بخش ۴۷ - محمدت در حرکت و سیر و رنج بردن
زین زمین خسی به چرخ کسی
شب و شبگیر کن مگر برسی
خاصه در خیر عار باشد عار
از توانا توانی اندر کار
دل و تن را عسل مده بسیار
کان عسل جز کسل نیارد بار
گر عسل کم خوری ترا شاید
گرمی دل عسل بیفزاید
تو مکن کار جز به دستوری
مرگ اگر ره زند تو معذوری
تو بکن جهد خود به نفس و نفس
ور مری مرگ عذرخواه تو بس
مرد جولاهه چون شود بیکار
نکند زیر پایگاه قرار
روغن سرد و گرم دیده ز تاب
افسری شد ز رنج بر سر آب
روغن از رنج تن به جای آورد
آب را سر به زیر پای آورد
رنج کش را نصیبه چبود گنج
بستر خواب راحت آمد رنج
همچو احرار سوی دولت پوی
همچو بدبخت زاد و بود مجوی
قدر ره رفتن ارچه کم داند
مرد وقت سپیده دم داند
تا تو در بند آن و این باشی
سایه پرورد و نازنین باشی
تو در این کارگاه بیسر و بن
واندراین لافگاه باد و سخن
جامه شوئی ولیک عوران را
شمعریزی ولیک کوران را
نشود مرد پر دل و صعلوک
پیش مامان و باد ریسه و دوک
علم دانی ولیک علم حیل
سیم داری ولیک سیم دغل
مرد را گلشنست سایهٔ تیغ
ورنه گیرد چو حیز راه گریغ
نشود کس به کنج خانه فقیه
کم بُوَد مرغ خانگی را پیه
هرکه او خورده نیست دود چراغ
ننشیند به کام دل به فراغ
نه همه ساله نوبت عیش است
مزهٔ عیش مرگ در جیش است
کی شود مایهٔ نشاط و سرور
هم در انگور شیرهٔ انگور
تا سمندت هنوز بر درِ تست
سایهٔ اقربات بر سرِ تست
کودکی در سفر تو مرد شوی
رنجه ار راه گرم و سرد شوی
اندرین ره نه بر دم پرداز
بلکه از سوز سینه و ز نیاز
رفت باید به باد و نم چو سفن
لب گشاده سلب کشیده ز تن
لیکن این صعبتر که در منزل
با پری حمل و سستی حامل
بار تو شیشه راه پر سنگست
دست پر گوز و خمره سر تنگست
به تمنّا تو مرد ره نشوی
پاس خود دار تا تبه نشوی
کاندرین ره هرآنکه پای نهاد
سر بود پای و سایه باشد باد
چون به غربت درون نهادی گام
عارت از فخر دان و ننگ از نام
در غریبی نه کارساز و نه بار
در غریبی مه فخردان و مه عار
درِ غربت مزن که خوار شوی
زهر نادیده زهرخوار شوی
در گِل ار تخم شادی اندازی
ندروی جز غم ار چه به تازی
در سفر خواجگی نکو ناید
که سفر خواجگی بپالاید
اندرین پایگاه سر گردان
شد سفر بوتهٔ جوانمردان
پدر اوّلت غربی کرد
زاب غربت روان و جان پرورد
تا غریبی نکرد مرد نگشت
آمد از کاخ و سایه تا برِ دشت
زیرِ ران تو از برای طلب
اشهب روز باد و ادهم شب
پدر آنجا معلّم و مهدی
پس تو دجّال اینت بد عهدی
تو چو آدم ز رنگ و بوی ببُر
تا شوی پادشاه بنده و حُر
به طلب یابی از بزرگان جاه
به طلب کن سوی بزرگان راه
تن مزن پاس دار مر تن را
زانکه بر سر زنند تنزن را
اندرین بحر بیکرانه چو غوک
دست و پایی بزن چه دانی بوک
باری ار زو نگرددت حاصل
به سلامت رسی سوی ساحل
بر تو ره رفتنست و جان کندن
تا شود بید چوب تو چندن
در بُن خانه آنکه هشیارست
کار جغد است و کارِ کفتارست
مردم آنگه رسد به زیبایی
که شود همچو باد صحرایی
سفرِ آتش ار نخواهی کرد
تاج خلّت بنه ز ره برگرد
زرهی دان برآب لیک از باد
عقل و علم تو در خیال آباد
بخش ۴۶ - فیالحرکة و ترک الاوطان فی طلبالآخِرَة، قال النّبی علَیهالسّلام: اطلبوا العلم ولو باصّین، وَ قالَ علَیهالسّلام: سافِرُوا تغنموا، ولاتفخروا بالوطن: کرده بر تارک هوا گردانبخش ۴۸ - فیالادب و شرفالنّفس: هرکه شاگرد روز شب نبود
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زین زمین خسی به چرخ کسی
شب و شبگیر کن مگر برسی
هوش مصنوعی: از این دنیا کم نیستند افرادی که در شب و روز تلاش میکنند، اما هدفشان را فراموش نکن و سعی کن به آرزوهایت برسی.
