بخش ۱۹ - در دوازده برج گوید
برهٔ چرخ هست مردم خوار
زو خور خویش هیچ طمع مدار
آفتِ کشت تست بر گردون
گاو کردنده از سرین و سرون
از دو پیکر مجوی ساز و بسیچ
کز دو روی هیچ کس نیابد هیچ
راه خرچنگ و رای او مپذیر
کژ رو و کور را دلیل مگیر
نخورد شیر چره هرگز گور
لیک مردم بسی برد سوی گور
چکنی طمع خویشی از خوشه
که ازو برنبست کس توشه
رو که ناید نصیب گنج ترا
از ترازوی بادسنج ترا
کی دهد باده خاصه نوش گوار
گزدم نوشخوار نیش گزار
راستی با کمان چرخ مزن
زانکه گشت او کمان تیر شکن
گرگ پی باش تات چون قی و غز
بز پیر فلک نگیرد بُز
دوستی ز آبریز چرخ ببر
زانکه او گه تهی بود گه پُر
جگرت گر ز تشنگیست کباب
تا نجویی ز ماهی فلک آب
مهی تشنه کو فلک سپرد
خود همه آب روی مرد خورد
برّهٔ گرگسار را بگذار
کو پلنگیست زشت و مردمخوار
این همه ره بُرند غافل را
گرچه رهبر بوند عاقل را
گل فروزند و دلگداز همه
زهر سوزند و دیرساز همه
خوب رویند و زشت پیوندند
همه گریان کنان و خوش خندند
همه گندم نمای جو کارند
همه گل صورتند و پُر خارند
همه عطار شکل و ناک دهند
همه بزاز روی و دلق زهند
گردن گردنان شکسته چو برق
تیربارانکنان به غرب و به شرق
چو گل و نرگس ارچه برگذرند
بیعجب خند و بیهُده نگرند
گرچه شاگرد حکم تقدیرند
همه نقش خیال و تزویرند
تو نخواهی و بر تو افشانند
تو بندهی و از تو بستانند
پایت از باد مانده خاک اندود
دست هریک ز جانت خون آلود
بنه از گاو بار و از خر خُرج
ندهند اسبت این دوازده بُرج
دل از این چرخ و گردشش بردار
پای را سر بسی کند بردار
تو ز تقدیر گشت او غافل
باز تدبیرت او کند باطل
دایه آن را که بود مادر نیست
مایهٔ آب او چو آذر نیست
گربهٔ سگپرست چنبر اوست
مشک کافور بیز عنبر اوست
دست آن را که کرد بادهپرست
پای بر سر نهاد و خرد شکست
ای که بر چرخ ایمنی زنهار
تکیه بر آب کردهای هش دار
زانکه این چرخ تیز گرد کبود
هرکه را تیغ کند خود بنمود
کرده باشد چو سیرت از ره آز
تا تو آگه شوی ز نرخ پیاز
کار دین و آسمان این عالم
همچو گردون و جوزهر درهم
روز غوغا و شهر آشفته
تو به دل غافل و به تن خفته
موج و گردابها بدین زشتی
تو چنین خوش بخفته در کِشتی
برنیامد در این جهان باری
هیچ پر مغز را ازو کاری
چرخ اگر در نهاد خود نغزست
همچو با حفص پیر و بیمغزست
گنبدی بر سرِ جهان زدهاند
میخ سیمینش بر کران زدهاند
ای بسا قامتا که چوگان کرد
مرد را کشت و تیر پنهان کرد
غُمر و دانا درین ره و منزل
هیچ ناکرده ذرهای حاصل
تو چه گَوزی به حکمت آگنده
پاک مغز و لطیف و خوش خنده
بر وفای سپهر کیسه مدوز
کایچ گنبد نگه ندارد گوز
مر ترا زود چرخ بگذارد
گوی کی گَوز را نگه دارد
این جهانیست دون و دون پرور
وین سپهریست گوی و چوگان گر
تو براین مرکز آنِ یزدان باش
خواه کو گوی و خواه چوگان باش
چون تو یزدان پرستی از شیطان
ایمنی در جهان و با سامان
اخترانی که عمر فرسایند
تیزپایند کی ترا پایند
اختران عُمر آدمی شکرند
همه جز عمر آدمی نخورند
