گنجور

بخش ۲۸ - فی ذکر رفقاء السّوء

دوستی با مُقامر و قلّاش
یا مکن یا چو کردی آن را باش
دوستی کز پی پیاله کنند
ندهی پوست پوست کاله کنند
دوست خواهی که تا بماند دوست
آن طلب زو که طبع و خاطر اوست
بد کسی دان که دوست کم دارد
زو بتر چون گرفت بگذارد
دوست گرچه دو صد دو یار بُوَد
دشمن ارچه یکی هزار بُوَد
مر ترا خصم و دشمن دانا
بهتر از دوستان همه کانا
از تقی دین طلب ز رعنا لاف
از صدف دُر طلب ز آهو ناف
آستین ار ز هیچ خواهی پُر
از صدف مشک جو وز آهو دُر
آنچه از حس چشم و بینی و گوش
زین ببین زان ببوی و زان بنیوش
ناید از گوشها جهان‌بینی
نچشد چشم و نشنود بینی
از حواس ار بجویی این همه ساز
آن ازین این از آن نیابی باز
که پدیدست در جهان باری
کار هر مرد و مرد هر کاری
گر نخواهی دل از ندامت پر
به بدی از رفیق نیک مبر
گرچه صد بار باز گردد یار
سوی او باز گرد چون طومار
زین بدان رخ همی بگردانی
باش تا قدر این بدان دانی
دوستان گنج‌خانهٔ رازند
رنج‌بردار و گنج پردازند
با نفایه و سره به خفت و به خیز
نه درآمیز چُست و نه بگریز
نه طلب زین ستوده دان نه هرب
که چنین آمد از حکیم عرب
صفت دوست از ره تحقیق
از علی بشنو ار نه‌ای زندیق
دوست نادان بود نباید سوخت
باید این حکمت از علی آموخت
خلق دشمن شود چو بگریزی
بد قرین گردی ار درآمیزی
چون ترا دوستی پدید آید
عقل باید که زود نستاید
وقت عشرت از او به کم دیدن
کم شنیدن به از پسندیدن
مطلب گرچه جزم فرمانی
پیکی از مقعدان زندانی
آن طلب کن که داند و دارد
تا تو از وی وی از تو نازارد
دوستی با مزاج بی‌خردی
دور دور و هم ایدرست خودی
تا نباشی حریف بی‌خردان
که نکو کار بد شود ز بدان
باد کز لطف اوست جان بر کار
زهر گردد همی به صحبت مار
یار بد همچو خاردان بدرست
که همی دامنت بگیرد چُست
زرد رویی زر از قرین بدست
ورنه سرخست تا قرین خودست
صحبت باغها به فصل بهار
باد را هر زمان کند عطربار
روغن کنجدی که بودی عام
شد ز گلها عزیز و نیکو نام
چون به گلها سپرد نفس و نفس
روغن کنجدش نخواند کس
این برست از سبو و آن از ذُل
گل از او نیکنام و از گُل
با بدان کم نشین که بد مانی
خو پذیر است نفس انسانی
خوش خو از بدخوان سترگ شود
میش چون گرگ خورد گرگ شود
صحبت نیک را ز دست مده
که مِه و به شوی ز صحبت مه
اسب توسن ز اسب ساکن رگ
گشت هم خو اگر نشد هم تگ
گر بدی صورتت شود مسته
بد دانا ز نیک نادان به
هیچ صحبت مباد با عامت
که چو خود مختصر کند نامت
صحبت عام آتش و پنبه است
زشت نام و تباه و استنبه است
صحبت عام در بهشت آباد
مرگ باشد که مرگ عامی باد
با دو عاقل هوا نیامیزد
یک هوا از دو عقل بگریزد
با بد و نیک جسم داند زیست
جان شناسد که دوست و دشمن کیست
دوستی را که نیست با تو مجال
که بگوید حرام نیست حلال
با تو تا لقمه دید جان و دلست
چون شدت لقمه تیز و تیغ و شلست
شکمش چون دل پیاله ببین
وز دهانش دل چو لاله ببین
با کُله کی بُوَد اخوّت پاک
زانکه گفتند اخوک من و اساک
جامهٔ خون و گوشت پوست بود
عیبهٔ عیب دوست دوست بود
نیست در هیچ یار صدق و صفا
نیست با هیچ دوست مهر و وفا
چون به علت کند سلام علیک
از بد و نیک تو شود بد و نیک
دوست و دشمن برای جان باید
تن بود کش غذای نان باید
گر کنی چشم جفت بی‌خوابی
دوستی به اخلاص کم یابی
مر ترا زو وفا نخواهد خواست
که تنوریست با ترازو راست
پس تو اکنون مه به مه بد را باش
دامن خویش گیر و خود را باش
که بود عهد و عشق لقمه زنان
بی‌مدد چون چراغ بیوه زنان
صلح دشمن چو جنگ دوست بُوَد
که از آن مغز آن چو پوست بُوَد
دل در ایشان مبند کز گیهان
همه آدم دمند و مرجان جان
نیک را از بدان چه جاه بُوَد
زانکه عقرب هبوط ماه بُوَد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوستی با مُقامر و قلّاش
یا مکن یا چو کردی آن را باش
هوش مصنوعی: با شخصی که به کارهای غیراخلاقی و ناپسند مشغول است، دوستی نکن؛ و اگر دوستی کردی، باید خود را همسطح او در نظر بگیری و مثل او رفتار کنی.
