گنجور

بخش ۳۶ - التّمثیل فی صلابة طریق الاسلام

رفت زی روم و فدی از اسلام
تا شوند از جهاد نیکو نام
وهنی افتاد تا شکسته شدند
چند کس زان میانه بسته شدند
علوی بود و دانشومندی
حیز مردی ولی خردمندی
کس فرستادشان عظیم‌الروم
کرد بر هر سه شخص حکم سدوم
گفت شست مغانه بربندید
بت به معبود خویش بپسندید
ورنه مر هر سه را بسوزانیم
بکنم هر بدی که بتوانم
بنشستند و هر سه رای زدند
هر سه تن دست در دعای زدند
گفت مرد فقیه رخصت هست
بسته در دست خصم عهد شکست
که چو بر کفر کرد خصم اجبار
نه به دل از زبان دهد اقرار
بعد از آن چون فرج فراز آید
به سرِ شرط و عهد باز آید
علوی گفت مر مراست شفیع
جدّم آن سرور شریف و وضیع
حیز گفتا به مرد دانشمند
که ز کار شما شدم خرسند
مر ترا علم تو دلیل بسست
علوی را پدر خلیل بسست
من که باشم مخنّث دو جهان
کز بد من شود جهان ویران
هرچه خواهید با تنم بکنید
گو بگیرید و گردنم بزنید
نیک و بد هست پیش من یکسان
نام نیکو گزیده‌ام ز جهان
سر فدی کرده‌ام پی دین را
چکنم جان و عار سجّین را
کُشته بهتر مرا به نام نکو
که بُوم زنده با هزار آهو
جان بداد و یکی سجود نکرد
بر درِ عار و شک قعود نکرد
ای به مردی تو در زمانه مثل
حیز مردی چنین نمود عمل
تو که مردی چنین عمل بنمای
ورنه بیهوده بین فقع مگشای
هرچه جز راه حق مجازی دان
هرچه جز کار اوست بازی دان
هرچه جسمت به روح بنماید
چون تو خردی ترا بزرگ آید
عقل و جان پرده‌دار فرمانند
چاکرانش نبات و حیوانند
آنچه عقد نبات و حیوانست
اندر اقطاع آسیابانست
عالم طبع و وهم و حس و خیال
همه بازیچه‌اند و ما اطفال
غازیان طفل خویش را پیوست
تیغ چوبین ازان دهند به دست
تا چو آن طفل مردِ کار شود
تیغ چوبینش ذوالفقار شود
مادران پیش خویش از آن به مجاز
دختران را کنند لعبت باز
تاش چون شوی خواستار آید
آن به کدبانوییش به کار آید
تا چو بگذاشت لعبت بی‌جان
لعبت زنده پرورد پس از آن
طفل دکانک از پی آن کرد
تا به دکان رسد چو گردد مرد
این همه نقش دانی از پی چیست
تا به معنی رسی بدانی زیست
این جهان صورتست و آن معنی
اندرین جان واندر آن جان نی
تا بر این و به آن به انبازی
آدمیزاده می‌کند بازی
تا چو شد مرد و چشم او شد باز
آید از نقشها به معنی باز
زان که خود نیست از درون سرای
در دبستان عقل بازی جای
بندگان را ادیب بیگانه‌ست
خواجه را خود ادیب در خانه‌ست
شاه زاده‌ست آدمی و نسیب
نبود هیچ بی‌رقیب و ادیب
هرکه فرزند شاه کی باشد
بی‌ادیب و رقیب کی باشد
آدمی عالم مقصّر نیست
همه همتا و هم همه بر نیست
تو که باشی هنوز آدم را
چه شناسی تو خاتم و جم را
که ستور است و دیو در پایه
هم فرومایه هم گرانمایه
خو که نز راه بخردی باشد
از ستوری و از ددی باشد
آدمی همچو مرغ با پر نیست
هم همه بار و هم همه بر نیست
هرکه نان با خرد نداند خورد
دعوی آدمی نباید کرد
آدمی بی‌خرد ستور بُوَد
گرچه دارد دو دیده کور بُوَد
گر تو جویای عالم رازی
ای زمن با زمانه چون سازی
چند از این آسیا و آن گلخن
نام این باغ و وصف آن گلشن
بهر آن کرد پادشات عزیز
تا کنی نان و آب کو و کمیز
تا کی از دور چرخ دون لئیم
خورد دونان بوی چو مال یتیم
سال و مه مانده در غم نانی
وز لباس علوم عریانی
قوت خودبینی از کفایت خود
اعتقادت بدست و دینت بد
رازق خویش را نمی‌دانی
بندهٔ آب و چاکر نانی
تو ز جان فوت و موت می‌دانی
ز آتش ایمن ز فقر ترسانی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رفت زی روم و فدی از اسلام
تا شوند از جهاد نیکو نام
هوش مصنوعی: او به دیاری به نام روم رفت و خود را فدای اسلام کرد تا به واسطهٔ جهاد، نام نیک و خوبی برای خود به‌جا بگذارد.