زیر این چرخ و گنبد دوّار
هست دی با بهار و گُل با خار
چون بهار زمانه بی دی نیست
عمر ما جز هبا و لاشی نیست
هرکجا این بهار و دی باشد
بوی گل بیزکام کی باشد
هست پیمانههای کَون و فساد
آید و هست و بود بهر معاد
خلق را کیل بیش و کم شدنی
رفته و آمدهست و آمدنی
زین سه بد عهد شخص فرسودست
زین سه پیمانه خلق پیمودست
گرچه آن گُل بود خوش و تر و نغز
محتقن کرد گرمی اندر مغز
بوی گُل دان حیات این عالم
موت همچون ز کام هر دو بهم
بخش ۱۸ - فصل فی صفةالافلاک والبروج والسّماء والارض و ما بینهما منالعجایب ذکر الافلاک و ما فیها منالعجایب احسن من ابداع المخدّرات الکواعب: چندگویی ز چرخ و مکر و فنشبخش ۲۰ - حکایة فی اصحاب الفغلة: آن چنان شد که در زمین هری
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برهٔ چرخ هست مردم خوار
زو خور خویش هیچ طمع مدار
هوش مصنوعی: زندگی به مانند چرخ است و انسانها در آن، دچار ناتوانی و بیقدری میشوند. بنابراین، به هیچوجه نباید به خوراک و نیازهای خود و دیگران طمع داشته باشی.
آفتِ کشت تست بر گردون
گاو کردنده از سرین و سرون
هوش مصنوعی: آفت و خطر کشت و کار تو از آسمان و ستارههاست، که به سر و صدا و جستوخیزهایی که انجام میدهند از بالای سر تو ناشی میشود.
از دو پیکر مجوی ساز و بسیچ
کز دو روی هیچ کس نیابد هیچ
هوش مصنوعی: دو پیکر را برای ساختن و جاذبه نداشته باش، زیرا از هیچکس بر اثر دو رویی، هیچ چیز به دست نمیآید.
راه خرچنگ و رای او مپذیر
کژ رو و کور را دلیل مگیر
هوش مصنوعی: به مسیر نادرست و نظرات اشتباه دیگران اهمیت نده. نباید از کسانی که به روش نادرست و بدون دید روشن حرکت میکنند، پیروی کنی.
نخورد شیر چره هرگز گور
لیک مردم بسی برد سوی گور
هوش مصنوعی: گور هرگز شیر و چربی نخورده، اما خیلی از مردم به سمت گور میروند.
چکنی طمع خویشی از خوشه
که ازو برنبست کس توشه
هوش مصنوعی: اگر به خوشهای که دیگران از آن بهرهمند نشدهاند، طمع ورزی و بخواهی چیزی را بخوری، بدانی که هیچکس از آن برنمیدارد.
رو که ناید نصیب گنج ترا
از ترازوی بادسنج ترا
هوش مصنوعی: اگر تو به چیزی نرسی، نباید انتظار داشته باشی که به کمک ابزارهای نامناسب و نادرست به آن دست پیدا کنی.
کی دهد باده خاصه نوش گوار
گزدم نوشخوار نیش گزار
هوش مصنوعی: کیستم که به من بادهای خوش و گوارا بدهند، بندهٔ خوشخوراکی هستم که از نیش زنبور هم بدش نمیآید.
راستی با کمان چرخ مزن
زانکه گشت او کمان تیر شکن
هوش مصنوعی: به راستی با کمان و تیر بازی نکن، زیرا او کمان را میشکند.
گرگ پی باش تات چون قی و غز
بز پیر فلک نگیرد بُز
هوش مصنوعی: اگر مانند گرگ با شجاعت و هوشمندی عمل کنی، تا زمانی که درگیر کارهای بیهوده نشوی، هیچ چیز نمیتواند تو را از مسیرت دور کند.
دوستی ز آبریز چرخ ببر
زانکه او گه تهی بود گه پُر
هوش مصنوعی: دوستی را مثل آب از دایرهی سرنوشت در نظر بگیر، زیرا او در بعضی اوقات خالی و در برخی مواقع پر است.