دوستی کز پی پیاله کنند
ندهی پوست پوست کاله کنند
هوش مصنوعی: دوستی که به خاطر نوشیدن مشروبات به سراغت بیاید، شخصیتش با ارزش نیست و ارزش دوستی‌اش به اندازه‌ی یک کنده چوب است.
دوست خواهی که تا بماند دوست
آن طلب زو که طبع و خاطر اوست
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی دوستی پایدار داشته باشی، باید از شخصی درخواست کنی که مزاج و روحیات او با تو سازگار باشد.
بد کسی دان که دوست کم دارد
زو بتر چون گرفت بگذارد
هوش مصنوعی: کسی را بد دان که تعداد دوستانش کم است؛ از او بر حذر باش، چون وقتی به مشکل بیفتد، تو را رها خواهد کرد.
دوست گرچه دو صد دو یار بُوَد
دشمن ارچه یکی هزار بُوَد
هوش مصنوعی: دوست اگرچه تعداد زیادی دوست داشته باشد، اما دشمن هرچند یک نفر باشد، تاثیر بیشتری خواهد داشت.
مر ترا خصم و دشمن دانا
بهتر از دوستان همه کانا
هوش مصنوعی: یک دشمن باهوش و آگاه بهتر از همه دوستان نادان است.
از تقی دین طلب ز رعنا لاف
از صدف دُر طلب ز آهو ناف
هوش مصنوعی: از تقی دین (عبادت و پرهیزکاری) را از انسان‌های با خوش‌سلیقگی و زیباطلب بخواه. و از صدف (وجود) زیبایی و قیمتی را که در آن نهفته است، همانند دُر (گوهر) بخواه. به دنبال نکات ارزشمند و زیبا در زندگی باش.
آستین ار ز هیچ خواهی پُر
از صدف مشک جو وز آهو دُر
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از هیچ چیزی بهره‌مند شوی، آستین خود را پر از صدف و مشک کن و از آهو گوهر بیاور.
آنچه از حس چشم و بینی و گوش
زین ببین زان ببوی و زان بنیوش
هوش مصنوعی: هر آنچه که با چشم و بینی و گوش خود مشاهده و حس می‌کنی، به خوبی از آن بهره‌برداری کن و از زیبایی‌ها و تجربیاتش لذت ببر.
ناید از گوشها جهان‌بینی
نچشد چشم و نشنود بینی
هوش مصنوعی: انسان نمی‌تواند با استفاده از فقط گوش یا چشم، درک یا بینشی از جهان به دست آورد. برای فهم صحیح و کامل، باید از تمام حواس خود استفاده کند.
از حواس ار بجویی این همه ساز
آن ازین این از آن نیابی باز
هوش مصنوعی: اگر به جستجوی حواس و ادراک خود بروی، هر چقدر هم که ویژگی‌ها و ابزارهای مختلف را جمع‌آوری کنی، در نهایت هیچ چیز را به طور واقعی نخواهی یافت.
که پدیدست در جهان باری
کار هر مرد و مرد هر کاری
هوش مصنوعی: در این دنیا هر شخصی برای انجام کاری به وجود آمده است و هر کاری نیز نیاز به انسان‌های خاص خود دارد.
گر نخواهی دل از ندامت پر
به بدی از رفیق نیک مبر
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی که دل‌ت از پشیمانی پر شود، نباید دوست خوب را به خاطر بدی‌هایت رها کنی.
گرچه صد بار باز گردد یار
سوی او باز گرد چون طومار
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که دوستش بارها به نزدش بازگردد، او همچنان مانند طوماری به حالت اول برمی‌گردد و تغییر نمی‌کند.
زین بدان رخ همی بگردانی
باش تا قدر این بدان دانی
هوش مصنوعی: از این چهره دیدن کن، تا به ارزش این موضوع پی ببری و بفهمی.
