گنجور

بخش ۳۷ - التمثیل فی اعتقادالسوء والخوف من قلّة الرزق

بود مردی مُعیل بس رنجور
شده از عمر و عیش خویش نفور
مرد را ده عیال و کسب قلیل
گشت بیچاره زار مرد معیل
از عیال و طفول رخ برتافت
به دگر ناحیت سبک بشتافت
وآن عیالان به شهر دربگذاشت
راحت خویشتن در آن پنداشت
به سر چاهساری آمد مرد
بخت بنگر که با معیل چه کرد
دید مردی نشسته بر سر چاه
دلو با حبل برنهاده به راه
مرغکی بس ضعیف و بس کوچک
که ز گنجشک بود او ده یک
گفت مردا سبک بکن کاری
تا برآید مگرت بازاری
از من ای خواجه صد درم بستان
مرغ را زآب تشنگی بنشان
دلو و حبل اینک و چهی پر ز آب
آب ده مرغ را سبک بشتاب
مرد گفتا که بخت روی نمود
به از این کار خود نخواهد بود
به یکی دلو سیر گردد مرغ
صد درم مر مرا شود آمرغ
دلو بگرفت و رفت زی سرِ چاه
خود ز سرِّ فلک نبود آگاه
تا به گاه زوال آب کشید
مرغ سیری از آب هیچ ندید
خسته شد مرد و گفت چتوان بود
که تن من در این عنا فرسود
مر ورا گفت مرد کای نادان
امتحان توام من از یزدان
تو مر این مرغ را ز چاه پر آب
نتوانی ز آب داد اسباب
ده عیال ضعیف چون داری
طفل را خیر خیر بگذاری
رازقم من تو در میان سببی
پس چرا با فغان و با شغبی
رو سوی خانه باز شو بشتاب
کار اطفال خویش را دریاب
من که روزی دهم توانایم
راه ارزاق بر تو بگشایم
جان بدادم همی دهم روزی
در غم نان چرا تو دل سوزی
جان بدادم دهمت نان هر دم
جان مدار از برای نان در غم
زین هوسها چرا نگردی دور
چند دارد جهان ترا مغرور
آن جهان در غرور نتوان یافت
نرسید آنکه سالها بشتافت
حج مپندار گفت لبّیکی
جامه مفکن بر آتش از کیکی
نه برِ اوستاد دین‌پرور
نه به بازار و نه برِ مادر
پیش من قصّهٔ هنر برخوان
به کدامی تره‌ات نهم بر خوان
نه بدینجات زر نه آنجا زور
نز پی گلشنی نه از پی گور
با حریف دغا مباز ای کور
نبری زو نه از مجاهز عور