جگرت گر ز تشنگیست کباب
تا نجویی ز ماهی فلک آب
هوش مصنوعی: اگر دلت از تشنگی میسوزد، تا زمانی که به سراغ آب و ماهی آسمان نروی، آرام نخواهی یافت.
مهی تشنه کو فلک سپرد
خود همه آب روی مرد خورد
هوش مصنوعی: ماه که تشنه است، آسمان همه آبها را به زمین سپرده و مرد نیز در حال سر کشیدن و نوشیدن آن است.
برّهٔ گرگسار را بگذار
کو پلنگیست زشت و مردمخوار
هوش مصنوعی: برهای که در دامن گرگ بزرگ شده است را رها کن، چون او پلنگی زشت و آدمخوار است.
این همه ره بُرند غافل را
گرچه رهبر بوند عاقل را
هوش مصنوعی: هرچند که راهنمایان عاقل وجود دارند، اما باز هم افراد نادان از مسیر خود منحرف میشوند و به راههای بیمعنی میروند.
گل فروزند و دلگداز همه
زهر سوزند و دیرساز همه
هوش مصنوعی: گلها درخشنده و دلسوز هستند، در حالی که تمام زهرها آتشزا و دیرپاسخش را دارند.
خوب رویند و زشت پیوندند
همه گریان کنان و خوش خندند
هوش مصنوعی: همه زیبا روها با یکدیگر مرتبط هستند، در حالی که کسانی که زشت هستند به همدیگر نزدیک میشوند. در این میان، همه در حال گریه هستند اما آنهایی که خوشحالند لبخند به لب دارند.
همه گندم نمای جو کارند
همه گل صورتند و پُر خارند
هوش مصنوعی: همهی کسانی که به ظاهر خوب و خوشایند هستند، ممکن است در درون خود ناپاکی و مشکلاتی پنهان داشته باشند. مانند گندمی که به جای جو ظاهر میشود و همچنین گلهایی که در کنار زیباییشان، خارهایی دارند.
همه عطار شکل و ناک دهند
همه بزاز روی و دلق زهند
هوش مصنوعی: همه عطارها به صورت و شکل مختلفی دیده میشوند و همه افرادی که برای فروش آمدهاند، مانند پیشهورانی هستند که لباسهای زیبا میپوشند.
گردن گردنان شکسته چو برق
تیربارانکنان به غرب و به شرق
هوش مصنوعی: گردنهای بلند و باارزش، به یکباره همچون رعد و برق در حال شکسته شدن و فرو افتادن هستند، به سمت غرب و شرق.
چو گل و نرگس ارچه برگذرند
بیعجب خند و بیهُده نگرند
هوش مصنوعی: اگرچه گل و نرگس از کنار هم عبور میکنند، بیدلیل لبخند میزنند و به اطراف بیاعتنا نگاه میکنند.
گرچه شاگرد حکم تقدیرند
همه نقش خیال و تزویرند
هوش مصنوعی: هرچند که همه شاگردان، تابع سرنوشتاند، اما در واقع همگی تنها محصولات خیال و فریب هستند.
تو نخواهی و بر تو افشانند
تو بندهی و از تو بستانند
هوش مصنوعی: اگر تو چیزی نخواهی، دیگران برایت میآورند و تو در حقیقت بندهای هستی که از تو گرفته میشود.
پایت از باد مانده خاک اندود
دست هریک ز جانت خون آلود
هوش مصنوعی: پاهایت از باد و طوفان خاکی شده و دستان هر کس به نوعی از وجودت خونین است.
بنه از گاو بار و از خر خُرج
ندهند اسبت این دوازده بُرج
هوش مصنوعی: گاو را بار میدهند و از الاغ خرج نمیخواهند، اسبت (اسب خود را) در این دوازده برج نگهدار.
دل از این چرخ و گردشش بردار
پای را سر بسی کند بردار
هوش مصنوعی: دل را از این دوری و دوندگی رها کن، و پای خود را از این مسیر بردار.
