گنجور

بخش ۲۰ - حکایة فی اصحاب الفغلة

آن چنان شد که در زمین هری
ابلهی کرد رخ به برزگری
گفت با او ز روی نادانی
سبکی چیست در گران جانی
گر نداری همی تو خوار مرا
پنبه بی‌پنبه دانه کار مرا
سبلت او به کون دهقان به
وین چنین ریش هم به قصران به
زانکه پیش عقول حکمت خوار
پس خزیدن نیامدست به کار
نیست از نقطه تا خط فرمان
گنج بی‌رنج و درد بی‌درمان
هرچه یزدان دهد بر آن مگزین
هرچه گردون کند در آن منشین
کانچه آن نیست کرد هست کند
وآنچه این بر فراشت پست کند
نقش نفسی مقیم کی باشد
هرچه آن نقش کرد بتراشد
در سخاوت به کودکان ماند
بدهد زود و زود بستاند
خود بخندد به تو سپارد ساز
خود بگرید ز تو ستاند باز
زود بخش و سبک‌ستان فلکست
پیر با طبع کودکان فلکست
ذوق این خطهٔ خطا و خطر
هست مانند حوض و نیلوفر
روز بدهد ز بوی خود زورش
چون شب آید هم او بود گورش
روز بخشش ز بوی خویشش قوت
چون شب آید خودش بود تابوت
روز در بویش ار کند پرواز
باز شب جان بدو سپارد باز
بد و نیک فلک همه تلفست
که هبوطش برابر شرفست
گر از این چرخ در نقاب شوی
تا کم از ماهی آفتاب شوی
دختران چون فسانه پردازند
دوک ریسند و لعبتک بازند
وان فسانه حدیث چرخ کبود
سرِ افسانه هرچه بود و نبود
زانکه نامحرمی تو از گردون
داردت پیش خویش خوار و زبون
هرکه او بنده گشت گردون را
کرد ضایع خدای بی‌چون را
بندهٔ چرخ بندهٔ حق نیست
مر ورا نام مرد مطلق نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن چنان شد که در زمین هری
ابلهی کرد رخ به برزگری
هوش مصنوعی: در اینجا به اشاره به وضعیتی می‌پردازیم که فردی نادان به طور نادرست و با بی‌احتیاطی، عمل و رفتاری نامناسب از خود نشان می‌دهد، به گونه‌ای که موجب انزجار یا ناخرسندی دیگران می‌شود. در واقع، به نوعی نشان‌دهنده بی‌خردی و ناپختگی در برخورد با مسائل زندگی است.
گفت با او ز روی نادانی
سبکی چیست در گران جانی
هوش مصنوعی: او به طور ناآگاهانه از روی بی‌فکری می‌پرسد که چطور می‌توان در برابر جان باارزش، سبکی و بی‌ارزشی را درک کرد.
گر نداری همی تو خوار مرا
پنبه بی‌پنبه دانه کار مرا
هوش مصنوعی: اگر تو من را تحقیر کنی و چیزی نداشته باشی، به من بی‌احترامی نکن؛ چون من بی‌واسطه و به تنهایی کار خودم را انجام می‌دهم.
سبلت او به کون دهقان به
وین چنین ریش هم به قصران به
هوش مصنوعی: موهای او به زیبایی سبزه‌زارها و دشت‌ها هستند، و همچنان که چهره‌اش در نیکی و زیبایی در قصرها درخشان است.
زانکه پیش عقول حکمت خوار
پس خزیدن نیامدست به کار
هوش مصنوعی: زیرا که خردها در مقابل حکمت ناچیز هستند و به همین خاطر نمی‌توانند در برابر آن به جایی برسند.
نیست از نقطه تا خط فرمان
گنج بی‌رنج و درد بی‌درمان
هوش مصنوعی: در مسیر حرکت از نقطه تا خط، هیچ گنجی بدون زحمت و رنجی وجود ندارد.
هرچه یزدان دهد بر آن مگزین
هرچه گردون کند در آن منشین
هوش مصنوعی: هرچه خدا به تو عطا کند، آن را نپذیر و هر چیزی که آسمان برای تو رقم بزند، بر روی آن نایست.
کانچه آن نیست کرد هست کند
وآنچه این بر فراشت پست کند
هوش مصنوعی: آنچه که در واقع وجود ندارد، تنها به شکل یک شیء به نظر می‌رسد و آنچه در ظاهر بالا و رفیع است، در واقع در عمق خود پست و نازل است.
