بخش ۳۸ - حکایت در ظالم و مظلوم
کودکی با حریف بیانصاف
گفت کای سر به سر دغا و خلاف
تو درازی و نیز در یازی
پس همان به که گَوز کم بازی
اندرین شاهراه بیم و امید
دایهٔ جسم تست دیو سپید
شب و روز از پی غذای تنت
مانده پستان دیو در دهنت
که هوای هلاکت اندیشت
سر پستان سیه کند پیشت
کو یکی مادری که از سرِ درد
کودک از شیر باز داند کرد
کردت ارچه چو گَوز بُن گردن
شیرِ پستان غافلی خوردن
ناگهی بینی از درِ بستان
اجل آید سیه کند پستان
شیر خوردنت امل دراز کند
اجلت خو ز شیر باز کند
دل خورد شیر او چو گاو سبوس
نزد عامی چو پارسا سالوس
باز کن خو ز شیر خوردن پُر
طمع از شیر ماده گاو ببُر
بر سر پل دل وطر چه بُوَد
در سرای خطر بطر چه بُوَد
طین که ابلیس داشت از وی ننگ
تو چو دینش گرفته در بر تنگ
زآدمی قبله عقل و دین داری
نه نباتی که قبله طین داری
نبوی پیش جهل دست آموز
بر همه آرزو شوی پیروز
دل ز گل بگسل ار یقین داری
دور کن کین ز دل چو دین داری
گر تو در خطّهٔ خطر شب و روز
با خرد همچو طفل باز گَوز
خانهٔ جغد را بکوشیدی
به گچ و سنگ و نقش پوشیدی
سال طوفان و خانه آشفته
تو درو گاه مست و گه خفته
نه که چون ژالهای فرو بارد
خانه را بر سرت فرود آرد
روز و شب گاه و بیگه از باران
غافل از راه آب و ناودان
چون ترا برد در سفر طوفان
بر تو خندند نقش و گچ پس از آن
بر دکان فریب و تلبیست
دست خوش یافتست ابلیست
هم ز دست خودت در این بنیاد
پای در گل بماند و سر بر باد
هست از او امر و نهی و آرو میار
از تو بیشه است عمر دست افزار
آنچه سود آید او برد به درست
وآنچه باشد زیان ز مایهٔ تست
ناگرفته به رشوت از دین نور
رایگان دیو را شده مزدور
بخش ۳۷ - التمثیل فی اعتقادالسوء والخوف من قلّة الرزق: بود مردی مُعیل بس رنجوربخش ۳۹ - ذکر انقطاع نسب: آدم پاک را برآر از گِل
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کودکی با حریف بیانصاف
گفت کای سر به سر دغا و خلاف
هوش مصنوعی: کودکی به رقیب ناعادل خود گفت: ای کسی که همیشه به فریب و نادرستی روی میآوری.
تو درازی و نیز در یازی
پس همان به که گَوز کم بازی
هوش مصنوعی: تو شخصیت و خصائص خاصی داری که بهتر است در چارچوب معقول و کمتحرکی رفتار کنی تا دچار مشکلات نشوی.
اندرین شاهراه بیم و امید
دایهٔ جسم تست دیو سپید
هوش مصنوعی: در این مسیر پر از ترس و امید، پرورشدهنده و محافظ جسم تو، همان موجود ترسناک و ساحر است.
شب و روز از پی غذای تنت
مانده پستان دیو در دهنت
هوش مصنوعی: در شب و روز، تو در جستوجوی خوراک جسم خود هستی و مثل اینکه در دهانت صدای دیوی به گوش میرسد.
که هوای هلاکت اندیشت
سر پستان سیه کند پیشت
هوش مصنوعی: اگر به فکر نابودی و هلاکت باشی، اندیشهات به صورتی تیره و تار میشود و نمیتوانی به خوبی تصمیم بگیری.
کو یکی مادری که از سرِ درد
کودک از شیر باز داند کرد
هوش مصنوعی: از کسی بپرسید که مادرش به خاطر نگرانی و درد، از شیر دادن به کودک خود دست کشیده است.
کردت ارچه چو گَوز بُن گردن
شیرِ پستان غافلی خوردن
هوش مصنوعی: هرچند تو مانند گوزن ظاهری زیبا و با عظمت داری، اما غافل از اینکه شیر دارای پستان است و او را نادیده میگرفتی.
ناگهی بینی از درِ بستان
اجل آید سیه کند پستان
هوش مصنوعی: ناگهان میبینی که از در باغ، مرگ میآید و همه چیز را تاریک و غمگین میکند.
شیر خوردنت امل دراز کند
اجلت خو ز شیر باز کند
هوش مصنوعی: اگر به زندگی راحتی و آسایش ادامه دهی، روزی به پایان عمرت خواهد رسید و مرگ به سراغت میآید.
