گنجور

بخش ۴۹ - اندر دور قمر و گردش روزگار

دور ماهست و خلق را از ماه
عمر ماهست چون رهش کوتاه
هرکرا ماه پرورد به کنار
شیر خواره‌اش دوتا کند چو خیار
با رونده روندگان پایند
بام خرگه به گِل نیندایند
خانهٔ جانت را به سال و به ماه
پاره پاره کنند چون خرگاه
چنبر چرخ و اختر شر و شور
این چو حرّاقه دان و آن چو بلور
می‌کشندت به خود به دام و به دم
پاسبانان گنبد اعظم
لیک اگر یورتگه ز عزّ سازند
هم ازو خرگهیت پردازند
بر تو عمر تو القیامة خواند
زانکه واللیل والضحاش نماند
چون برآید ز چرخ عمر تو شید
شید مرگ آنگه عود او شد بید
چون ببیندت آن زمان با ذل
راست چون در بهار نرگس و گل
لیک گه عزّ و گاه ذُل سازند
کار و بارت همه براندازند
عقل داند به عقل باز شناخت
دیده را جز به دیده نتوان یافت
که یکی شمع زنده کرد به باغ
به یکی بوسه صدهزار چراغ
گر کسی از اثیر برگذرد
دوربین زان بُوَد که دیده خورد
جنس از جنس باز دارد رنج
که ترازو بُوَد ترازو سنج
مبرد ار چند چیزها ساید
مبرد دیگرش بفرساید
با گرانجان مگوی هرگز راز
کاسیا چون دو شد شود غمّاز
اندرین خر سرای نویی تو
به چه مانی مرا نگویی تو
خرِ عیسی گرسنه بر آخُر
دامن راه کهکشان پر دُر
ار بسان ذباب ماندی باز
چکنی تخم خشم و شهوت و آز
دست دیوان گشاده خاتم جم
خواب شه بسته شب به سحر و به دم
یار در راه چون روان باشد
بی‌روان مرد چون روان باشد
دوستان در ره صلاح و صواب
یکدگر را مدد بوند چو آب
مرد باید که اهل دیده بُوَد
تا در این راه حق گزیده بُوَد
چون ندارد بصارت اندر کار
نشنوده است یا اولی‌الابصار
دیدهٔ دل ترا چو نیست قریر
نیستی در نهاد کار بصیر
اهل دین را جز اهل دین نگزید
دید را جز به دیده نتوان دید
یار ناجنس تخم خواب آمد
یار همجنس پای آب آمد
دوستان همچو آب ره سپرند
کآبها پایهای یکدگرند
راه بی‌یار زفت باشد زفت
جز به آب آب کی تواند رفت
با رفیقان سفر مقر باشد
بی‌رفیقان مقر سقر باشد
بس نکو گفته‌اند هشیاران
خانه را راه و راه را یاران
کار بد هر که را رفیق بدست
زانکه بد رنگ عاجز از خردست
زین جهان همه سراسر غم
دلم از دل گرفت و از جان هم
آنکه زو چاره نیست یارش دان
وآنکه نه یارِ تست بارش دان
تازگی سرو و گل ز بارانست
زندگی جان و دل ز یارانست
دوست را کس به یک بلا نفروخت
بهر کیکی گلیم نتوان سوخت
آب را چون مدد بود هم از آب
گلستان گردد آنچه بود خراب
پس اگر این مدد بریده شود
میوه بر شاخ پژمریده شود
راه بی‌یار نیک نتوان رفت
ورنه پیش آیدت هزار آکفت
یار نیک اندرین زمانه کمست
زانکه غثّ و سمین کنون بهمست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دور ماهست و خلق را از ماه
عمر ماهست چون رهش کوتاه
هوش مصنوعی: دور ماه است و مردم عمرشان را به مانند ماهی که در حال گذر است می‌گذرانند، زیرا زندگی آنها کوتاه است.
هرکرا ماه پرورد به کنار
شیر خواره‌اش دوتا کند چو خیار
هوش مصنوعی: هر کس که ماه را پرورانده، به مانند دوتایی خیار کنار شیرخواره‌اش خواهد بود.