نقش نفسی مقیم کی باشد
هرچه آن نقش کرد بتراشد
هوش مصنوعی: هر نقش و اثر که بر دل و جان انسان باقی می‌ماند، به دلیل نفس و روح اوست. اگر آن نفس و روح در جا باشد و ثابت، آن اثر هم ماندگار خواهد شد.
در سخاوت به کودکان ماند
بدهد زود و زود بستاند
هوش مصنوعی: در بخشش، مانند کودکان باش؛ سریع بده و سریع بگیر.
خود بخندد به تو سپارد ساز
خود بگرید ز تو ستاند باز
هوش مصنوعی: شخصی که به تو می‌خندد، به ساز خود می‌رسد و وقتی که ساز خود را می‌نوازد، از تو می‌گیرد و دوباره به حالت خود برمی‌گردد.
زود بخش و سبک‌ستان فلکست
پیر با طبع کودکان فلکست
هوش مصنوعی: به سرعت ببخش و از خودت سبک بکن، چرا که عمر تو به سادگی و بی‌تفاوتی می‌گذرد، مانند روحیه‌ی کودکان.
ذوق این خطهٔ خطا و خطر
هست مانند حوض و نیلوفر
هوش مصنوعی: در این منطقه، خوشی و زیبایی وجود دارد که مانند برکه‌ای آب و گل‌های نیلوفر در آن است.
روز بدهد ز بوی خود زورش
چون شب آید هم او بود گورش
هوش مصنوعی: روز با بوی خود نیرو می‌دهد، اما وقتی شب می‌آید، همان روز را به گور می‌برد.
روز بخشش ز بوی خویشش قوت
چون شب آید خودش بود تابوت
هوش مصنوعی: در روزی که به بخشش و رحمت می‌رسد، همان‌طور که شب به سراغ می‌آید، انسان باید آماده باشد که خود را از این دنیای مادی جدا کند، چرا که مرگ به همه خواهد رسید.
روز در بویش ار کند پرواز
باز شب جان بدو سپارد باز
هوش مصنوعی: روز که به پایان می‌رسد، با حس خوبی به شب منتقل می‌شود و شب دوباره روح را به خود می‌گیرد.
بد و نیک فلک همه تلفست
که هبوطش برابر شرفست
هوش مصنوعی: تمام خوبی‌ها و بدی‌های دنیا در نهایت به نابودی خواهند رسید و سقوط آنها به اندازه‌ی ارزش‌های والای انسانی است.
گر از این چرخ در نقاب شوی
تا کم از ماهی آفتاب شوی
هوش مصنوعی: اگر از این دنیا و مشکلاتش دور شوی، مثل اینکه از پشت نقابی بیرون بیایی و روشنایی و زیبایی را تجربه کنی، مانند روشنایی که ماه در آسمان دارد و آفتاب بر زمین می‌تابد.
دختران چون فسانه پردازند
دوک ریسند و لعبتک بازند
هوش مصنوعی: دختران مانند داستان سرایان عمل می‌کنند، با دوک خود کار می‌کنند و به بازی و سرگرمی مشغولند.
وان فسانه حدیث چرخ کبود
سرِ افسانه هرچه بود و نبود
هوش مصنوعی: این داستان درباره‌ی چرخ کبود، که نماد زمان و سرنوشت است، ماجرای هر آنچه که بوده و هر آنچه که نیست را نقل می‌کند.
زانکه نامحرمی تو از گردون
داردت پیش خویش خوار و زبون
هوش مصنوعی: به این خاطر که شخص نامحرمی تو را در آسمان‌ها (جهان) به زیر سوال برده و در برابر خودت تو را خوار و ذلیل می‌سازد.
هرکه او بنده گشت گردون را
کرد ضایع خدای بی‌چون را
هوش مصنوعی: هر کسی که خود را تسلیم و بنده گردون (سرنوشت) کند، خداوند بی‌نهایت و بی‌چون را نادیده می‌گیرد.
بندهٔ چرخ بندهٔ حق نیست
مر ورا نام مرد مطلق نیست
هوش مصنوعی: کسی که تحت تأثیر چرخ روزگار است، در واقع عبد و بندهٔ حقیقی نیست. او را نمی‌توان به عنوان یک انسان کامل و مطلق شناخت.