تو ز تقدیر گشت او غافل
باز تدبیرت او کند باطل
هوش مصنوعی: تو از تقدیر و سرنوشت غافل هستی، اما باز حواست به این است که به تدبیر خودت بیندیشی، در حالی که آن تدبیر تو را به بیحاصل میسازد.
دایه آن را که بود مادر نیست
مایهٔ آب او چو آذر نیست
هوش مصنوعی: کسی که دایهای ندارد، مانند کسی است که مادری ندارد؛ اگر مادری نیست، پس آبی هم برایش نخواهد بود.
گربهٔ سگپرست چنبر اوست
مشک کافور بیز عنبر اوست
هوش مصنوعی: گربهای که به سگها علاقهمند است، در دایرهای خاص قرار دارد و عطرش معطر به مشک و کافور است و از بوی خوش عنبر بهرهمند است.
دست آن را که کرد بادهپرست
پای بر سر نهاد و خرد شکست
هوش مصنوعی: کسی که به می و باده علاقهمند شد، بر سر او پا گذاشت و عاقلش را بشکست.
ای که بر چرخ ایمنی زنهار
تکیه بر آب کردهای هش دار
هوش مصنوعی: ای کسی که به دور زمین از امنیت خود دلخوشی، مواظب باش که به روی ناپایدار تکیه کردهای.
زانکه این چرخ تیز گرد کبود
هرکه را تیغ کند خود بنمود
هوش مصنوعی: چرخ گردون به سرعت در حال چرخش است و هر کس را که بخواهد مجازات کند، نشانش میدهد.
کرده باشد چو سیرت از ره آز
تا تو آگه شوی ز نرخ پیاز
هوش مصنوعی: اگر سیرت کسی از مسیر آزمایشکردن گرفته شده باشد، تو میتوانی با آگاهی از وضعیت قیمت پیاز به آن پی ببری.
کار دین و آسمان این عالم
همچو گردون و جوزهر درهم
هوش مصنوعی: کارهای دین و آسمان در این دنیا مانند گردونه و زهر است که در هم تنیده شدهاند.
روز غوغا و شهر آشفته
تو به دل غافل و به تن خفته
هوش مصنوعی: در روزهایی که هیاهو و آشفتگی در شهر حاکم است، دل کسی که غافل است و بدن کسی که خوابیده، از این وضعیت بیخبر است.
موج و گردابها بدین زشتی
تو چنین خوش بخفته در کِشتی
هوش مصنوعی: موجها و گردابها به این زشتی هستند، اما تو اینقدر راحت و آسوده در کشتی خوابیدهای.
برنیامد در این جهان باری
هیچ پر مغز را ازو کاری
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ کس نتوانسته است به طور واقعی و عمیق از چیزی بهرهمند شود یا نتیجهای ارزشمند بهدست آورد.
چرخ اگر در نهاد خود نغزست
همچو با حفص پیر و بیمغزست
هوش مصنوعی: اگر چرخ زمان در درون خود نشاط و شادابی داشته باشد، مانند شخصی است که به سن و سال زیاد رسیده اما بیفکر و بیهیجانی است.
گنبدی بر سرِ جهان زدهاند
میخ سیمینش بر کران زدهاند
هوش مصنوعی: بر فراز جهان، گنبدی نصب کردهاند و میخی از نقره بر لبهی آن زدهاند.
ای بسا قامتا که چوگان کرد
مرد را کشت و تیر پنهان کرد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، ضربههای ناگهانی و خطرناک میتواند جان انسان را بگیرد و او را دچار آسیب کند، در حالی که این اتفاق به ظاهر پنهان و غیرملموس به نظر میرسد.
غُمر و دانا درین ره و منزل
هیچ ناکرده ذرهای حاصل
هوش مصنوعی: در این راه و منزل، هیچ کس با تلاش نکردن به دستاوردی نخواهد رسید، حتی به اندازه یک ذره.
