بخش ۳۲ - فی تحقیق العشق
آن شنیدی که در عرب مجنون
بود بر حسن لیلی او مفتون
دعوی دوستی لیلی کرد
همه سلوی خویش بلوی کرد
حلّه و زاد و بود خود بگذاشت
رنج را راحت و طرب پنداشت
کوه و صحرا گرفت مسکن خویش
بیخبر گشته از غم تن خویش
چند روز او نیافت هیچ طعام
صید را بر نهاد بر ره دام
ز اتفاق آهویی فتاد به دام
مرد را ناگهان برآمد کام
چون بدید آن ضعیف آهو را
وآن چنان چشم و روی نیکو را
یله کردش سبک ز دام او را
ای همه عاشقان غلام او را
گفت چشمش چو چشم یار من است
این که در دام من شکار من است
در ره عاشقی جفا نه رواست
هم رخ دوست در بلا نه رواست
چشم لیلی و چشم بستهٔ بند
هست گویی به یکدگر مانند
زین سبب را حرام شد بر من
یله کردمش از این بلا و محن
من غلام کسی که در ره عشق
شد مسلّم ورا شهنشه عشق
راه دعوی روی تو بیمعنی
نخرند از تو ترسم این دعوی
کرد پیش آر و گفت کوتهکن
با چنین گفت کرد همرهکن
ورنه از معرض سخن برخیز
چون زنان زین چنین سخن بگریز
دعوی دوستی تو با معبود
پس طلبکار لذّت و مقصود
گر تو مقصود خود گری بر دست
بتپرستی، نهای خدایپرست
گر تو فرزند آدمی، پس چون
شدهای بر جهان چنین مفتون؟
این جهان را نه مزرعت پنداشت؟
عاقبت خود برفت و هم بگذاشت؟
تو ز احوال غافلی، چهکنم؟
از خود و اصل جاهلی، چهکنم؟
بخش ۳۱ - در صفت ابلهان گوید: صحبت ابلهان چو دیگ تهیستبخش ۳۳ - التمثّل فیالانسان و عمله: آن نبینی که پادشهزاده
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1395/12/27 02:02
کمال
آن شنیدی که در عرب مجنون
بود بر حست لیلی او مفتون
به جای حست، واژه حسن درست است.
با سپاس از سایت بسیار خوب شما.