دوستان گنج‌خانهٔ رازند
رنج‌بردار و گنج پردازند
هوش مصنوعی: دوستان در واقع همان گنجینه‌های وجودی هستند که برای بهره‌برداری از آن‌ها نیاز به تحمل سختی‌ها و تلاش داریم.
با نفایه و سره به خفت و به خیز
نه درآمیز چُست و نه بگریز
هوش مصنوعی: با آرامش و بدون نگرانی، به زندگی‌ات ادامه بده. نه به دنبال شلوغی باش و نه از آن فرار کن.
نه طلب زین ستوده دان نه هرب
که چنین آمد از حکیم عرب
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نباید فقط به ستایش و تمجید دیگران توجه کنیم و همچنین نیازی نیست که هر چیزی که از یک حکیم و دانا به ما می‌رسد را بپذیریم. باید در دریافت اطلاعات و نظرات دقت کنیم و تنها به دنبال نکات مفید و معقول باشیم.
صفت دوست از ره تحقیق
از علی بشنو ار نه‌ای زندیق
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی حقیقت شخصیت دوست را دریابی، از علی بشنو؛ وگرنه تو کافر و بی‌ایمانی هستی.
دوست نادان بود نباید سوخت
باید این حکمت از علی آموخت
هوش مصنوعی: دوست نادان باعث رنجش و ناراحتی نمی‌شود و بهتر است به جای ناراحتی از او، از آموزه‌های علی بهره بگیریم.
خلق دشمن شود چو بگریزی
بد قرین گردی ار درآمیزی
هوش مصنوعی: وقتی که از جمع و جماعت فاصله بگیری، افراد به تو دشمن می‌شوند. اگر بخواهی با آن‌ها کنار بیایی و در جمعشان بمانی، باید به خواسته‌ها و رفتارهایشان تطبیق پیدا کنی.
چون ترا دوستی پدید آید
عقل باید که زود نستاید
هوش مصنوعی: وقتی که دوستی در دل انسان شکل می‌گیرد، باید عقل آدمی سریعاً از خواب غفلت بیدار شود و هوشیار گردد.
وقت عشرت از او به کم دیدن
کم شنیدن به از پسندیدن
هوش مصنوعی: زمانی که در حال لذت بردن هستیم، بهتر است کمتر ببینیم و کمتر بشنویم، تا از آنچه که می‌پسندیم، بیشتر لذت ببریم.
مطلب گرچه جزم فرمانی
پیکی از مقعدان زندانی
هوش مصنوعی: این متن بیان می‌کند که اگرچه موضوع روشن و مشخصی وجود دارد، اما بیان آن به شکل دستوری و محدودیت‌هایی به مانند محبوس بودن در یک مکان می‌باشد. به نوعی، مفاهیم و مطالب باید آزاد و بدون قید و بند منتشر شوند تا به درستی منتقل شوند.
آن طلب کن که داند و دارد
تا تو از وی وی از تو نازارد
هوش مصنوعی: آن چیزی را جستجو کن که کسی آن را می‌شناسد و داراست، تا تو از او ناز و نوازش ببینی و او نیز از تو دلخور نشود.
دوستی با مزاج بی‌خردی
دور دور و هم ایدرست خودی
هوش مصنوعی: دوستی با کسی که بی‌خود و نادان است، باعث دوری و جدایی می‌شود و این به نفع خود انسان هم نیست.
تا نباشی حریف بی‌خردان
که نکو کار بد شود ز بدان
هوش مصنوعی: تا وقتی که تو با نادانان هم‌نشین نیستی، کار نیک بر اثر بدی‌ها خراب نمی‌شود.
باد کز لطف اوست جان بر کار
زهر گردد همی به صحبت مار
هوش مصنوعی: باد به خاطر لطف اوست؛ اما جان آدمی در کنار مارها به زهر آلوده می‌شود.
یار بد همچو خاردان بدرست
که همی دامنت بگیرد چُست
هوش مصنوعی: یار بد مثل خارهای خاردار است که به دامن آدم می‌چسبد و او را آزار می‌دهد.
زرد رویی زر از قرین بدست
ورنه سرخست تا قرین خودست
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر مشکلات و بدشانسی‌ها در زندگی‌اش رنگش زرد شده باشد، این نشان‌دهنده‌ای است که او به طلا و ثروت دست نیافته است. در حقیقت، همان‌طور که رنگ سرخ نشان‌دهنده‌ی خوبی و شایستگی است، در صورتی که انسان در کنار خوبی‌ها و چیزهای مثبت قرار گیرد، می‌تواند به سرنوشت بهتری دست یابد.