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود مردی مُعیل بس رنجور
شده از عمر و عیش خویش نفور
هوش مصنوعی: مردی بود که به شدت رنجور و ناراحت از عمر و لذت‌های زندگی‌اش شده بود.
مرد را ده عیال و کسب قلیل
گشت بیچاره زار مرد معیل
هوش مصنوعی: مردی که ده زن دارد و درآمدش کم است، به شدت در رنج و عذاب به سر می‌برد.
از عیال و طفول رخ برتافت
به دگر ناحیت سبک بشتافت
هوش مصنوعی: از همسر و فرزندانش روی برگردانید و به سمت دیگری به سرعت رفت.
وآن عیالان به شهر دربگذاشت
راحت خویشتن در آن پنداشت
هوش مصنوعی: آنها خانواده‌های خود را در شهر رها کردند و راحتی خود را در آنجا تصور کردند.
به سر چاهساری آمد مرد
بخت بنگر که با معیل چه کرد
هوش مصنوعی: یک مرد خوش‌شانس به کنار چاه آمد و نگاه کن که با بیل چه کارهایی انجام داد.
دید مردی نشسته بر سر چاه
دلو با حبل برنهاده به راه
هوش مصنوعی: مردی را می‌بینم که بر کنار چاه نشسته و دلو را به وسیله‌ی ریسمانی به سمت بالا می‌کشد.
مرغکی بس ضعیف و بس کوچک
که ز گنجشک بود او ده یک
هوش مصنوعی: پرنده‌ای بسیار ضعیف و کوچک که به اندازه یک دهم از گنجشک بود.
گفت مردا سبک بکن کاری
تا برآید مگرت بازاری
هوش مصنوعی: مردها گفتند که کاری را سبک و آسان کنید تا بتوانید به نتیجه برسید، مگر اینکه چاره‌ای برای فروش کارتان بیابید.
از من ای خواجه صد درم بستان
مرغ را زآب تشنگی بنشان
هوش مصنوعی: ای آقا، از من صد درهم بگیر و این پرنده را از thirst آب سیراب کن.
دلو و حبل اینک و چهی پر ز آب
آب ده مرغ را سبک بشتاب
هوش مصنوعی: این جمله به تمثیلی اشاره دارد و می‌توان آن را به این صورت بیان کرد: اکنون در دست ما ظرفی وجود دارد و ما باید به سرعت به کمک پرنده‌ای بشتابیم که نیاز به آب دارد. این تصویر نمادین نشان می‌دهد که در شرایط بحرانی، باید به سرعت عمل کنیم و به دیگران کمک کنیم.
مرد گفتا که بخت روی نمود
به از این کار خود نخواهد بود
هوش مصنوعی: مردی گفت که شانس و اقبال، بهترین فرصت‌ها را نشان داد و هیچ کاری بهتر از این نخواهد بود.
به یکی دلو سیر گردد مرغ
صد درم مر مرا شود آمرغ
هوش مصنوعی: اگر یک دل را سیر کنی، مرغی که ارزشش صد درم است، برای من به مانند یک مرغ دیگر می‌شود.
دلو بگرفت و رفت زی سرِ چاه
خود ز سرِّ فلک نبود آگاه
هوش مصنوعی: دلش را گرفت و از کنار چاه خود رفت، غافل از اینکه از اسرار آسمان خبر ندارد.
تا به گاه زوال آب کشید
مرغ سیری از آب هیچ ندید
هوش مصنوعی: در زمانی که همه چیز در حال نابودی و زوال است، پرنده‌ای که سیر است، نه از آب بهره‌ای می‌برد و نه چیزی می‌بیند.
خسته شد مرد و گفت چتوان بود
که تن من در این عنا فرسود
هوش مصنوعی: مرد خسته شد و گفت، چه کاری از من ساخته است وقتی که بدنم در این مشکلات و سختی‌ها ضعیف شده است.
مر ورا گفت مرد کای نادان
امتحان توام من از یزدان
هوش مصنوعی: مرد گفت ای نادان، تو باید بدانی که آزمایش تو از سوی خداوند است.
تو مر این مرغ را ز چاه پر آب
نتوانی ز آب داد اسباب
هوش مصنوعی: تو نمی‌توانی این پرنده را از چاه پُرآب نجات دهی، زیرا برای این کار به نشانه‌ای از آب نیاز داری.
ده عیال ضعیف چون داری
طفل را خیر خیر بگذاری
هوش مصنوعی: اگر ده نفر ناتوان را در خانه داری، بهتر است که در نگهداری از آنها، به خوبی رفتار کنی و محبت و حمایت لازم را از آنها دریغ نکنی.
رازقم من تو در میان سببی
پس چرا با فغان و با شغبی
هوش مصنوعی: من از تو و برکت وجودت بهره‌مندم، پس چرا با ناله و بی‌تابی در حال خودنمایی هستی؟
رو سوی خانه باز شو بشتاب
کار اطفال خویش را دریاب
هوش مصنوعی: به منزل برگرد و هرچه سریع‌تر به کار بچه‌هایت رسیدگی کن.
من که روزی دهم توانایم
راه ارزاق بر تو بگشایم
هوش مصنوعی: من که در روزی می‌توانم به تو کمک کنم تا به منابع و روزی‌ها دسترسی پیدا کنی.
جان بدادم همی دهم روزی
در غم نان چرا تو دل سوزی
هوش مصنوعی: جانم را فدای این کار کرده‌ام و روزی را در غم نان می‌گذرانم، پس چرا تو برای من نگرانی می‌کنی؟
جان بدادم دهمت نان هر دم
جان مدار از برای نان در غم
هوش مصنوعی: من جانم را به تو می‌دهم و هر لحظه نان می‌دهم، اما نگذار به خاطر نان، جانم را در غم بگذرانی.
زین هوسها چرا نگردی دور
چند دارد جهان ترا مغرور
هوش مصنوعی: چرا به این خواسته‌ها وابسته‌ای؟ این دنیا چه تعداد فریبت می‌دهد؟
آن جهان در غرور نتوان یافت
نرسید آنکه سالها بشتافت
هوش مصنوعی: در آن دنیای پر زرق و برق، نمی‌توان به راحتی چیزی را یافت. کسی که سال‌ها تلاش کند، نمی‌تواند به آن دست یابد.
حج مپندار گفت لبّیکی
جامه مفکن بر آتش از کیکی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نباید حجی را تنها به صورت ظاهری و با به‌دست آوردن لباس مخصوص آن، انجام داد. بلکه باید درون و نیت را نیز پاک کرد و مراسم را با روحیه‌ای خالص و صادقانه برگزار کرد. تنها پوشیدن لباس یا انجام کارهای ظاهری کافی نیست؛ بلکه باید باطنی راستین و ایمانی واقعی در پشت آن وجود داشته باشد.
نه برِ اوستاد دین‌پرور
نه به بازار و نه برِ مادر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شخص به هیچ یک از مراجع و منابع عرفی و غیرعرفی که باید راهنمایی کنند، وابسته نیست. او نه به استاد و آموزگار دین‌پرور اعتماد دارد، نه به محیط بازار و نه به مادرش. به عبارتی، این فرد مستقل از همهٔ این‌ها به دنبال حقیقت یا راهی دیگر است.
پیش من قصّهٔ هنر برخوان
به کدامی تره‌ات نهم بر خوان
هوش مصنوعی: هنر و داستان‌های آن را برای من بگو و به چه وسیله‌ای این قصه‌ها را به میان می‌آوری؟
نه بدینجات زر نه آنجا زور
نز پی گلشنی نه از پی گور
هوش مصنوعی: نه اینجا طلاست و نه آنجا قدرت، نه برای به دست آوردن گلشن و نه برای فکر کردن به قبر.
با حریف دغا مباز ای کور
نبری زو نه از مجاهز عور
هوش مصنوعی: با دشمن فریبکار مبارزه نکن، ای کوری که از او شکست نخواهی خورد و از تجهیزات ناتوان و ناقص خود هم نمی‌توانی بهره ببری.