دل خورد شیر او چو گاو سبوس
نزد عامی چو پارسا سالوس
هوش مصنوعی: دل او مانند دل گاوی است که بر روی خوراک خوشمزهای مانند سبوس میخورد؛ در حالی که در میان مردم عادی، خود را پارسا و بافضیلت نشان میدهد.
باز کن خو ز شیر خوردن پُر
طمع از شیر ماده گاو ببُر
هوش مصنوعی: باز کن خواب خود را از خواب شیر و اشتیاق به آن بیدار شو و از شیر ماده گاو هم بهرهمند شو.
بر سر پل دل وطر چه بُوَد
در سرای خطر بطر چه بُوَد
هوش مصنوعی: در نقطهای که قلب و عقل با هم روبرو میشوند، چه خبری از شادی و بیپروایی وجود دارد و چه نشانهای از خطر و ناامنی به چشم میخورد.
طین که ابلیس داشت از وی ننگ
تو چو دینش گرفته در بر تنگ
هوش مصنوعی: آب و خاکی که ابلیس از آن به وجود آمده، موجب ننگ تو شده است، زیرا دین تو به طرز تنگی از او گرفته شده است.
زآدمی قبله عقل و دین داری
نه نباتی که قبله طین داری
هوش مصنوعی: انسان اولویت و محور عقل و دین است، نه گیاهی که صرفاً از خاک و مواد طبیعی تغذیه میکند.
نبوی پیش جهل دست آموز
بر همه آرزو شوی پیروز
هوش مصنوعی: اگر به دانش و آگاهی دست یابی، بر تمامی آرزوها و خواستههایت پیروز خواهی شد.
دل ز گل بگسل ار یقین داری
دور کن کین ز دل چو دین داری
هوش مصنوعی: دل خود را از گل و زخمها آزاد کن اگر یقین داری که رابطهی کینه و دشمنی را از دل برطرف کن، چون اگر به دین و اخلاق پایبندی، باید از این کینهها دوری کنی.
گر تو در خطّهٔ خطر شب و روز
با خرد همچو طفل باز گَوز
هوش مصنوعی: اگر در منطقهٔ خطر هستی، باید مانند یک کودک با خرد و هوشیاری عمل کنی، نه اینکه بیپروا و بیاحتیاط باشی.
خانهٔ جغد را بکوشیدی
به گچ و سنگ و نقش پوشیدی
هوش مصنوعی: تو در تلاش بودی که خانهٔ جغد را با گچ و سنگ و نقاشی زیبا بسازی و بیاراییش.
سال طوفان و خانه آشفته
تو درو گاه مست و گه خفته
هوش مصنوعی: سال پر از طوفان و حالتی آشفته دارم؛ گاهی در حال مستی هستم و گاهی در خواب.
نه که چون ژالهای فرو بارد
خانه را بر سرت فرود آرد
هوش مصنوعی: این طور نیست که فقط به خاطر ریزش باران، خانه بر سرت بریزد.
روز و شب گاه و بیگه از باران
غافل از راه آب و ناودان
هوش مصنوعی: روز و شب، در طول زمان، از باران غافل میمانند و راه آب و ناودان را نادیده میگیرند.
چون ترا برد در سفر طوفان
بر تو خندند نقش و گچ پس از آن
هوش مصنوعی: وقتی تو را در میان طوفان به سفر بردند، دیگران به تو میخندیدند و به تو بیاعتنا بودند، همانطور که گچ و نقاشی پس از خراب شدن آثارشان به چشم میآیند.
بر دکان فریب و تلبیست
دست خوش یافتست ابلیست
هوش مصنوعی: در فروشگاه فریب و نیرنگ، ابلیس با خوشحالی به هدفش رسیده است.
هم ز دست خودت در این بنیاد
پای در گل بماند و سر بر باد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان باید مراقب اعمال و تصمیمات خود باشد، زیرا ممکن است ویژگیهای نادرست یا انتخابهای ناپسند او باعث شود که در مشکلات و گرفتاریها گرفتار شود، حتی اگر در ابتدا فکر کند که در مسیر درستی قرار دارد. در واقع، این به نوعی هشدار است که از نتایج کارهای خود غافل نشویم.
هست از او امر و نهی و آرو میار
از تو بیشه است عمر دست افزار
هوش مصنوعی: از او دستورات و نهیها وجود دارد، پس آرزوهایت را به او بسپار، چرا که زندگیات همچون جنگل است و ابزارش در دستان توست.
آنچه سود آید او برد به درست
وآنچه باشد زیان ز مایهٔ تست
هوش مصنوعی: هر چیزی که به نفع تو باشد، از آن بهرهبرداری میکنی و هر چیزی که به ضرر تو باشد، از منابع خودت حاصل میشود.
ناگرفته به رشوت از دین نور
رایگان دیو را شده مزدور
هوش مصنوعی: کسی که از دین و اعتقادات خود بهرهای نمیگیرد و به خاطر پول و رشوه به خدمت دیو و بدیها در میآید، در واقع خود را فروشنده کرده است.