صحبت باغها به فصل بهار
باد را هر زمان کند عطربار
هوش مصنوعی: در هر فصل بهار، گل‌ها و باغ‌ها با عطر خود، همچنان صحبت می‌کنند و باده‌ای خوشبو را به همراه دارند.
روغن کنجدی که بودی عام
شد ز گلها عزیز و نیکو نام
هوش مصنوعی: روغن کنجدی که از گل‌ها گرفته می‌شود، محبوب و با جلال و نام نیکی شناخته شده است.
چون به گلها سپرد نفس و نفس
روغن کنجدش نخواند کس
هوش مصنوعی: وقتی نفسش را به گل‌ها داد، هیچ‌کس اسم روغن کنجدش را زیر لب نگفت.
این برست از سبو و آن از ذُل
گل از او نیکنام و از گُل
هوش مصنوعی: این شعر به مفهوم حیات و زیبایی مرتبط است. به نوعی می‌گوید که این زیبایی و نیکی، به مانند گل و خواصی که از آن ناشی می‌شود، از یک منبعی سرچشمه می‌گیرد. در واقع، هر کدام از عناصر زیبا و نیکو، نشان‌دهنده‌ای از آن منبع اصلی هستند که در آن، صفات خوب و شایسته نهفته است.
با بدان کم نشین که بد مانی
خو پذیر است نفس انسانی
هوش مصنوعی: با انسان‌های بد معاشرت نکن، زیرا طبیعت انسانی به راحتی تحت تأثیر قرار می‌گیرد و بدی را می‌پذیرد.
خوش خو از بدخوان سترگ شود
میش چون گرگ خورد گرگ شود
هوش مصنوعی: انسان‌ها تحت تأثیر رفتار و کردار دیگران قرار می‌گیرند؛ اگر فردی با آدم‌های خوب و خوش‌رفتار ارتباط داشته باشد، تحت تأثیر آن‌ها مثبت می‌شود، اما اگر در جمع افراد بد و منفی باشد، ممکن است به همین راه برود و در نهایت خود را به آن‌ها شبیه کند.
صحبت نیک را ز دست مده
که مِه و به شوی ز صحبت مه
هوش مصنوعی: با خوبان راز و گفتگو را از دست نده، زیرا که در کنار افراد خوب، بهره‌های فراوانی نصیبت می‌شود.
اسب توسن ز اسب ساکن رگ
گشت هم خو اگر نشد هم تگ
هوش مصنوعی: اسب تند و چابکی که در حال دویدن است، به دلیل حرکت و نشاطش از اسب آرام و بی‌تحرک متمایز می‌شود. حتی اگر به اندازه اسب آرام رفتار نکند، باز هم تحت تأثیر جنب و جوش است.
گر بدی صورتت شود مسته
بد دانا ز نیک نادان به
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ات زشت شود، نیکوکار دانا، از نادانی نیک نمی‌داند.
هیچ صحبت مباد با عامت
که چو خود مختصر کند نامت
هوش مصنوعی: هرگز با افراد نادان صحبت نکن، چون آنها نام و هویت تو را به سادگی تغییر می‌دهند و کوچک می‌کنند.
صحبت عام آتش و پنبه است
زشت نام و تباه و استنبه است
هوش مصنوعی: صحبت‌های بی‌محتوا و بی‌ارزش مثل آتش و پنبه هستند که به راحتی نابود می‌شوند و اثر خوبی به جای نمی‌گذارند.
صحبت عام در بهشت آباد
مرگ باشد که مرگ عامی باد
هوش مصنوعی: در دل جامعه، گفت‌وگو در مورد بهشت و زندگی بعد از مرگ، نشانه‌ای از تسلیم بودن به واقعیت مرگ و ناپایداری زندگی دنیوی است.
با دو عاقل هوا نیامیزد
یک هوا از دو عقل بگریزد
هوش مصنوعی: دو فرد عاقل هرگز در یک محیط مشترک قرار نمی‌گیرند، زیرا هر کدام با ذهن و اندیشه‌ی مستقل خود، از یکدیگر دور می‌شوند.
با بد و نیک جسم داند زیست
جان شناسد که دوست و دشمن کیست
هوش مصنوعی: افراد با تمام خوبی‌ها و بدی‌های زندگی آشنا هستند، اما روح انسان می‌تواند تشخیص دهد که دوست واقعی چه کسی است و دشمن کیست.