خاصه در خیر عار باشد عار
از توانا توانی اندر کار
هوش مصنوعی: خجالت از کسی که توانایی دارد، مخصوصاً در کارهای خیر، زشت و ناپسند است.
دل و تن را عسل مده بسیار
کان عسل جز کسل نیارد بار
هوش مصنوعی: دل و بدن را بیش از حد با لذتها فریبنده مشغول نکن، زیرا شیرینی لذتها تنها باعث سستی و کسالت میشود و بار سنگینی بر دوش خواهد گذاشت.
گر عسل کم خوری ترا شاید
گرمی دل عسل بیفزاید
هوش مصنوعی: اگر عسل را کم بخوری، ممکن است که دل تو گرم شود و عسل بیشتری به دل تو بیفزاید.
تو مکن کار جز به دستوری
مرگ اگر ره زند تو معذوری
هوش مصنوعی: کار نکن مگر با فرمان مرگ، و اگر راهی که میروی نادرست باشد، تو معذور هستی.
تو بکن جهد خود به نفس و نفس
ور مری مرگ عذرخواه تو بس
هوش مصنوعی: مراقب خودت باش و تلاش کن که نفس اماره را در خود کنترل کنی. اگر در این کار شکست خوردی، مرگ باید از تو عذرخواهی کند.
مرد جولاهه چون شود بیکار
نکند زیر پایگاه قرار
هوش مصنوعی: مرد بافنده وقتی بیکار میشود، زیر پایگاه نمینشیند و ساکت نمیماند.
روغن سرد و گرم دیده ز تاب
افسری شد ز رنج بر سر آب
هوش مصنوعی: روغن سرد و گرم، تحت تأثیر گرما و فشار معانی و مفاهیم، دچار تغییر و تحولی شده و از درد و رنجی که تحمل کرده، به وضعیت جدیدی رسیده است.
روغن از رنج تن به جای آورد
آب را سر به زیر پای آورد
هوش مصنوعی: با تلاش و زحمت زیاد، انسان میتواند به دستاوردهای خوبی برسد و حتی چیزهایی را که در ابتدا دشوار به نظر میرسند، به راحتی تحت کنترل خود درآورد.
رنج کش را نصیبه چبود گنج
بستر خواب راحت آمد رنج
هوش مصنوعی: کسی که زحمت میکشد، در واقع از گنج و خزینهای برخوردار خواهد شد. خواب آرام و راحت، نتیجهی تحمل زحمت و رنج است.
همچو احرار سوی دولت پوی
همچو بدبخت زاد و بود مجوی
هوش مصنوعی: همچون کسانی که آزاداندیش و مستقل هستند، به سوی حکومت و قدرت حرکت کن؛ اما مانند افرادی که بدبختاند، به دنبال زندگی و سرنوشت خود نباش.
قدر ره رفتن ارچه کم داند
مرد وقت سپیده دم داند
هوش مصنوعی: مردی که تجربه کافی از مسیر حرکت دارد، در لحظه صبحگاه، زمان بیداری و آغاز جدید را درک میکند.
تا تو در بند آن و این باشی
سایه پرورد و نازنین باشی
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو مشغول مسائل جزیی و بیاهمیت باشی، همیشه زیر سایه محبت و توجه دیگران خواهی بود.
تو در این کارگاه بیسر و بن
واندراین لافگاه باد و سخن
هوش مصنوعی: در این محیط بیپایه و اساس، تنها به حرفها و ادعاها پرداخته میشود و هیچ نتیجهای حاصل نمیگردد.
جامه شوئی ولیک عوران را
شمعریزی ولیک کوران را
هوش مصنوعی: لباسهای کثیف را بشور، اما برای کسانی که عیب دارند، روشنایی ایجاد کن، اما برای نابینایان نه.
نشود مرد پر دل و صعلوک
پیش مامان و باد ریسه و دوک
هوش مصنوعی: مردی شجاع و قوی نباید در برابر دشواریها و مشکلات، مانند بازیچهای که به راحتی تحت تاثیر قرار میگیرد، رفتار کند.