وهنی افتاد تا شکسته شدند
چند کس زان میانه بسته شدند
هوش مصنوعی: بعضی از افراد به خاطر ضعف و ناتوانی از هم جدا شدند و چند نفر دیگر نیز در میان این اختلافات به هم پیوستند.
علوی بود و دانشومندی
حیز مردی ولی خردمندی
هوش مصنوعی: او از نسل علی (ع) بود و دانشمند، مردی کامل و پر از خرد و هوش.
کس فرستادشان عظیم‌الروم
کرد بر هر سه شخص حکم سدوم
هوش مصنوعی: شخصی از سوی عظیم‌الروم (رومی بزرگ) فرستاده شد و بر هر سه نفر حکم سنگسار صادر کرد.
گفت شست مغانه بربندید
بت به معبود خویش بپسندید
هوش مصنوعی: گفتند که، دست مغان را ببندید و بت را به معبودی که خود می‌پسندید، بسپارید.
ورنه مر هر سه را بسوزانیم
بکنم هر بدی که بتوانم
هوش مصنوعی: اگر نمی‌توانیم در این وضعیت سه نفر را نجات دهیم، پس بهتر است همه را بسوزانیم و هر کاری که از دستم برمی‌آید و بتوانم انجام دهم، انجام دهم.
بنشستند و هر سه رای زدند
هر سه تن دست در دعای زدند
هوش مصنوعی: آنها نشسته و مشورت کردند، و هر سه نفر دست در دعا برداشتند.
گفت مرد فقیه رخصت هست
بسته در دست خصم عهد شکست
هوش مصنوعی: مرد دانا گفت که اجازه‌ای برای عمل نداریم، چون در دست دشمن قرارداد را نقض کرده‌اند.
که چو بر کفر کرد خصم اجبار
نه به دل از زبان دهد اقرار
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن در برابر نداشتن اعتقاد تلاش کند، البته نه از روی باور قلبی، بلکه فقط با زبان خود اعتراف می‌کند.
بعد از آن چون فرج فراز آید
به سرِ شرط و عهد باز آید
هوش مصنوعی: پس از آن که مشکل برطرف شود، دوباره به شرایط و وعده‌ها پایبند خواهیم بود.
علوی گفت مر مراست شفیع
جدّم آن سرور شریف و وضیع
هوش مصنوعی: علوی می‌گوید: شفیع من و دلیلی بر بخشش من، جدّ بزرگوارم است که آن آقای بزرگوار و با عظمت، و در عین حال محزون و ضعیف نیز هست.
حیز گفتا به مرد دانشمند
که ز کار شما شدم خرسند
هوش مصنوعی: حیز به مرد عالم گفت: از تلاش‌های شما بسیار خوشحال شدم.