دوستی را که نیست با تو مجال
که بگوید حرام نیست حلال
هوش مصنوعی: دوستی که فرصتی برای گفت‌وگو با تو ندارد، امکان ندارد بتواند بگوید که چه چیزی مجاز و چه چیزی منع شده است.
با تو تا لقمه دید جان و دلست
چون شدت لقمه تیز و تیغ و شلست
هوش مصنوعی: با تو زندگی‌ام مثل لقمه‌ای است که هنگام خوردن به جان و دل من نزدیک می‌شود، همان‌طور که لقمه‌ها تند و تیز و در عین حال نرم هستند.
شکمش چون دل پیاله ببین
وز دهانش دل چو لاله ببین
هوش مصنوعی: شکم او مانند دل یک پیاله است و وقتی به دهانش نگاه میکنی، مانند گل لاله زیباست.
با کُله کی بُوَد اخوّت پاک
زانکه گفتند اخوک من و اساک
هوش مصنوعی: دوستی واقعی زمانی است که انسان به خوبی و صداقت رفتار کند، چرا که به گفته‌ها و ارتباطات عمیق بین افراد بستگی دارد.
جامهٔ خون و گوشت پوست بود
عیبهٔ عیب دوست دوست بود
هوش مصنوعی: پوشش ما از خون و گوشت و پوست تشکیل شده است و تنها عیب ما این است که دوست داریم.
نیست در هیچ یار صدق و صفا
نیست با هیچ دوست مهر و وفا
هوش مصنوعی: در میان یاران، صداقت و صفا وجود ندارد و هیچ دوستی هم از مهر و وفاداری برخوردار نیست.
چون به علت کند سلام علیک
از بد و نیک تو شود بد و نیک
هوش مصنوعی: اگر به خاطر سستی و کم توانی در سلام و احوالپرسی، از خوبی‌ها و بدی‌ها دوری کنی، این بدی‌ها و خوبی‌ها به سراغت خواهند آمد.
دوست و دشمن برای جان باید
تن بود کش غذای نان باید
هوش مصنوعی: برای حفظ جان، هم دوست و هم دشمن باید انسان را در نظر بگیرد، زیرا زندگی به نان و قوت نیاز دارد.
گر کنی چشم جفت بی‌خوابی
دوستی به اخلاص کم یابی
هوش مصنوعی: اگر محبت و دوستی را با چشم باز و بدون خواب ببینی، دوستی واقعی و صادقانه را به سختی پیدا خواهی کرد.
مر ترا زو وفا نخواهد خواست
که تنوریست با ترازو راست
هوش مصنوعی: او از تو وفا نخواهد خواست، چون مانند تنوری است که با ترازوی درست سنجیده نمی‌شود.
پس تو اکنون مه به مه بد را باش
دامن خویش گیر و خود را باش
هوش مصنوعی: اکنون تو باید بدی‌ها را از خود دور کنی و برای خودت ارزش و مقام قائل باشی.
که بود عهد و عشق لقمه زنان
بی‌مدد چون چراغ بیوه زنان
هوش مصنوعی: کسی که در محبت و عهد وفادار نیست، مانند چراغی است که به دست زنان بیوه می‌افتد و به کمک و حمایت نیاز دارد. این نشان می‌دهد که عشق و عهد بدون پشتوانه و کمک دیگران به اندازه‌ی یک چراغ بدون سوخت است و نمی‌تواند دوام بیاورد.
صلح دشمن چو جنگ دوست بُوَد
که از آن مغز آن چو پوست بُوَد
هوش مصنوعی: صلح با دشمن به اندازه جنگ با دوست مضر است، زیرا در واقع چیزی که در آن وجود دارد، کم‌تر از آن‌چه به ظاهر آورده است، ارزشمند است.
دل در ایشان مبند کز گیهان
همه آدم دمند و مرجان جان
هوش مصنوعی: دل خود را به آن‌ها نبند که در میان جهان، همه انسان‌ها مانند دم‌های نفس کشیدن و جواهراتی چون مرجان، هستند.
نیک را از بدان چه جاه بُوَد
زانکه عقرب هبوط ماه بُوَد
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که خوبی و بدی را می‌توان از یکدیگر تشخیص داد، زیرا شرایط و وضعیت‌های زندگی همیشه نشان‌دهنده آنچه هستیم، نیستند. همچنان که عقرب بر روی ساعت نشان دهنده زمان خاصی است، درک ما از خوب و بد نیز تابعی از موقعیت و شرایط است. در واقع، آنچه ظاهر می‌شود ممکن است گمراه‌کننده باشد و انسان‌ها باید با دقت بیشتری نگاه کنند تا آگاهی بیشتری نسبت به واقعیت داشته باشند.