با رونده روندگان پایند
بام خرگه به گِل نیندایند
هوش مصنوعی: کسانی که به سوی پیشرفت قدم برمی‌دارند، هرگز به ذلت و شکست دچار نخواهند شد.
خانهٔ جانت را به سال و به ماه
پاره پاره کنند چون خرگاه
هوش مصنوعی: خانهٔ وجودت را مانند سرپناهی که با گذشت سال‌ها و ماه‌ها آسیب می‌بیند و تکه‌تکه می‌شود، تخریب کنند.
چنبر چرخ و اختر شر و شور
این چو حرّاقه دان و آن چو بلور
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف دو نوع از واقعیت‌ها می‌پردازد. "چنبر چرخ" به معنای حوادث و چرخش زمان است که می‌تواند مشکلات و آشفتگی‌هایی را به همراه داشته باشد. "اختر شر و شور" به ستاره‌ها و موقعیت‌های ناخوشایند اشاره دارد. در مقابل، "حرّاقه" و "بلور" نماد دو حالت مختلف از وجود و واقعیت هستند: یکی به آتش و حرارت و دیگری به شفافیت و لطافت. به طور کلی، شاعر به تضاد میان سختی‌های زندگی و زیبایی‌های آن اشاره می‌کند.
می‌کشندت به خود به دام و به دم
پاسبانان گنبد اعظم
هوش مصنوعی: تو را به دام و دامن نگهبانان گنبد بزرگ می‌کشند.
لیک اگر یورتگه ز عزّ سازند
هم ازو خرگهیت پردازند
هوش مصنوعی: اما اگر جایگاه تو را با عزت بسازند، باز هم از تو به گونه‌ای دیگر رفتار خواهند کرد.
بر تو عمر تو القیامة خواند
زانکه واللیل والضحاش نماند
هوش مصنوعی: بر تو روز قیامت خوانده می‌شود، زیرا دیگر شب‌ها و روزها باقی نمانده است.
چون برآید ز چرخ عمر تو شید
شید مرگ آنگه عود او شد بید
هوش مصنوعی: وقتی که عمر تو به پایان می‌رسد و زمان مرگ فرا می‌رسد، دیگر نشانه‌ای از زندگی باقی نمی‌ماند و تنها یاد و خاطره‌ای از تو در ذهن‌ها باقی می‌ماند.
چون ببیندت آن زمان با ذل
راست چون در بهار نرگس و گل
هوش مصنوعی: وقتی تو را در آن زمان ببیند، مثل گل‌ها و نرگس‌ها در بهار، با افتخار و سربلندی راست می‌ایستد.
لیک گه عزّ و گاه ذُل سازند
کار و بارت همه براندازند
هوش مصنوعی: اما گاهی تو را به اوج عزت می‌رسانند و گاهی به ذلت می‌افکنند، در حالی که تمام امور و مسائل تو را تحت تأثیر قرار می‌دهند.
عقل داند به عقل باز شناخت
دیده را جز به دیده نتوان یافت
هوش مصنوعی: عقل فقط از طریق خرد خود می‌تواند واقعیت‌ها را شناسایی کند و برای درک چشمی که با آن می‌بیند، نیاز به تجربه و بینایی خود دارد. به عبارت دیگر، شناخت واقعیات تنها از طریق دیدن و درک مستقیم امکان‌پذیر است.
که یکی شمع زنده کرد به باغ
به یکی بوسه صدهزار چراغ
هوش مصنوعی: در باغی، کسی با یک شمع روشن کرد، و با یک بوسه، هزاران چراغ را به روشنی آورد.
گر کسی از اثیر برگذرد
دوربین زان بُوَد که دیده خورد
هوش مصنوعی: اگر کسی از اثرات و تأثیرات محیطی و شرایط زندگی بگذرد، در آن صورت از دوربین و معاینه‌ای استفاده می‌شود که فقط به آنچه که دیده است، توجه می‌کند و نمی‌تواند از دیدگاه‌های دیگر فراتر رود.