علم دانی ولیک علم حیل
سیم داری ولیک سیم دغل
هوش مصنوعی: تو دانشی داری، اما علم تو در حقیقت تنها یک ترفند است و پشت این ترفند، نیت ناپاکی نهفته است.
مرد را گلشنست سایهٔ تیغ
ورنه گیرد چو حیز راه گریغ
هوش مصنوعی: مردی که در سایهی تیغ باشد، در واقع مانند باغی است که از خطرات دور است؛ و اگر این حفاظ از او گرفته شود، به راحتی به مشکلات و دشواریها دچار خواهد شد.
نشود کس به کنج خانه فقیه
کم بُوَد مرغ خانگی را پیه
هوش مصنوعی: هیچکس نباید در جایی که فقیه زندگی میکند، احساس تنهایی کند؛ زیرا در آن مکان، هیچ چیزی کم نیست و مسائل زندگی بهدرستی حل میشود.
هرکه او خورده نیست دود چراغ
ننشیند به کام دل به فراغ
هوش مصنوعی: هر کسی که سختیهای زندگی را نچشیده باشد، نمیتواند به آرامش و خوشی واقعی دست یابد.
نه همه ساله نوبت عیش است
مزهٔ عیش مرگ در جیش است
هوش مصنوعی: نه هر سال برای خوشی و لذت بردن فرصت داریم؛ طعم خوشی در واقع میتواند با مرگ همراه باشد.
کی شود مایهٔ نشاط و سرور
هم در انگور شیرهٔ انگور
هوش مصنوعی: کی میتواند باعث خوشحالی و شادابی شود، همانند شیرهٔ انگور که از خود انگور به دست میآید؟
تا سمندت هنوز بر درِ تست
سایهٔ اقربات بر سرِ تست
هوش مصنوعی: تا زمانی که اسبت هنوز کنار در تو ایستاده است، سایه نزدیکانت بر سرت قرار دارد.
کودکی در سفر تو مرد شوی
رنجه ار راه گرم و سرد شوی
هوش مصنوعی: اگر در مسیر زندگی با مشکلات و چالشهای مختلف روبهرو شوی، بهمانند یک کودک در حال سفر خواهی بود که به زحمتهای سفر عادت میکند.
اندرین ره نه بر دم پرداز
بلکه از سوز سینه و ز نیاز
هوش مصنوعی: در این مسیر، تنها به چهره ظاهر نپردازید، بلکه با دردی عمیق در دل و نیاز واقعی، جلو بروید.
رفت باید به باد و نم چو سفن
لب گشاده سلب کشیده ز تن
هوش مصنوعی: باید به سمت باد و رطوبت برود، مانند کشتی که دهنهاش باز است و از بدنش جدا شده.
لیکن این صعبتر که در منزل
با پری حمل و سستی حامل
هوش مصنوعی: اما موضوع این است که در خانه با پری، دشواری بیشتری وجود دارد و همچنین ناتوانی در حمل و نقل او.
بار تو شیشه راه پر سنگست
دست پر گوز و خمره سر تنگست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بار تو سنگین و دشوار است و در عین حال، دست و کار تو محدود و تنگ است. به عبارت دیگر، تو با چالشها و موانع زیادی روبرو هستی و تواناییهایت هم در این مسیر محدود است.
به تمنّا تو مرد ره نشوی
پاس خود دار تا تبه نشوی
هوش مصنوعی: به خاطر خواستهات نباید از راه خود انحراف پیدا کنی. مسئولیت خودت را به عهده بگیر تا در مسیر صحیح قرار بمانی و گمراه نشوی.
کاندرین ره هرآنکه پای نهاد
سر بود پای و سایه باشد باد
هوش مصنوعی: در این مسیر، هر کسی که قدم بگذارد، سرنوشتش تعیینکننده است و با او سایهاش نیز خواهد بود.
چون به غربت درون نهادی گام
عارت از فخر دان و ننگ از نام
هوش مصنوعی: زمانی که به دیار غریبه پا میگذاری، به یاد داشته باش که نباید به خود ببالید و از شهرتتان خجالت بکشید.
در غریبی نه کارساز و نه بار
در غریبی مه فخردان و مه عار
هوش مصنوعی: در تنهایی و غربت، نه کسی میتواند به تو کمک کند و نه میتوانی از کسی انتظار حمایت داشته باشی. در این وضعیت، تنها زیبایی و فخر خود را با خودت داری.