مر ترا علم تو دلیل بسست
علوی را پدر خلیل بسست
هوش مصنوعی: دانش و آگاهی تو، نشانه‌ای است از مقام بلند و محترم تو، همانند این که پدر خلیل نیز به افتخار و فضیلت شناخته شده است.
من که باشم مخنّث دو جهان
کز بد من شود جهان ویران
هوش مصنوعی: من کی هستم که بخواهم به خودم اجازه دهم که باعث نابودی دو جهان شوم؟
هرچه خواهید با تنم بکنید
گو بگیرید و گردنم بزنید
هوش مصنوعی: هر کاری که بخواهید با بدن من انجام دهید، حتی اگر بخواهید مرا بگیرید و گردنم را بزنید.
نیک و بد هست پیش من یکسان
نام نیکو گزیده‌ام ز جهان
هوش مصنوعی: برای من خوب و بد هیچ تفاوتی ندارد، به همین خاطر در زندگی‌ام نامی نیکو را از میان همه چیزها انتخاب کرده‌ام.
سر فدی کرده‌ام پی دین را
چکنم جان و عار سجّین را
هوش مصنوعی: من جان و آبرویم را برای دین فدای می‌کنم، اما نمی‌دانم چه باید بکنم.
کُشته بهتر مرا به نام نکو
که بُوم زنده با هزار آهو
هوش مصنوعی: بهتر است که من کشته شوم و نام نیکو از من بماند تا این که زنده بمانم و در میان هزاران آهو و حیوانات دیگر زندگی کنم.
جان بداد و یکی سجود نکرد
بر درِ عار و شک قعود نکرد
هوش مصنوعی: جان خود را فدای عشق کرده و هیچ‌کس در برابر عیب و شکاکی زانو نزد.
ای به مردی تو در زمانه مثل
حیز مردی چنین نمود عمل
هوش مصنوعی: ای کسی که در این زمانه همچون حیز (شجاع و نیرومند) هستی، این کارها نشان‌دهنده‌ی مردانگی توست.
تو که مردی چنین عمل بنمای
ورنه بیهوده بین فقع مگشای
هوش مصنوعی: اگر مرد هستی، باید کارهای نیک انجام دهی وگرنه بیهوده و بی معنی زندگی را سپری نکن.
هرچه جز راه حق مجازی دان
هرچه جز کار اوست بازی دان
هوش مصنوعی: هر چیزی که جز راه حقیقت است، خیال و ظاهر است و هر کاری که به جز کار خداوند است، نوعی سرگرمی و بازی محسوب می‌شود.
هرچه جسمت به روح بنماید
چون تو خردی ترا بزرگ آید
هوش مصنوعی: هر چیزی که جسمت به روح نشان می‌دهد، اگر تو خردمند باشی، به نظرت بزرگ و ارزشمند خواهد آمد.
عقل و جان پرده‌دار فرمانند
چاکرانش نبات و حیوانند
هوش مصنوعی: عقل و روح به عنوان نگهبانان و محافظان هستند و خدمتگذارانی که به آن‌ها اهمیت می‌دهند، شامل گیاهان و جانوران می‌شوند.
آنچه عقد نبات و حیوانست
اندر اقطاع آسیابانست
هوش مصنوعی: هر چیزی که مربوط به زندگی گیاهان و جانوران است، در واقع تحت تأثیر عمل آسیابان است.
عالم طبع و وهم و حس و خیال
همه بازیچه‌اند و ما اطفال
هوش مصنوعی: جهان مادی و افکار و احساسات و تصورات، همه همچون چیزهای بازی و سرگرمی هستند و ما در مقابل آن‌ها مانند کودکان می‌مانیم.
غازیان طفل خویش را پیوست
تیغ چوبین ازان دهند به دست
هوش مصنوعی: نبردجویان کودک خود را به آنها می‌دهند تا با شمشیر چوبی تمرین کند.