تو چه گَوزی به حکمت آگنده
پاک مغز و لطیف و خوش خنده
هوش مصنوعی: تو چه دانشی داری که بر حکمت آگاه هستی، ولی همچنان افکار و احساساتت پاک و لطیف و خوشاخلاق هستند؟
بر وفای سپهر کیسه مدوز
کایچ گنبد نگه ندارد گوز
هوش مصنوعی: به وعدههای آسمان اعتماد نکن، زیرا هیچ گنبدی نمیتواند از بیوفایی و ناپایداری دنیا جلوگیری کند.
مر ترا زود چرخ بگذارد
گوی کی گَوز را نگه دارد
هوش مصنوعی: دوست عزیز، زمان به سرعت میگذرد و هر لحظه که میگذرد، فرصتها از دست میروند. هیچ چیزی در دنیا دائمی نیست و نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که همهچیز در شرایط مطلوب باقی بماند.
این جهانیست دون و دون پرور
وین سپهریست گوی و چوگان گر
هوش مصنوعی: این دنیا کیفی در جهتی نازل و فرودین دارد و همچون آسمانی است که نیازمند بازی و سرگرمی است.
تو براین مرکز آنِ یزدان باش
خواه کو گوی و خواه چوگان باش
هوش مصنوعی: تو باید در مرکز هستی و وجود خداوند باشی، خواه به عنوان گوی در بازی، خواه به عنوان چوب چوگان.
چون تو یزدان پرستی از شیطان
ایمنی در جهان و با سامان
هوش مصنوعی: زمانی که تو به پرستش خداوند میپردازی و از شیطان دوری میکنی، در زندگی از آلودگیها و خطرها در امان خواهی بود و همه چیز در زندگیات به سامان خواهد بود.
اخترانی که عمر فرسایند
تیزپایند کی ترا پایند
هوش مصنوعی: ستارگانی که عمر خود را به سرعت سپری میکنند، کجا تو را به چنگ خواهند آورد؟
اختران عُمر آدمی شکرند
همه جز عمر آدمی نخورند
هوش مصنوعی: ستارههای عمر انسان مانند شکر هستند، اما هیچکس نمیتواند عمر آدمی را مصرف کند.
زیر این چرخ و گنبد دوّار
هست دی با بهار و گُل با خار
هوش مصنوعی: زندگی در زیر این آسمان و دوران متغیر، همواره با تناقضات همراه است؛ به طوری که در دنیا، شادی و زیبایی با سختی و درد همزیستی دارند.
چون بهار زمانه بی دی نیست
عمر ما جز هبا و لاشی نیست
هوش مصنوعی: زمانی که بهار در این دنیا وجود ندارد، عمر ما جز هدر رفتن و بیارزشی نیست.
هرکجا این بهار و دی باشد
بوی گل بیزکام کی باشد
هوش مصنوعی: هرجا که بهار و زمستان باشد، بوی گل بدون سرفه و سرماخوردگی چگونه ممکن است؟
هست پیمانههای کَون و فساد
آید و هست و بود بهر معاد
هوش مصنوعی: در جهان، دائماً تغییر و تحول وجود دارد و هر چیزی که هست، خواهد بود یا به پایان خواهد رسید. این چرخه در نهایت به نتیجهای برای حساب و کتاب در روز قیامت منجر میشود.
خلق را کیل بیش و کم شدنی
رفته و آمدهست و آمدنی
هوش مصنوعی: آفرینش انسانها در حال تغییر و تحول است؛ برخی آمدهاند و برخی رفتهاند، و این روند ادامه خواهد داشت.
زین سه بد عهد شخص فرسودست
زین سه پیمانه خلق پیمودست
هوش مصنوعی: این شخص از سه پیمانه پیمودن، خسته و فرسوده شده است. او به خاطر تجربههای تلخ و بیوفایی که داشته، دیگر توان ادامه دادن را ندارد.
گرچه آن گُل بود خوش و تر و نغز
محتقن کرد گرمی اندر مغز
هوش مصنوعی: هرچند آن گل زیبا و تازه بود، اما با خود گرمایی را درون خود نگه داشت.
بوی گُل دان حیات این عالم
موت همچون ز کام هر دو بهم
هوش مصنوعی: بوی گل، زندگی این جهان را زنده نگهمیدارد، در حالی که مرگ شبیه به لذت بردن از هر دو جوانب است.