیر و نیازمند است، میتواند با تلاش و دانش، به موقعیتی بزرگ و سلطنتی دست یابد.
همه دردیکشان ولی بیظرف
همه مقری ولی نه صوت و نه حرف
هوش مصنوعی: همه در حال تحمل درد و رنج هستند، اما هیچکدام ظرفیت پذیرش این درد را ندارند. همه در یک مکان تجمع کردهاند، اما نه صدایی از آنها بلند میشود و نه صحبتی در بینشان هست.
چون سرِ عشق آن جهان دارند
همچو شمعند سر ز جان دارند
هوش مصنوعی: کساني که در عشق به سر میبرند، مانند شمعی هستند که وجودشان را برای روشنی و حیات دیگران فدای میکنند. آنها جان خود را برای عشق میگذارند و همواره درخشان و پرنورند.
زانکه تاشان امید نبود و بیم
جانشان تن خورد چو شمع مقیم
هوش مصنوعی: چون امیدی نداشتند و ترس جانشان را در فشار قرار داده بود، مانند شمعی که در حال سوختن است، تنشان را میخورد.
پیش امرش چو کلک برجسته
سر قدم کرده و میان بسته
هوش مصنوعی: در برابر فرمان او، مانند قلمی که بر روی کاغذ فواره میزند، با افتخار و احترام سر تعظیم فرود آورده و در دل خود را آماده کردهام.
سگ درَد پوستین درویشان
ورنه چرخ است بندهٔ ایشان
هوش مصنوعی: اگرچه درویشی به داشتن لباس پست و سادهای مانند پوستین وابسته است، اما در حقیقت سرنوشت و روزگار آنها نیز مانند یک چرخ در حال گردش است و به نوعی تحت کنترل وضعیت و تقدیر قرار دارد.
باش تا روز حشر برخیزند
همه در دامنِ دل آویزند
هوش مصنوعی: تا روز قیامت صبر کن، که همهی مردم در آن روز برای کمک و حمایت به تو خواهند آمد و در دامن تو خواهند آویخت.
تا ببینی تو خاصه بر درِ یار
پیش هریک هزار مرتبه دار
هوش مصنوعی: تا ببینی که چقدر برای معشوق مهم هستی، باید بارها در برابر درِ او انتظار بکشی.
حرکت رفته از اشارتشان
حرفها جسته از عبارتشان
هوش مصنوعی: حرکت و جنبش آنها از نشانهها و اشارههایشان آغاز شده و کلمات و سخنها نیز از بیان و عباراتی که دارند، برآمدهاند.
منتهای امیدشان تا او
قبلهشان او و انسشان با او
هوش مصنوعی: امید و آرزوی آنها به این است که او همان محبوبی باشد که به سویش روی میآورند و با او نزدیکی و دوستی دارند.
همه خواهی که باشی او را باش
رو برش سوی خویش هیچ مباش
هوش مصنوعی: هرچقدر که بخواهی، باید مانند او باشی و به سوی او روی بیاوری، اما هیچگاه نباید به خودت مشغول شوی.
ژالهٔ ذل ز دل مران هرگز
کز ره ذل رسی به گلشن عزّ
هوش مصنوعی: باران اشک را از دل دور نکن، چرا که اگر از مسیر ذلت عبور کنی، به باغ عزت نخواهی رسید.