تا چو آن طفل مردِ کار شود
تیغ چوبینش ذوالفقار شود
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن کودک به مردی با تجربه و کاربلد تبدیل شود، ابزار ساده‌اش به قدرت و توانایی بزرگی تبدیل می‌شود.
مادران پیش خویش از آن به مجاز
دختران را کنند لعبت باز
هوش مصنوعی: مادران به دختران خود به‌گونه‌ای بازیچه نگاه می‌کنند و با آن‌ها بازی می‌کنند.
تاش چون شوی خواستار آید
آن به کدبانوییش به کار آید
هوش مصنوعی: وقتی که تو خواسته‌های خود را ابراز کنی، آن خواسته‌ها به کسی که اهل و دانا باشد، کمک می‌کند تا به آنها رسیدگی کند.
تا چو بگذاشت لعبت بی‌جان
لعبت زنده پرورد پس از آن
هوش مصنوعی: وقتی که بازیچه بی‌جان را کنار گذاشتی، سپس همان بازیچه را زنده و پرورش یافته خواهی دید.
طفل دکانک از پی آن کرد
تا به دکان رسد چو گردد مرد
هوش مصنوعی: کودک از روی کنجکاوی و حرکت به سمت مغازه به دنبال این است که وقتی بزرگ شد، بتواند به دکان برسد و از آن استفاده کند.
این همه نقش دانی از پی چیست
تا به معنی رسی بدانی زیست
هوش مصنوعی: شاید می‌توان گفت این همه شکل‌ها و طراحی‌ها که در زندگی مشاهده می‌کنی، در واقع چیزی فراتر از ظاهر دارند و هدفی عمیق‌تر در پس آن‌ها نهفته است. اگر به عمق این معنی پی ببری، می‌توانی واقعیت زندگی را بهتر بشناسی.
این جهان صورتست و آن معنی
اندرین جان واندر آن جان نی
هوش مصنوعی: این دنیا تنها ظاهری است و معنای واقعی در وجود ما نهفته است، و آن معنا فراتر از وجود مادی ماست.
تا بر این و به آن به انبازی
آدمیزاده می‌کند بازی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف رفتار انسان‌ها می‌پردازد. به این معناست که انسان‌ها به راحتی و با میل به تعامل با دیگران، در امور مختلف به همدیگر می‌پیوندند و در بازی زندگی، با هم نقش‌آفرینی می‌کنند.
تا چو شد مرد و چشم او شد باز
آید از نقشها به معنی باز
هوش مصنوعی: زمانی که انسان به کمال و بلوغ می‌رسد و دیدگاهش روشن‌تر می‌شود، از دنیای ظاهری و ظواهر به عمق حقیقت و معنا پی می‌برد.
زان که خود نیست از درون سرای
در دبستان عقل بازی جای
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که چون درون خود شخص جایی برای درک واقعی و تفکر منطقی وجود ندارد، بنابراین نمی‌تواند در دنیای علم و خرد به خوبی عمل کند. به عبارت دیگر، اگر فردی درونش خالی از تعقل و درک باشد، نمی‌تواند به درستی از دانش بهره‌برداری کند.
بندگان را ادیب بیگانه‌ست
خواجه را خود ادیب در خانه‌ست
هوش مصنوعی: بندگان نزد دیگران آموزش می‌بینند، اما خواجه در خانه خودش خودآموخته و با ادب است.
شاه زاده‌ست آدمی و نسیب
نبود هیچ بی‌رقیب و ادیب
هوش مصنوعی: آدمی فرزانه و با نژاد شاهانه است و هیچ‌کس به پای او در زحمت و تلاش نمی‌رسد.
هرکه فرزند شاه کی باشد
بی‌ادیب و رقیب کی باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که فرزند شاه باشد، آیا می‌تواند بی‌ادب و بدون رقیب باشد؟
آدمی عالم مقصّر نیست
همه همتا و هم همه بر نیست
هوش مصنوعی: انسان عالم و آگاه به خطا نیست، همه برابر و یکسان نیستند.