جنس از جنس باز دارد رنج
که ترازو بُوَد ترازو سنج
هوش مصنوعی: هر چیزی با نوع خود، رنج و درد خاصی دارد، چون هر چیزی برای سنجش و اندازه‌گیری نیاز به ابزاری مناسب دارد.
مبرد ار چند چیزها ساید
مبرد دیگرش بفرساید
هوش مصنوعی: اگر چیزی از لبه‌هامان دور شود، چیز دیگری به جای آن خواهد آمد.
با گرانجان مگوی هرگز راز
کاسیا چون دو شد شود غمّاز
هوش مصنوعی: هرگز با انسان‌های با شخصیت و با ارزش در مورد رازها صحبت نکن، زیرا وقتی که دو نفر به این راز آگاه شوند، ممکن است یکی از آن‌ها به راز دیگری خیانت کند.
اندرین خر سرای نویی تو
به چه مانی مرا نگویی تو
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از تغییر و نواست، تو چه قدر در جا مانده‌ای؟ چرا چیزی از وضعیت خود به من نمی‌گویی؟
خرِ عیسی گرسنه بر آخُر
دامن راه کهکشان پر دُر
هوش مصنوعی: خر عیسی، که نشانه ای از نیکی و قدرت است، در وضعیتی سخت و دشوار قرار دارد و در جستجوی غذایی است که از زیبایی و ارزش فوق‌العاده‌ای برخوردار باشد. این جستجو از مسیرهای دشوار و پرپیچ و خم که کهکشان مانند است، صورت می‌گیرد. در اینجا، دامن راه کهکشان به معنای مسیر پرستاره‌ای است که عیناً پر از سنگ‌های قیمتی و زیورآلات می‌باشد.
ار بسان ذباب ماندی باز
چکنی تخم خشم و شهوت و آز
هوش مصنوعی: اگر مانند مگس باقی بمانی، باز هم تخم‌های خشم، شهوت و آز را خواهد گذاشت.
دست دیوان گشاده خاتم جم
خواب شه بسته شب به سحر و به دم
هوش مصنوعی: دست دیوان (موجودات غیر انسانی یا نیکوکاران) به دستورات جمشید (شاه بزرگ ایران) گشوده است و خواب شاه در این شب به پایان رسیده است. سحر و دم (زمان صبح و دمیدن صبح) نشان‌دهنده این است که زمان بیداری و آغاز جدیدی فرارسیده است.
یار در راه چون روان باشد
بی‌روان مرد چون روان باشد
هوش مصنوعی: دوستی که در مسیر همراهت است، مانند روحی زنده و پویاست، اما مردی که بدون روح و احساس باشد، مانند جسمی بی‌جان است.
دوستان در ره صلاح و صواب
یکدگر را مدد بوند چو آب
هوش مصنوعی: دوستان در مسیر درست و نیکو، یکدیگر را یاری می‌کنند مانند آب که به هم می‌پیوندد و زندگی می‌بخشد.
مرد باید که اهل دیده بُوَد
تا در این راه حق گزیده بُوَد
هوش مصنوعی: مرد باید با بصیرت و آگاهی باشد تا بتواند در مسیر حقیقت و حق انتخاب درستی داشته باشد.
چون ندارد بصارت اندر کار
نشنوده است یا اولی‌الابصار
هوش مصنوعی: کسی که چشم بصیرت ندارد و در کارها دقت نمی‌کند، نمی‌تواند چیزهایی را بشنود که دیگران با بینش و درک صحیح می‌بینند.
دیدهٔ دل ترا چو نیست قریر
نیستی در نهاد کار بصیر
هوش مصنوعی: چشم دل تو اگر بینا نباشد، در درونت نوری برای دیدن حقیقت وجود ندارد.
اهل دین را جز اهل دین نگزید
دید را جز به دیده نتوان دید
هوش مصنوعی: افراد مذهبی فقط با کسانی که به دین خودشان تعلق دارند، ارتباط برقرار می‌کنند و برای درک عمیق‌تر حقایق، نیاز به دیدگاهی مخصوص دارند که تنها از طریق چشم دل ممکن است.
