گنجور

بخش ۵۱ - اندر نگاه داشتن راز و مشورت کردن

سر چه پوشی که در بهاران گِل
راز پنهان ندارد اندر دل
با بهان رای زن ز بهر بهی
کز دو عقل از عقیله باز رهی
کز تن دوست در سرای مجاز
جان برون آید و نیاید راز
راز مر دوست را چو جان باشد
زان چو جان در دلش نهان باشد
راز پنهان نداشت ایج لبیب
در غم و علّت از حبیب و طبیب
از طبیب ار نهان کنی تو اصول
به نگردی بماندی معلول
جمله علّت بگوی و راز مگوی
وآنچه بشنیده‌ای تو باز مگوی
راز دل چو مرغ و دانه بُوَد
راز بر دل چو دود خانه بُوَد
دانه چون مرغ خورد شد ناچیز
وآنچه بر دل نهاده شد چون تیز
نرهد جان جانت زین دو مگر
تا نکردی نهانش جای دگر
با قوی گو اگر بگویی راز
زانکه باشد قوی ضعیف آواز
اینکه گفتم چو عاقلان بپذیر
ورنه از پیل و خر قیاسی گیر
زنده سر جز به زنده نسپرده‌ست
زانکه سر جان زنده را مُرده‌ست
هرکه مرده است راز مردان را
دُر کند پس صدف کند جان را
تا صدف را به کارد نشکافند
همچو دریا ز موج کی لافند
تو نیابی بخاصه راز ملوک
خیره باهم نشین پنبه و دوک

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر چه پوشی که در بهاران گِل
راز پنهان ندارد اندر دل
هوش مصنوعی: چرا باید سرت را بپوشانی، در حالی که در بهار، رازهای پنهانی در دل وجود ندارد؟
با بهان رای زن ز بهر بهی
کز دو عقل از عقیله باز رهی
هوش مصنوعی: با کمک رای و مشورت زنان، به دنبال نیکی برو، چرا که از دو عقل، پیروزی به دست می‌آید.
کز تن دوست در سرای مجاز
جان برون آید و نیاید راز
هوش مصنوعی: از بدن دوست در دنیای فانی، جان خارج می‌شود و رمزی نمی‌آید.
راز مر دوست را چو جان باشد
زان چو جان در دلش نهان باشد
هوش مصنوعی: راز محبت دوست مانند جان است، زیرا این راز در دل او پنهان شده است.
راز پنهان نداشت ایج لبیب
در غم و علّت از حبیب و طبیب
هوش مصنوعی: در دل بی‌خبر از غم‌ها و مشکلات، کسی نمی‌تواند درد و غم خود را از عاشق و درمانگر پنهان کند.
از طبیب ار نهان کنی تو اصول
به نگردی بماندی معلول
هوش مصنوعی: اگر تو اصول و قواعد درمان را از پزشک پنهان نگه‌داری، هرگز نمی‌توانی بهبودی یابی و به همان حال باقی می‌مانی.
جمله علّت بگوی و راز مگوی
وآنچه بشنیده‌ای تو باز مگوی
هوش مصنوعی: همه چیز را بگو، اما از رازها سخن نگو و آنچه را که شنیده‌ای دوباره تکرار نکن.
راز دل چو مرغ و دانه بُوَد
راز بر دل چو دود خانه بُوَد
هوش مصنوعی: اگر دل انسانی پر از راز باشد، مانند مرغی است که به دانه‌ای دل بسته؛ این راز در دلش مانند دودی است که در خانه موجب تاریکی و پنهانی می‌شود. بر این اساس، رازهای دل می‌توانند هم جاذبه داشته باشند و هم موجب ایجاد فضای مبهم و غیرقابل دسترس.
دانه چون مرغ خورد شد ناچیز
وآنچه بر دل نهاده شد چون تیز
هوش مصنوعی: دانه وقتی که خورده می‌شود، به چیزی کوچک و بی‌اهمیت تبدیل می‌شود و آنچه که در دل گذاشته شده، به چیزی تند و پر از احساس و شور و شوق تبدیل می‌گردد.
نرهد جان جانت زین دو مگر
تا نکردی نهانش جای دگر
هوش مصنوعی: اگر روح تو از این دو راه خارج نشود، پس چرا آن را در جایی دیگر پنهان نکردی؟
با قوی گو اگر بگویی راز
زانکه باشد قوی ضعیف آواز
هوش مصنوعی: اگر با فردی قوی و توانا راز خود را بگویی، باید مراقب باشی؛ زیرا آنها ممکن است از این راز علیه تو استفاده کنند و به شکلی آسیب‌زای آن را فاش کنند.
اینکه گفتم چو عاقلان بپذیر
ورنه از پیل و خر قیاسی گیر
هوش مصنوعی: اگر به سخنان من مانند عاقلان گوش دهی و آنها را بپذیری، خوب است؛ وگرنه می‌توانی از تفاوت‌های بین فیل و خر مثال بیاوری و نتیجه‌گیری کنی.
زنده سر جز به زنده نسپرده‌ست
زانکه سر جان زنده را مُرده‌ست
هوش مصنوعی: فقط کسانی که زندگی واقعی دارند می‌توانند سر خود را به دست زندگی بسپارند، زیرا جانی که به زندگی حقیقی دست نیافته، مانند مرده است.
هرکه مرده است راز مردان را
دُر کند پس صدف کند جان را
هوش مصنوعی: هر که در گذشتگان است، حقیقت و رازهای بزرگ مردان را درک می‌کند و روح خود را مثل گوهری ارزشمند به تصویر می‌کشد.
تا صدف را به کارد نشکافند
همچو دریا ز موج کی لافند
هوش مصنوعی: تا وقتی که صدف را نشکافند، نمی‌توانند به زیبایی و گنجینه‌های درونش پی ببرند. مانند دریا که از امواجش کسی نمی‌تواند به عمق و رازهایش پی ببرد.
تو نیابی بخاصه راز ملوک
خیره باهم نشین پنبه و دوک
هوش مصنوعی: اگر تو به رازهای خاص و مهم پادشاهان دسترسی نداشته باشی، نباید انتظار داشته باشی که با افرادی ساده و بی‌خبر از دنیا، مثل کسی که با پنبه و دوک کار می‌کند، دور هم نشینی و گفتگو کنی.