تو که باشی هنوز آدم را
چه شناسی تو خاتم و جم را
هوش مصنوعی: تو که هستی، دیگر برایت مهم نیست که انسان‌ها را بشناسی؛ تو، همانند خاتم و جم، در جایگاه بالایی قرار داری.
که ستور است و دیو در پایه
هم فرومایه هم گرانمایه
هوش مصنوعی: در اینجا به تفاوت بین افراد و ویژگی‌های آن‌ها اشاره شده است؛ برخی مانند اسب و دیو هستند که هر کدام نمادهایی از فضایل و رذایل را نمایندگی می‌کنند. این نشان‌دهنده این است که در میان انسان‌ها هم افراد بی‌ارزش و هم افراد با ارزش وجود دارند.
خو که نز راه بخردی باشد
از ستوری و از ددی باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی از راه خرد و دانش پیروی کند، به جای سمت و سوی نادرست و بیهوده، پیشرفت و موفقیت حاصل می‌کند.
آدمی همچو مرغ با پر نیست
هم همه بار و هم همه بر نیست
هوش مصنوعی: انسان مانند پرنده‌ای نیست که تنها به ظاهر و بال‌هایش وابسته باشد. او نه تنها بارهای سنگین را به دوش می‌کشد، بلکه مسئولیت‌های دیگری نیز دارد و گاهی در درون خود به تلاش و کوشش می‌پردازد.
هرکه نان با خرد نداند خورد
دعوی آدمی نباید کرد
هوش مصنوعی: هرکس نتواند نانی را با فکر و اندیشه به دست آورد، نباید ادعای انسانیت کند.
آدمی بی‌خرد ستور بُوَد
گرچه دارد دو دیده کور بُوَد
هوش مصنوعی: انسانی که از خرد و اندیشه بی‌بهره است، مانند حیوانی است که حتی اگر دو چشم هم داشته باشد، باز هم نابینا خواهد بود.
گر تو جویای عالم رازی
ای زمن با زمانه چون سازی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال دانستن رمز و رازهای جهان هستی هستی، باید بدانی که چگونه با زمان و شرایط زندگی خود سازگار شوی.
چند از این آسیا و آن گلخن
نام این باغ و وصف آن گلشن
هوش مصنوعی: چند بار باید به این آسیاب و آن فضای کثیف اشاره کرد؟ نام این باغ و توصیف آن گلزار را بگویید.
بهر آن کرد پادشات عزیز
تا کنی نان و آب کو و کمیز
هوش مصنوعی: پادشاه عزیز به این خاطر تو را فرستاد تا نان و آب و لباس را تهیه کنی.
تا کی از دور چرخ دون لئیم
خورد دونان بوی چو مال یتیم
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید از دور به زندگی پست و حقیر نگاه کنیم و مانند یتیمان، بوی بد و زشت آن را تحمل کنیم؟
سال و مه مانده در غم نانی
وز لباس علوم عریانی
هوش مصنوعی: در این دنیا سال‌ها و ماه‌ها در غم و اندوه نانی سپری می‌شود و آدمی از لباس دانش و علم بی‌بهره و عریان است.
قوت خودبینی از کفایت خود
اعتقادت بدست و دینت بد
هوش مصنوعی: قدرت خودبینی تو از اندازه اعتقاد به خودت و دینت نشأت می‌گیرد.
رازق خویش را نمی‌دانی
بندهٔ آب و چاکر نانی
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی رازق واقعی‌ات کیست؛ تنها به آب و نان وابسته‌ای و در خدمت آنها هستی.
تو ز جان فوت و موت می‌دانی
ز آتش ایمن ز فقر ترسانی
هوش مصنوعی: تو از حقیقت زندگی و مرگ آگاهی داری، اما هنوز از آتش نمی‌هراسی و از فقر ترسنده‌ای.