یار ناجنس تخم خواب آمد
یار همجنس پای آب آمد
هوش مصنوعی: دوست ناخالص مانند تخم خواب آورده شده و دوست همسان در کنار آب آمده است.
دوستان همچو آب ره سپرند
کآبها پایهای یکدگرند
هوش مصنوعی: دوستان مانند آب هستند که راه را برای یکدیگر هموار می‌کنند، زیرا آب‌ها به یکدیگر متصل‌اند و با هم حرکت می‌کنند.
راه بی‌یار زفت باشد زفت
جز به آب آب کی تواند رفت
هوش مصنوعی: راه بدون همراه دشوار است و جز با کمک و پشتیبانی غیر ممکن است. انسان به تنهایی نمی‌تواند از مشکلات عبور کند؛ نیاز به یاری و کمک دارد.
با رفیقان سفر مقر باشد
بی‌رفیقان مقر سقر باشد
هوش مصنوعی: سفر با دوستان و رفقا خوشایند و دلپذیر است، اما اگر تنها باشی، سفر به سختی و تنگنا می‌انجامد.
بس نکو گفته‌اند هشیاران
خانه را راه و راه را یاران
هوش مصنوعی: هشیاران به خوبی گفته‌اند که مسیر زندگی را باید شناخت و در این مسیر، دوستان و همراهان را پیدا کرد.
کار بد هر که را رفیق بدست
زانکه بد رنگ عاجز از خردست
هوش مصنوعی: اگر کسی دوست یا رفیق بدی داشته باشد، کارهای نادرست او به خاطر آن رفیق است؛ زیرا که آدم نادان نمی‌تواند به درستی تصمیم بگیرد.
زین جهان همه سراسر غم
دلم از دل گرفت و از جان هم
هوش مصنوعی: از این دنیا که پر از غم و اندوه است، دل من نیز غمگین و دلزده شده و جانم هم از این حالت رنج می‌برد.
آنکه زو چاره نیست یارش دان
وآنکه نه یارِ تست بارش دان
هوش مصنوعی: آن کسی که نمی‌توانی از او دوری کنی، او را به عنوان دوست خود بشناس و آن کسی که دوستانه با تو رفتار نمی‌کند، او را به عنوان یک بار سنگین در نظر بگیر.
تازگی سرو و گل ز بارانست
زندگی جان و دل ز یارانست
هوش مصنوعی: زندگی همچون سرسبزی سرو و شکوفه‌ها به خاطر باران است و جان و دل انسان به سبب وجود دوستان و یاران به شادابی می‌رسد.
دوست را کس به یک بلا نفروخت
بهر کیکی گلیم نتوان سوخت
هوش مصنوعی: هیچ‌کس دوستی‌اش را به خاطر یک مشکل یا سختی، به هیچ چیزی نمی‌فروشد؛ زیرا نمی‌توان به خاطر اندکی منفعت، ارزش دوستی را از بین برد.
آب را چون مدد بود هم از آب
گلستان گردد آنچه بود خراب
هوش مصنوعی: وقتی که آب و کمک وجود داشته باشد، حتی چیزی که خراب شده هم می‌تواند دوباره به bloom برسد.
پس اگر این مدد بریده شود
میوه بر شاخ پژمریده شود
هوش مصنوعی: اگر این کمک و حمایت ادامه پیدا نکند، جوانه‌ها و ثمرات، به‌سادگی و زود هنگام، از شاخ و برگ خود پژمرده خواهند شد.
راه بی‌یار نیک نتوان رفت
ورنه پیش آیدت هزار آکفت
هوش مصنوعی: برای رفتن به راهی نیک، اگر یاری نباشد، دشواری‌های زیادی پیش می‌آید.
یار نیک اندرین زمانه کمست
زانکه غثّ و سمین کنون بهمست
هوش مصنوعی: در این دوران، یار و دوست خوب کم پیدا می‌شود، زیرا با افت و خیزهایی که پیش آمده، ترکیبی از چیزهای بی‌ارزش و ارزشمند به وجود آمده است.