درِ غربت مزن که خوار شوی
زهر نادیده زهرخوار شوی
هوش مصنوعی: به سراغ غربت نرو که در آنجا خوار و ذلیل میشوی، زیرا غافل بودن از مشکلات و سختیها باعث میشود که زهر نادیده تو را نابود کند.
در گِل ار تخم شادی اندازی
ندروی جز غم ار چه به تازی
هوش مصنوعی: اگر در گل، فرزند شادی را بکارید، تنها غم درو خواهید کرد، هرچند به زبان دیگر آن را بخوانید.
در سفر خواجگی نکو ناید
که سفر خواجگی بپالاید
هوش مصنوعی: در سفر و مهمانی، بهتر است که انسان با ادب و نیکویی رفتار کند، زیرا سفر و مهمانی باید با خوبی و دلپذیری همراه باشد.
اندرین پایگاه سر گردان
شد سفر بوتهٔ جوانمردان
هوش مصنوعی: در این مکان، سرگردان و حیران شدم، چون سفر به دنیای جوانمردان آغاز شد.
پدر اوّلت غربی کرد
زاب غربت روان و جان پرورد
هوش مصنوعی: پدرش او را به سرزمین غربی فرستاد، این سفر از آنجا آغاز شد که دل و جان او را پرورش داد.
تا غریبی نکرد مرد نگشت
آمد از کاخ و سایه تا برِ دشت
هوش مصنوعی: تا وقتی که کسی غریب و دور از وطن نیست، جانش در آرامش است و همانند سایهای از کاخ به دشت میآید.
زیرِ ران تو از برای طلب
اشهب روز باد و ادهم شب
هوش مصنوعی: زیر ران تو به خاطر جستجوی عشق، در روزها اسبهای روشن و در شبها اسبهای تیره را میطلبم.
پدر آنجا معلّم و مهدی
پس تو دجّال اینت بد عهدی
هوش مصنوعی: پدر در آنجا معلم است و مهدی هم در آنجا حضور دارد، پس تو ای بدعهد، همچون دجال هستی.
تو چو آدم ز رنگ و بوی ببُر
تا شوی پادشاه بنده و حُر
هوش مصنوعی: تو باید از ظواهر و دنیاپرستی فاصله بگیری تا به مقام والا و رهبری برسید، جایی که دیگر بنده و آزاد نیستی و به جایگاهی برتر دست پیدا میکنی.
به طلب یابی از بزرگان جاه
به طلب کن سوی بزرگان راه
هوش مصنوعی: اگر به دنبال برتری و مقام هستی، باید به بزرگان و افراد با تجربه مراجعه کنی و از آنها درس بگیری.
تن مزن پاس دار مر تن را
زانکه بر سر زنند تنزن را
هوش مصنوعی: بدن خود را آسیب نرسان و از آن مراقبت کن؛ زیرا کسانی که به بدن آسیب میزنند، خودشان آسیب میبینند.
اندرین بحر بیکرانه چو غوک
دست و پایی بزن چه دانی بوک
هوش مصنوعی: در این دریاِ وسیع و بیپایان، مثل قورباغه تلاش کن و فعالیت داشته باش، شاید که به نتیجهای برسی.
باری ار زو نگرددت حاصل
به سلامت رسی سوی ساحل
هوش مصنوعی: اگر چیزی از او به دست نیاوری، به سلامت به ساحل خواهی رسید.
بر تو ره رفتنست و جان کندن
تا شود بید چوب تو چندن
هوش مصنوعی: برای رسیدن به تو باید مسیری را طی کنم و جان خود را به خطر بیندازم تا بید تو را قطع کنم.
در بُن خانه آنکه هشیارست
کار جغد است و کارِ کفتارست
هوش مصنوعی: در خانهی کسی که بیدار و هوشیار است، فقط کارهای هنجارشکن و نادرست انجام میشود.
مردم آنگه رسد به زیبایی
که شود همچو باد صحرایی
هوش مصنوعی: انسانها زمانی به زیبایی واقعی دست مییابند که مانند باد صحرا آزاد و رها باشند.
سفرِ آتش ار نخواهی کرد
تاج خلّت بنه ز ره برگرد
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی در مسیر سختی و چالشها قرار بگیری، بهتر است که به راحتی و آرامش دست پیدا کنی و از آن مسیر برگردی.
زرهی دان برآب لیک از باد
عقل و علم تو در خیال آباد
هوش مصنوعی: زرهی مانند دان روی آب است، اما به خاطر هوش و دانش تو، در خیال خود شهری آباد ساختهای.